ماجرای جالب طلبه شدن مرحوم حاج شیخ حسن هدایی

اوایل در مدرسه تنبیه به صورت فلک کردن بود و شلاق بر پای دانش‌آموز می‌زدند. البته بنده در آن زمان فلک نشدم. وقتی آقای داودی آمد این گونه تنبیه‌ها سلب شد اما دانش آموزان وحشت زیادی از آقای احمد آیت‌اللهی داشتند و تا او را می‌دیدند، نقش دیوار می‌شدند

  • یکی از نام‌هایی که در همان ابتدای شکل‌گیری گروه جمع‌آوری «تاریخ شفاهی میبد» مکررا به دست‌اندرکاران آن پیشنهاد می‌شد، «حجه‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن هدایی»، روحانی فعال و انقلابی محله مهرجرد میبد، امام جمعه موقت و استاد حوزه علمیه شهر میبد بود. به همین سبب در همان ابتدا (سی‌ام دی ماه ۱۳۹۱) قرار مصاحبه با ایشان در دفتر امام جمعه میبد تنظیم شد و این عالم سالخورده با صبر و متانت به سوالات متنوع ما پاسخ گفت. حالا که چندی است دیگر این روحانی متواضع و انقلابی دیگر در کنار ما نیست، ارزش آن مصاحبه بیشتر جلوه‌گر است.
  • مصاحبه‌گر: احمد صمدی/ پیاده‌کننده: سمیه فلاح/ ویراستار: سید مصطفی میرمحمدی

dsc05332

* با تشکر از شما به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید. لطفا در ابتدا خود را معرفی بفرمایید.

بنده [حجه الاسلام و المسلمین شیخ حسن هدایی] متولد سال ۱۳۱۰ هستم و در سال ۱۳۲۶ درس حوزوی را شروع کردم اما تا پیش از این به کار خیاطی می‌پرداختم. در ابتدا والد بنده میلی نداشت که پیگیر درس حوزه باشم چون وضع روحانیون خوب نبود اما در ادامه موافقت کردند و مبالغ زیادی را صرف من کرد. یکی از علل انتخاب حوزه این بود که در زمان تصمیم‌گیری برای انتخاب درس حوزه، یک سید بزرگواری به خواب من آمد و صندلی گذاشت و نشست و بعد از احوالپرسی گفت چه کار می‌کنی؟ من گفتم: خیاطی. او گفت: کار خوب است اما درس بخوان و همین خیلی در من اثر گذاشت. این خواب را که دیدم، صبحش عوض شدم و رفتم دنبال تحصیل.

*وضع زندگی و معیشت مردم در زمان قدیم چگونه بود؟

خیلی تعریفی نداشت و برخلاف اکنون، غذاها بسیار معمولی بود و مردم حداکثر شب تا شب آبگوشت می‌خوردند. مثل الان نبود که مردم اینقدر گوشت و نان ذخیره کنند و اغلب مردم، کشاورزی و «کارخری» انجام می‌دادند. گندم، جو و هندوانه کشت می‌کردند و انار و میوه‌های مختلف به عمل می‌آوردند. اکنون وضعیت اقتصادی مردم بسیار بهتر از گذشته است.

*آیا تاکنون حوادث طبیعی از جمله سیل در محله شما (مهرجرد) اتفاق افتاده است؟

حوادثی از جمله سیل تاکنون به صورت جدی در مهرجرد رخ نداده اما طوفان، برف سنگین و باران تند سابقه داشته است. به یادماندنی‌ترین حادثه، پدیده طوفان شن در طبس بود که این طوفان در میبد نیز کاملا احساس شد.

*در محله شما آیا آثار باستانی مهمی داشتید که به تخریب رسیده باشد؟

بله. مسجد جامع خیلی قدیمی که به ۷۰۰ سال پیش برمی‌گردد را به همراه گرم‌خانه و قسمت زمستانی و تابستانی کاملا تخریب و یکسره کردند و به جای آن مسجد جامع فعلی ساختند و اگر میراث فرهنگی آن موقع بود اجازه چنین کاری را نمی‌داد.

*آیا امامزاده خدیجه خاتون تاکنون مورد تخریب واقع شده است؟

خیر. فقط آن را مرمت کردند و ساختار آن را تغییر دادند.

*نسب این امامزاده به کدام امامان معصوم (ع) برمی‌گردد؟

خیلی روشن و مشخص نیست اما مشهور است که امامزاده خدیجه خاتون دختر امام موسی ابن جعفر(ع) است.

*آیا شما به خاطر دارید که کاربری قلعه مهرجرد چگونه بوده است؟

قلعه مهرجرد کاربری انباری داشت و هرکسی اثاثیه و اجناس خود و گندم را در آنجا قرار می‌داد. هر کسی در آنجا اتاقی داشت و حالا تبدیل به آثار باستانی شده است. آنجا شبیه انباری بود و کسی در آنجا زندگی نمی‌کرد.

*از میان صنایع دستی چه چیز در مهرجرد رواج داشت؟

زیلوبافی هنری بود که در مهرجرد بیشترین رواج را داشت.

*در زمان‌های گذشته علت مرگ و میر مردم، بیشتر چه بود؟

علت مرگ و میرها طبیعی بود و تصادف نداشتیم. اما کودکان در تابستان بیشتر فوت می‌شدند و چون دکتر و دوا نبود بچه‌ها خیلی تلف می‌شدند. بیشترین علت مرگ و میرها، بیماری‌های ساده‌ای مثل همین سرماخوردگی بود اما مثل اکنون بیماری‌هایی مثل سرطان وجود نداشت از طرف دیگر دارو و پرستاری هم وجود نداشت.

*در محله مهرجرد پزشک یا حکیم خاصی وجود داشت؟

 بله پزشکان قدیمی به نام شیخ رضا مجاهد، دکتر هوشمندی که پزشک عمومی بودند، سپس دکتر سینا وارد طبابت شد و کارش بهتر بود. نسخه‌های آنها داروی گیاهی بود اما دکتر سینا طبق طب امروزی طبابت می‌کرد. همچنین دکتر آیت‌اللهی بود که درمانگاه هم راه‌اندازی کرد. در زمان دکتر سینا درمانگاهی وجود نداشت از این رو آنها طبابت را به صورت خانگی انجام می‌دادند. حاج عبدالرحیم مدیرنان‌ساز هم یک عطاری در مهرجرد داشت که داروهای شیمیایی هم می‌فروخت.

*با توجه به اینکه اغلب اهالی محله مهرجرد برای اشتغال به کشور کویت می‌رفتند، این‌گونه مهاجرت‌ها چگونه شروع شد؟

در ابتدا مهرجردی‌ها برای شغل نانوایی به شهر مشهد می‌رفتند و عده‌ای هم به خرمشهر و اصفهان و بندرعباس رفتند و سپس به کشور کویت رجوع کردند؛ چرا که در میبد وضعیت اشتغال و اقتصاد خوب نبود و برخلاف اکنون، کارخانه کاشی وجود نداشت. بنابراین عده‌ای اشتغال در کشور کویت را انتخاب کردند که به آنها «کویتی» می‌گفتند اما خیلی زیاد نبودند. این کار انگلیسی‌ها بود که مردم اینقدر محتاج و فقیر باشند.

*آب کشاورزی محله مهرجرد از کجا تأمین می شد؟

از قنات مهرجرد تأمین می‌شد اما اکنون خشک شده و به جای آن چاه احداث کردند.

*آیا می توانید از جمله میراب‌های قدیمی محله مهرجرد را معرفی کنید.

از میراب‌های قدیمی می‌توان به محمدحسین سلطانی اشاره کرد. حالا حاج احمد فلاح هستند که اکنون نیز همچنان به این شغل ادامه می دهد ایشان برای مدتی در تهران از پاسداران امام خمینی (ره) بود.

*آنگونه که از شنیده‌ها برمی‌آمد پیش از انقلاب، کوپن تریاک بین مردم توزیع می‌شد، آیا در محله مهرجرد نیز اینگونه بود؟

توزیع این مواد به صورت کوپنی بود و همه این کوپن را نداشتند بلکه هرکسی که نیاز به آن داشت و معتاد به آن بود، تهیه می‌کرد. علت توزیع تریاک به صورت کوپن این بود که اعتیاد به آن شایع نشود و ده روز یا یک ماه یک مرتبه توزیع می‌کردند. در کل مهرجرد سه چهار نفر بیشتر نبود که تریاک می‌کشیدند. محل توزیع این ماده مخدر نیز در مغازه‌های بقالی بود که توسط دولت توزیع می‌شد.

*شیوع اعتیاد در زمان های گذشته در میبد چگونه بود؟

برخلاف اکنون که متأسفانه اعتیاد رواج پیدا کرده، آمار معتادان در زمان گذشته خیلی زیاد نبود شاید به تعداد انگشتان دست معتاد بودند که بین عموم شناخته شده بودند و اغلب معتادان از دسته سالمندان بودند.

*آیا مهرجرد قبل از انقلاب معلم و مدرسه داشت؟ تنبیه دانش‌آموزان چگونه بود؟

بله! مدرسه فارابی در مهرجرد قرار داشت اما معلم‌ها از فیروزآباد می‌آمدند. معلمانی همچون قاسم آقا، شیخ احمد آیت‌اللهی که اینها معلمان من هم بودند. آقای آیت‌اللهی مدیر بود و قاسم آقا معلم بود. بعد از آقای آیت‌اللهی آقای عباسعلی داودی مدیر مدرسه شد. اوایل در مدرسه تنبیه به صورت فلک کردن بود و شلاق بر پای دانش‌آموز می‌زدند. البته بنده در آن زمان فلک نشدم. وقتی آقای داودی آمد این گونه تنبیه‌ها سلب شد اما دانش آموزان وحشت زیادی از آقای آیت‌اللهی داشتند و تا او را می‌دیدند، نقش دیوار می‌شدند! و تا صدای دوچرخه‌اش را می‌شنیدند، می‌ترسیدند. خود او فلک می‌کرد و شلاق می‌زد. علت تنبیه دانش‌آموزان هم معمولا به‌خاطر درس نخواندن و کسب نمرات پایین بود.

ادامه دارد…

مطالب مرتبط: