رزمنده و آزاده میبدی: دلم برای اسارت تنگ می شود!

آزاده میبدی گفت: اسارت با همه تنگناهایش محیطی بسیار معنوی و منحصر به فردی بود که صادقانه بگویم گاهی دلم برای آن روزها تنگ می شود.

به گزارش میبدما؛ محمد رضا اسلامی رزمنده و آزاده میبدی دوران دفاع مقدس در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار میبدخبر ضمن اشاره به پیشینه‌ حضور خود در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، گفت: در سن چهارده سالگی به جبهه شوش اعزام شدم. البته با دستکاری شناسنامه و تبدیل سال تولد آن به سال ۱۳۴۴، چون در آن زمان افراد کم سن و سال را به جبهه ها اعزام نمی کردند.

از همان ابتدای جنگ در جبهه حضور یافتم و در عملیات های مختلفی نظیر فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر۴، خیبر، بدر و محرم شرکت داشتم.

وی افزود: در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ در عملیات بدر به اسارت نیروهای بعثی در آمدم که این اسارت تا تیرماه سال ۱۳۶۹ ادامه داشت و این مدت را در اردوگاههای مختلفی چون الرمادی ۱ تا ۳ و کمپ ۱۸ تکریت به سر بردم.

اسلامی تلخ‌ترین خاطره دوران اسارت را خبر رحلت امام خمینی (ره) عنوان کرد و درباره نحوه آگاهی از این خبر در اردوگاه اظهار داشت: در روزهای آخر عمر امام(ره) تلویزیون عراق مرتب تصاویری را از حال و روز نابسامان و بحرانی ایشان برای بچه ها در اردوگاه پخش می کرد. ما نیز به حساب اینکه دشمن سابقه دروغگویی و عملیات روانی را داشت به این موضوع زیاد اهمیت نمی دادیم در حالیکه بچه خیلی نگران بودند ولی با این وجود فرض را بر این گذاشته بودند که حال امام خوب است و بعثی ها قصد تخریب روحیه بچه ها را دارند.

آزاده میبدی دوران دفاع مقدس در ادامه بیان داشت: این موضوع ادامه داشت تا اینکه یک روز مانده بود به رحلت جانسوز امام(ره) به بچه ها اعلام شد که صلیب سرخ قرار است از اردوگاه بازدید داشته باشد. هر ۶ ماه یک بار صلیب سرخ برای اطلاع از وضع اردوگاه و اسرا و ارائه گزارش به نهادهای بین المللی بازدیدی از آنها داشتند. به شدت نگران اوضاع امام بودیم، با بچه ها قرار گذاشتیم تا صخت این خبر را از صلیبی ها که هم مقامی بین المللی داشته و بی طرف بودند جویا شویم.

اسلامی با اشاره به اینکه بچه با نگرانی منتظر رسیدن صلیب سرخی ها بودند، ابراز داشت: روز وفات امام(ره) بود که از صبح بلندگوهای اردوگاه که وصل رادیوهای عراق بودند به طور ناگهانی خبر رحلت جانسوز امام خمینی(ره) را به نقل از تلویزیون ایران منتشر کردند. نگرانی، اضطراب و هیجان شدیدی اردوگاه را فرا گرفت ولی باز با توجه به سابقه بد دشمن بعثی منظر ماندیم تا صحت خبر را از صلیب سرخی ها جویا شویم. روز ۱۵ خرداد ۱۳۶۸ بود که دیدیم صلیب سرخی ها که متشکل از دو زن و سه مرد بودند از دور به اردوگاه می آیند. آن دو خانم با حالتی ناراحت و شالی مشکی که به روی سر انداخته بودند به محوطه نزدیک می شدند نکته مهمی که باید اینجا عرض کنم این بود که بچه ها به بانوان صلیب سرخی اجازه نمی دانند بدون حجاب به اردوگاه بیایند. آنجا بود که بچه مطلب را گرفتند و احساس کردند که این خبر متاسفانه حقیقت دارد.

رزمنده میبدی دوران دفاع مقدس افزود: با وجود اینکه سابقه نداشت بچه به استقبال صلیب سرخی بروند ولی آن روز به خاطر نگرانی شدید با عجله به سمت آنها رفتند و یکی از بچه ها که زبان بلد بود ماجرا رحلت امام(ره)از خانم صلیب سرخی جویا شد و وی با حالتی تاسف بار پاسخ داد متاسفانه بله. پس از شنیدن این خبر بچه برای اینکه بعثی ها از گریه و ناراحتی آنها روحیه نگیرند به سرعت به طرف آسایشگاه ها رفتند و شروع به گریه و زاری کردند. حال عجیبی به آنها دست داده بود. در این حال رادیو عراق نیز بصورت مرتب قرآن پخش می کرد. بعثی به خاطر حساسیت این موضوع جرات پخش موسیقی و برنامه های شاد را نداشتند.

اسلامی با بیان اینکه با صحت این خبر عزاداری ها در اردوگاه شروع شد، اذعان داشت: فرمانده عراقی اردوگاه به همراه صلیب سرخی ها وارد آسایشگاه شدند و این ماجرا را به بچه ها تسلیت گفتند و با آنها ابراز همدردی می کردند البته این هم ترفندی بود تا جلوی شورش، فرار و تحرکات بچه ها را بگیرند و گرنه تا چند روز قبل همین بعثی ها به امام توهین هم می کردند. برای فردا از فرمانده عراقی اجازه گرفتیم تا مراسم ختم امام(ره) را در آسایشگاه بگیریم. صبح فردا در حالیکه بچه به شدت افسرده و بی قرار بودند یکی از روحانیون اردوگاه به نام عیسی نری موسایی که خودش خیلی اشک می ریخت به بچه ها دلداری می داد و با بیان آیاتی از قرآن و ایراد سخن بچه ها را آرام کرد.

وی یادآور شد: با این وجود تا یکه هفته بچه ها بطور شبانه روز برای امام(ره) قرآن می خواندند. یادم هست در آسایشگاه قرآنی داشتیم که ان را بصورت صفحه صفحه درآوردیم و آن را در اختیار بچه قرار دادیم که به طور مرتب بین آنها دست به دست می شد. نکته ای که در این میان یادآوری آن برای بچه ها خیلی دردآور بود قولی بود که حاج آقا ابوترابی به بچه ها داده بود که هرکدام از آنها که بتوانند در مدت اسارت قرآن را حفظ کنند پس از آزادی و بازگشت به میهن آنها را به ملاقات خصوصی امام خمینی(ره) ببرد.

آزاده میبدی دوران دفاع مقدس ادامه داد: با وجودی که این مدت به بچه ها خیلی سخت گذشت ولی خبر رهبری امام‌ خامنه‌ای(مد ظله العالی)، آرامش قلبی و روحی را به آنها بازگرداند و بچه ها به ادامه راه امیدوار کرد.

وی در پایان اظهار داشت: اسارت با همه تنگناهایش محیطی بسیار معنوی و منحصر به فردی بود که اگر بخواهم در یک جمله آن را خلاصه کنم، می گویم اسارت آغاز یک رهائی است، رهائی از تمام قید و بندهای مادی.