هم صحبت دل- ۵ (همراه با مسابقه و جایزه)

قابل توجه اینکه؛ بعد از پایان این یادداشت ها و انتهای این موضوع، مسابقه ای همراه با تقدیم جایزه به برنده، برگزار خواهد شد.

یکی از مسائل مهم در زندگی انسان، انتخاب همراهان و دوستان برای پیمودن راه زندگی می باشد و واژه “دوست و دوستیابی” از مهمترین مسائل زندگی هر انسانی می باشد.

این موضوع مهم توسط حجت الاسلام زارعی در قالب کتاب و به زبان محاوره (گفتاری)، به صورتی جذاب و زیبا به نگارش در آمده است که به تناوب خدمت مخاطبین عزیز میبدما تقدیم می شود. سلسله وار بودن این مطالب مهم است و بعد از گذاشتن مطالب جدید، لینک مطالب قبلی نیز در زیر آن درج می شود:

قابل توجه اینکه؛ بعد از پایان این یادداشت ها و انتهای این موضوع، مسابقه ای همراه با تقدیم جایزه به برنده، برگزار خواهد شد.

یادداشت پنجم

حجت الاسلام مصطفی زارعی/ نماینده ولی فقیه در سپاه ناحیه میبد

 

راه و ر سم رابطه

بهتره قبل از اینکه از راه و رسم رابطه حرف بزنیم ببینیم اصلاً رابطه چیه؟

رابطه یعنی چه؟

به راه و رسم انتقال پیام رابطه می گن، که دو نوعه:

رابطه کلامی و غیر کلامی:

رابطه کلامی:دنیای آدما، دنیای کلمه و معنیه. هر وقت برای نشون دادن احساسات و منظور خودمون از کلمه و صحبت کردن استفاده می کنیم در واقع رابطه کلامی برقرار کردیم.

رابطه غیر کلامی

پیام های غیرکلامی را به چهار طریق می شه توصیف کرد:

-حرکات بدن؛

-کیفیت صدا و اصوات غیر کلامی

-استفاده از فضای اجتماعی و شخصی؛

۴- استفاده از لباس و سایر وسایل شخصی برای انتقال یک تصویر شخصی.

برنارد گونتر (Bernard Gunther) ارتباط غیر کلامی را این طور توضیح می ده:

  1. دست دادن؛ ۲٫ وضعیت؛ ۳٫ حالت صورت؛ ۴٫ ظاهر؛ ۵٫ تن صدا؛ ۶٫ انواع آرایش؛ ۷٫ لباس ها؛ ۸٫ حالت چشم ها؛ ۹٫ لبخند؛ ۱۰٫ فاصله دو طرف نسبت به یکدیگر؛ ۱۱٫ نفس کشیدن با اعتماد؛ ۱۲٫ چگونگی گوش دادن؛ ۱۳٫ روش حرکت؛ ۱۴٫ حالت ایستادن؛ ۱۵٫ نحوه لمس کردن دیگران.

چرا رابطه؟

 حالا که با کم و کیف رابطه آشنا شدیم، بهتره از خودمون بپرسیم که اولاً کدوم یکی از انواع رابطه ها مورد بحثه؟ و ثانیاً چرا باید رابطه با جنس مخالف اینقدر جاذبه داشته باشه؟ مگر برای دوستی، همجنسای خودمون کمن که باید بدو بدو بریم با جنس مخالف رابطه داشته باشیم ؟ شاید بگین این چه سوال مسخره ایه؟ معلومه که از دوران بلوغ به بعد دو جنس مخالف از نظر غریزی نسبت به هم کشش پیدا می کنن.اون وقت منم مثل بچه های سمج می پرسم: “چرا باید رابطه ای که از نظر غریزی و فطری ما بهش احتیاج داریم از نظر دینی که ما این همه به عقلانی بودنش می نازیم ممنوع باشه؟ این چه آزاریه که ما از یه طرف تو وجودمون به این رابطه کشش داشته باشیم واز یه طرف مثل مرتاضا غریزه مونو سرکوب کنیم؟” از این نظر که نگاه می کنم بیشتر حقو به گروه دوم می دم. اصلاً یه چیز دیگه مگه آدم اشرف مخلوقات نیست؟ پس چرا باید مثل حیونا با غریزه ی جنسی به هم جذب بشیم؟ نمی شه انسانیت وعقل و منطق ما رو به هم وصل کنه؟ (کیف کردی تریپ روشنفکری رو!) پس شد:

۱:چرا انسانا که اشرف مخلوقاتن و کلاسشون بالاس با غریزه های مشترک با حیوونا نسبت به هم کشش دارن؟

۲:حالا به هر دلیل که این جاذبه وجود داره، چرا باید براش محدودیت قائل بشیم و دم از حلال و حروم بزنیم؟

۳:از نظر دین راه حلی منطقی برای حل این موضوع وجود داره؟

  خُب حالا این شد چن تا سوال حسابی.

۱:اول از همه، درست که انسان اشرف مخلوقاته، امّا تو خلقتش هم خلق و خوی عقلانی ِ فرشته هاس هم خمیره ی غریزی ِ حیوونا. انسان برای اشرف مخلوقات موندن باید بین این دوتا وجه خلقتش تعادل برقرار کنه. هرطرفو که برای رشد طرف دیگه نادیده بگیره یعنی عملاً از انسانیتش کم گذاشته. یادمون نره، خدا هم فرشته داشت هم حیوون، دلش یه چیز کامل می خواست برای همینم انسانو خلق کرد.

سؤال:

دلیل خلقت من چی بود؟ اوس کریم خودش جواب می ده:

من گنج مخفی بودم تو را آفریدم تا شناخته بشم(کنت کنز مخفیا فاحببت ان اعرف)(ریاض المحبین)

چه شناختی؟

شناختی از روی طینت و پاکی نفس ، به گونه ای که قلبت تجلی انوار همچون امام خمینی(علیه الرحمه)که فرمودند: «اگر تمام عالم را کفر فرا بگیرد خللی در ایمان من نه کم خواهد شد نه زیاد»

آرنت، داشمند غربی میگه: «در جستجوی نور باشی، نور را می یابی»

پس خوشا آنکس که در عشق جلال

       بزل کرد او خانمان و ملک ومال

فرع را بگذاشت سوی اصل تاخت

       از شب هجران بروز وصل تاخت

   حالا اونایی که تریپ روشنفکری بر می دارن و میگن در شان آدمیزاد نیست که بخواد با غریزه به یکی دیگه جذب بشه، غافلن از اینکه انسان فرشته آفریده نشده که غریزه نداشته باشه اگه بخواد با غریزه جذب نشه نباید غریزه رو مهار کنه بلکه محیطشو باید محدود کنه.

۲:با این توضیحات جواب سوال دوم هم ساده تره. به همون دلیل که نباید غریزه رو نادیده گرفت نباید عقل و عاطفه ی انسانی رو هم نادیده گرفت. اگه کار اولاد آدم به این جا بکشه که به بهانه ی غریزه هیچ حریم و محدودیتی قائل نشه دیگه خبری از هیچ کدوم از خصوصیات انسانی نیست. محیط اجتماع که باید محل کار و فعالیت و علم و تحصیل بشه تبدیل به مزرعه ی حیوانات می شه و هیچ کس تو این جامعه مجال رشد و بالندگی پیدا نمی کنه و حتّی امنیت یه رفت و آمد خشک و خالی رو هم نداره.

شاید با مطرح شدن موضوعات بالا بعضیا بگن: اتفاقاً بهتره این قدر این روابط خارج از اصول رواج پیدا کنه که دیگه انسان ها هیچ جاذبه ای نسبت به هم نداشته باشن. اون وقت جامعه ی ما هم مثل جوامع غربی می تونه به راحتی و بدون هیچ مانعی پیشرفت کنه و مثل اونا تو محیط کار وتحصیل، جنسیت دور و وریاشون تاثیری رو کارایی شون نداره. نظر شما چیه؟ مگه جامعه چیزی جز مجموع تک تک آدما نیست؟ اگه این جوریه به نظر شما کدوم یکی از این جوامع موفق ترن؟

جامعه ای که آدماش تو یه محیط امن و دوستانه و با دلسوزی بزرگ شدن و رشد کردن، یا جامعه ای که آدماش بی هیچ عاطفه ای کنار خیابونا و تو موسسات اجتماعی بزرگ شدن؟

همه ی این مقدمه چینیا رو کردم تا به سوال سوم برسیم:

۳:برنامه ی اسلام در مواجه با این موضوع کاملاً عقلانی و انسانیه. اسلام نه این غریزه رو نادیده می گیره و خطش می زنه، نه اونقدر بهش جولون می ده که دیگه هیچ جاذبه ای برای آدما نداشته باشه. اسلام برای این جاذبه ارزش قائله. یعنی میگه جوون! اگه تو دلت نسبت به جنس مخالفت کششی احساس کردی نه احساس گناه کن نه احساس ضعف. بلکه با ازدواج و تشکیل خانواده البته تو چارچوب عقل و مشورت، ازش برای بقای نسل و نوع دوستی استفاده کن. خلاصه این که خدا نیاره روزی رو که آدمای جامعه اونقدر غرق روابط بی ضابطه باشن که دیگه نسبت به هم کششی نداشته باشن. که اگه این طوری بشه یعنی دیگه هیچ مردی به زن و بچه اش عشق نمی ورزه و حاضر نیس براشون فداکاری کنه  و سایه سار امنی براشون به وجود بیاره و هیچ زنی هم برای خونواده و بچه هاش ارزشی قائل نیست. اون وقت جامعه ی ما از حیونا هم بدتر میشن. پر از خانواده های تک نفره ی بی آرامش و پر از پرورشگاه های شلوغ از بچه های بی سرپرست. آدمای خودخواه و بی عاطفه ای که به جای اینکه به هم عشق بورزن از هم دیگه می ترسن. پس اونی که می گه دوستی با جنس مخالف ممنوع، حتی نگاه و کلام شهوت انگیز با نامحرم ممنوع و… دلش برای انسانیت انسان سوخته.(برگرفته از سخنرانی استاد پناهیان)

ادامه دارد …

مطالب مرتبط

یادداشت اول

یادداشت دوم

یادداشت سوم

یادداشت چهارم