بگیر، تو بُردی

بازخوانی کتاب درس هایی از امام

این روزها که دوباره فضای سیاسی جامعه بر فضای فرهنگی و اجتماعی آن چربیده است-کما اینکه متاسفانه در زمان های دیگر هم همینطور است – و گاهاً در جریان های مختلف زندگی یادمان می رود اخلاق و معرفت و عقل را محور قرار دهیم، بازخوانی زندگی مردی به نام امام روح الله، که در اوج پر تلاطم ترین جریان تاریخ معاصر نقشی محوری را ایفا کرد، می تواند برای ما چراغ راه و آیینه عبرت و درس باشد.

“میبدما” این افتخار را دارد که در این زمان خاص، با توجه به این موضوع مهم، بازخوانی کتاب “درس هایی از امام – اخلاق در خانواده” – انتشارات تسنیم- را شروع کند و با بازتاب قسمت هایی از کتاب، اخلاق همه جانبه یک مسلمان را با الگو گیری از سبک زندگی روح الله الموسوی الخمینی(ره)، بازخوانی کند.

بخش سوم: تربیت فرزندان (۲)

بگیر تو بردی

دختر امام: امام به کودکان علاقه زیادی داشتند. ایشان همیشه نصیحت می کردند تا پیش از مکلف شدن، بچه ها را راحت بگذاریم تا آزادانه بازی کنند. موانع را از سر راه آنها برداریم و کمتر به آنها امر و نهی کنیم. بیشتر خاطرات من از امام، خاطره های برخورد ایشان با علی، پسر پنج ساله ام است.

علی علاقه بسیار زیادی به آقا داشت. امام هم او را دوست می داشت. همیشه می گفتند:« من خودم بچه داشته ام، اما علی چیز دیگری است»

علی عشقش امام بود. هر روز به اتاق ایشان می رفت. دوست داشت با ساعت و عینک آقا بازی کند. یک روز که ساعت و عینک امام را برداشته بود به علی گفتند: «علی، عینک چشمهایت را اذیت می کند، زنجیر عینک هم خدای نکرده ممکن است به صورتت بخورد. صورتت مثل گل است، ممکن است اتفاقی برایت بیفتد»

علی ساعت و عینک را به امام داد و گفت: «خوب، بیایید یک بازی دیگر بکنیم، من می شوم آقا و شما بشوید علی کوچولو»

فرمودند: «باشد» علی گفت: «خوب، بچه که جای آقا نمی نشیند» امام کمی خودشان را کنار کشیدند. علی کنار امام نشست و گفت: «بچه نباید دست به عینک و ساعت بزند» امام خندیدند و عینک و ساعت را به علی دادند و گفتند: «بگیر، تو بردی»

به تربیت فرزندان بپردازید

نوه امام: امام همیشه به مادرم توصیه می کردند که بهترین عبادت برای مادر نگهداری از فرزندان و تربیت آنهاست. چنانچه مادرم در اوایل انقلاب خواسته بودند که در کارهای اجتماعی شرکت کنند، ولی به دلیل کوچک بودن بچه ها، امام از وی خواسته بود که به تربیت فرزندان خود بپردازد.

مادرت به جز خدا کسی را ندارد

سید احمد خمینی: هر وقت برای حضرت امام حادثه ای مانند بیماری اتفاق می افتاد، ایشان نزدیکان را فرا می خواندند و سفارش مادرمان را می کردند. از سختی ها و مشقت هایی که مادرمان کشیده بود صحبت می کردند و می فرمودند که باید رضایت مادرتان را جلب کنید.

روزهای آخر عمر ایشان مرا خواستند و باز سفارش مادرم را کردند و فرمودند: «مادرت به جز خدا کسی را ندارد، مبادا بر خلاف میلش کاری انجام دهی»

جوان ها بهتر است خود را بیشتر بپوشانند

نوه امام: امام همیشه به ما می گفتند که درست است می گویند وجه و کفین پیدا باشد اما جوان ها بهتر است خود را کمی بیشتر بپوشانند و خیلی تاکید می کردند بیرون از خانه عطری مصرف نشود. یادم است که در یکی از عیدها، امام به نواده دختری دیگرشان عطر هدیه داند و به من یک چیز دیگر، و فرمودند: «چون تو ازدواج نکرده ای بنابرین نیازی به عطر نداری»

مطالب مرتبط:

رعایت حقوق همسر(۱)

بچه ها را دوست دارم