رعایت حقوق همسر(۱)

میبدما

این روزها که دوباره فضای سیاسی جامعه بر فضای فرهنگی و اجتماعی آن چربیده است-کما اینکه متاسفانه در زمان های دیگر هم همینطور است – و گاهاً در جریان های مختلف زندگی یادمان می رود اخلاق و معرفت و عقل را محور قرار دهیم، بازخوانی زندگی مردی به نام امام روح الله، که در اوج پر تلاطم ترین جریان تاریخ معاصر نقشی محوری را ایفا کرد، می تواند برای ما چراغ راه و آیینه عبرت و درس باشد.

“میبدما” این افتخار را دارد که در این زمان خاص، با توجه به این موضوع مهم، بازخوانی کتاب “درس هایی از امام – اخلاق در خانواده” – انتشارات تسنیم- را شروع کند و با بازتاب قسمت هایی از کتاب، اخلاق همه جانبه یک مسلمان را با الگو گیری از سبک زندگی روح الله الموسوی الخمینی(ره)، بازخوانی کند.

همسر امام خمینی

من از ایشان خیلی راضی هستم. همیشه احترام مرا داشتند و هیچ وقت با تندی با من صحبت نمی کردند. اگر لباس و یا چایی بخواهند، می گویند: «ممکن است بگویید به من فلان لباس را بدهند؟» حتی گاهی خودشان چاییشان را می ریزند.

حضرت امام نظم و دقت بی نظیری در کارها دارند، در خانواده ما مثالی داریم که می گوییم: باید ساعتهای خود را با حرکات و عبادات امام کوک کنیم. چون تمام کارهای ایشان با برنامه ریزی و با توجه به دقیقه و ساعت اجرا می شود.

وقتی که با هم ازدواج کردیم من ۱۶ سال داشتم – حدود ۵۵ سال پیش ازدواج کردیم – در آن زمان امام حدود ۲۷، ۲۸ سال سن داشتند. در هنگام ازدواج امام به من گفتند: «ببین من خرافاتی نیستم ولی می خواهم که شما واجبات را رعایت کنید.»

شکر خدا صاحب شش فرزند شدیم که در تربیت آنها امام به من اختیارات لازم را داده بودند. من هنگام ازدواج تا کلاس هشتم درس خوانده بودم و بعداً در محضر امام هشت سال دروس عربی و فقه خواندم.

به من خیلی احترام می گذاشت و خیلی هم اهمیت می داد. یک حرف زشت به من نمی زد. ایشان حتی در اوج عصبانیت، هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کرد. همیشه در اتاق جای خوب را به من تعارف می کرد. تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. به بچه ها هم می گفتند: «صبر کنید تا خانم بیاید.»

ولی اینکه بگویم زندگی من را در رفاه اداره کردند این طور نبود، طلبه بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن دراز کنند، همان طور که پدرم هم نمی خواست. دلشان می خواست با همان بودجه کم زندگی کنند.

حتی حاضر نبود در خانه هم کار کنم. همیشه می گفت: «جارو نکن.» اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می گفت: «بلد شو تو نباید بشویی.» اصولا وقتی ایشان نبودند اتاق را جارو می کردم و یا لباس بچه را می شستم.

روزی بعد از اتمام ناهار نشستم لب حوض تا ظرف ها را بشویم، فریده منزل ما بود، امام فرمودند: «فریده برو، خانم دارد ظرف می شوید.» فریده هم دوید و آمد ظرف ها را شست.

این طور بود که حتی از من نمی خواست برایش چایی بریزم. خودش چایی می ریخت و بعد از نوشیدن، فنجانش را می شستند.

دختر امام خمینی

اگر روزی خانم غذا را تهیه می کردند، هر چقدر هم که بد می شد کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف می کردند. خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی اگر استکانی جا به جا می کردند، و ما نشسته بودیم، امام با ناراحتی به ما می گفتند: «شما نشسته اید و خانم کار می کند؟» اگر یک روز می دیدند که خانم کار می کنند، ان روز وااسلامای امام بود، که چرا خانم کار می کنند. می گفتند: «خانمتان از همه شما بهتر است، هیچ کس مادر شما نمی شود»