گلستان یازدهم” را چندماه بود داشتم ولی نخوانده بودمش. پیشتر با شهیدعلی چیت سازیان در خاطرات شهید خوش لفظ (وقتی مهتاب گم شد) آشنا شده بودم.
صفحات اول کتاب باعث شد آنرا رها نکنم. درخشان ترین فصل کتاب آنچنان که خانم زهرا پناهی میگوید مربوط است به زندگی چندماهه آنها در دزفول آنهم در محلهی “پانصد دستگاه”. دقیقا همان سالی که شهید چیت سازیان به آن محله آمده ما هم به آنجا رفته ایم.
پانصد دستگاه محله ای در حاشیه دزفول است که همان سالها یعنی ۶۴ و ۶۵ مسکونی شد. این اولین خانه ای بود که بعد از اجاره نشینی خریده بودیم. آن زمان وقتی اعلام می شد که قرار است موشکباران بشود بعضی اقوام به خانه ما می آمدند هرچند بعد از مدتی همان جا هدف بمب های میگ های عراقی قرار گرفت.
همسر شهید چیت سازیان می گوید عاشق این بخش از زندگی با همسرش در محله پانصد دستگاه است. با این کتاب انبوهی از خاطرات کودکیام زنده شد. احساس میکردم همسایه آنها بودهام. به خصوص وقتی به خاطر میآورم که ماشینهای خاکی از جبهه برگشته را هر از گاهی توی کوچه میدیدم و از همسایه میشنیدم که اینها خانواده های رزمندههای شهرهای دیگر هستند….
کتاب گلستان یازدهم را به خصوص به دختران جوان توصیه میکنم. یک عاشقانهی ملکوتی و پرحرارت
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰