آرام جان/ خاطرات شهید حدادیان

محمد حسین متولد ۱۳۷۴ و دانشجوی علوم سیاسی، بسیجی مخلص و پیرو خط ولایت و رهبری به طوری که به نقل از پدر بزرگوارش جز خط رهبری را قبول نداشت و در مسجد به مردم خدمت می کرد.

در آشوب های محدوده خیابان پاسداران که در سال ۱۳۹۶توسط دراویش و با انگیزه ایجاد ناامنی صورت پذیرفت. محمد حسین با عنوان بسیجی ویژه داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت که او را ابتدا به وسیله اسلحه شکاری مجروح و سپس توسط یک اتومبیل زیر گرفته شد و به شهادت رساندند.

از دیگر آثار این نویسنده میتوان به سربلند، عروسی لاکچری، عمار حلب و… اشاره کرد.

برشی از کتاب آرام جان؛ شهید محمدحسین حدادیان به روایت مادر؛

صبح روز ۱۷ شهریور ۵۷، صفیه یواشکی آمد دنبالم. پشت در حیاط که رسیدم مادرم از طبقه بالا مچمان را گرفت. پرسید: “کجا؟ کجا؟” صفیه من من کرد. می دانست مادرم مخالف سرسخت است. گفتم: “داریم میریم میدون ژاله.” تا این حرف را زدم مامان جمیله شروع کرد به داد و بیداد: “از کی پیاز هم شده قاتی میوه ها؟ قلم پاتو می شکنم اگه از چارچوب در بذاری بیرون. مگه اونجا جای بچه هاست؟” خبر نداشتیم آنجا چه خبر است. چو افتاده بود مردم تجمع می کنند. حق به جانب گفتم: “آخه آقاخمینی گفته!”
_رب و ربت رو میارن جلو چشمت بچه!
تا مامان جمیله گره چادرش را دور کمر سفت کرد، فهمیدیم هوا پس است. صفیه زود خودش را گم و گور کرد. من هم دویدم داخل خانه.
تا نزدیک ده صبح دندان به جگر گرفتم. دلشوره ولم نمی کرد. با جلوی پیراهن، خودم را باد می زدم. مامان جمیله سینی چای را گذاشت جلوی بابا و رفت توی آشپزخانه. فکر حضور در میدان ژاله مثل راه رفتن با کفش پاشنه بلند توی مغزم صدا می کرد. زیرچشمی مامان جمیله را پاییدم. گرم بارگذاشتن آبگوشت بود. پدرم که حواسش رفت پی فیلم دیدن، فلنگ را بستم.