عارضه «لُرد چالفونت»!

پرویز راجی

  • یکی از بهانه‌هایی که همواره طرفداران و سرسپردگان رژیم پهلوی برای خدشه در روایت‌های مختلف از خیانت‌ها و جنایت‌های این رژیم به آن چنگ می‌زنند آن است که هر آنچه در رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران راجع به مفاسد رژیم شاه عرضه می‌شود، مغرضانه و آغشته به کینه‌جویی است. برای برائت از چنین اتهامی،‌شاید بهترین راه این باشد که قلم را به دست یکی از بهترین و موجه‌ترین دوستان رژیم شاه بدهیم و از میان خاطرات او شواهدی گویا دال بر صحت مدعای خود عرضه کنیم. «پرویز راجی» یکی از این افراد است؛ آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن، یار گرمابه و گلستان امیرعباس هوبدا و زوج غیررسمی اشرف پهلوی، خواهر شاه. او هنگام نخست وزیری هویدا، ریاست دفتر وی را برعهده گرفت و در خردادماه ۵۷، متعاقب افتضاحی که «امیر تیمور» سفیر شاه در لندن به شکل باخت کلان در قمار و از دست دادن تمام ثروتش در کازینوهای لندن مرتکب شده بود، شاه با توصیه اشرف و هویدا، پرویز راجی را به سفارت ایران در لندن فرستاد. راجی که از خرداد ۵۵ تا ۶ بهمن ۵۷ به عنوان سفیر شاه در لندن عمل می‌کرد، خاطرات خود را به صورت روزانه در کتابی تحت عنوان «خدمتگزار تخت طاووس» به رشته تحریر درآورده است که انتشارات اطلاعات نیز اقدامه به ترجمه و انتشار آن در ایران نموده است.  راجی فروردین ماه سال ۱۳۹۳ در سن ۷۸ سالگی در لندن فوت کرد. امام خامنه‌ای در سال ۷۰ ضمن اشاره به این کتاب فرمودند: «من هویدا را مثال میزنم که از بدترینهاست؛ یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود؛ درعین‌حال نسل هویدا بر نسل راجی – نویسنده‌ی کتاب «خدمتگزار تخت طاووس» – شرف داشت! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است؛ اینها میخواستند جای هویدا بیایند… نسل جدیدشان که نمونه‌اش همین راجی است، واقعاً اینها چه بودند!؟» شبکه میبدما قصد دارد تا در سلسله مطالبی، اقدام به بازخوانی بخش‌هایی از کتاب مذکور بنماید:

دوشنبه ۷ تیر ۱۳۵۵ برابر با ۲۸ ژوئن ۱۹۷۶:

امروز ناهار را با «دیوید اسپانیر» خبرنگار سیاسی روزنامه تایمز در محل سفارتخانه صرف کردم.

اسپانیر را از زمان تحصیل در کمبریج می‌شناسم و به همین جهت ۴ سال قبل او و همسرش «سوزی» (که نویسنده ستون مد لباس در روزنامه ایوینینگ استاندارد است) به پیشنهاد من سفری به ایران کردند و در تمام مدت نیز مهمان دولت ایران بودند.

سر میز ناهار با اسپانیر -که از نظر موضعگیری سیاسی حالت میانه متمایل به راست دارد- بر سر اختلافات موجود در دیدگاههایمان بحث کردم و به او گفتم که: دولت ایران از بعضی مطالب مندرج در مطبوعات انگلیس به شدت آزرده خاطر است و نیز تذکر دادم: اگر بناست راجع به ایران قضاوتی بشود، بهتر است این قضاوت با توجه به ضوابط و چارچوبی که بستگی مستقیم با موقعیت فعلی ایران دارد، صورت پذیرد چون شاه در حال حاضر مشغول فعالیت است تا ایران را از وضع قرون وسطایی خارج کند و به سوی دنیای قرن بیستم بکشاند؛ که البته برای مبارزه با مشکلات ناشی از این دوران تحول لاجرم بایستی برای آزادی‌های فردی محدودیت‌های مشخصی اعمال شود و همگان را به رعایت نظم و انضباط مقید کرد. بنابراین چون در یک چنین مرحله‌ای از پیشرفت ایران، هدف ما از دموکراسی فقط می‌تواند در جهت دستیابی به غذا، مسکن و تامین افراد تحصیل کرده خلاصه شود لذا نمی‌توان به مردم اجازه آزادی فعالیتهای سیاسی داد و مملکت را دچار ناآرامی و هرج و مرج کرد.

اسپانیر عقیده داشت که مشکل اصلی ما در این گفتگو همان اختلافنظر در دیدگاههاست و توجه داد که افزایش تماس دولت ایران با مطبوعات انگلیسی برای حل این مشکل ضرورت دارد: همچنان که اسرائیلی‌ها عمل کرده‌اند و نتایج بسیار موفقیت‌آمیزی هم در توجیه مطبوعات انگلیسی گرفته‌اند…

او سپس توضیح داد که از نظر تاکتیک روزنامه‌نگاری نیز باید متوجه باشیم که اگر تمام مطالب، مطابق میلمان نوشته شود، آنوقت است که دچار عارضه «چالفونت»[۱] خواهیم شد.

پس از این ملاقات، بلافاصله مجملی از گفتگوهای خود با اسپانیر را همراه با پیشنهاد او مبنی بر لزوم ایجاد روابط دوستانه‌تر با مطبوعات انگلیسی با تلگراف رمز به تهران مخابره کردم و بی‌صبرانه منتظر ماندم تا رهنمود لازم را دریافت کنم.

_________________

[۱]. Chalfont Syndrome اصطلاحا به عوارض ناخوشایندی اطلاق می‌شود که بر اثر تعریف و تمجید زائدالوصف رسانه‌ها از فرد یا حکومتی پدید می‌آید و ظهور این اصطلاح هم مربوط به دورانی است که مقالات «لرد چالفونت» در روزنامه تایمز و به طرفداری از شاه و حکومتش انتشار می‌یافت. لرد چالفونت که خبرنگار و نویسنده روزنامه تایمز بود در فاصله سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۰ میلادی در وزارت خارجه انگلیس سمت مدیرکلی داشت. در آذر سال ۵۷ طی مصاحبه‌ای که «سیامک زند» مسئول امور مطبوعاتی وزارت دربار با روزنامه «هرالد تریبیون» داشته، اعتراف کرده که چالفونت از دربار شاه برای نوشتن این مقالات رشوه می‌گرفته است.

قسمتهای قبل:

  1. استقبال از اشرف پهلوی با تخم‌مرغ!