شعرزیبا: باید این شهر به آرامش خود برگردد

دیرگاهیست گلو بغض مکرر دارد ​​ چند روزیست قلم حالت نشتر دارد کوفیان داعیه ی مسجد و منبر دارند عمر سعد زمان وسوسه ی زر دارد یادمان هست که اجداد شما کربـــ و بــلا… شیعه از تیـــغ شما داغ به پیکر دارد بی سبب نیست که از شام عراق آمده اید حضرت عمـــه ی ســادات […]

دیرگاهیست گلو بغض مکرر دارد ​​
چند روزیست قلم حالت نشتر دارد

کوفیان داعیه ی مسجد و منبر دارند
عمر سعد زمان وسوسه ی زر دارد

یادمان هست که اجداد شما کربـــ و بــلا…
شیعه از تیـــغ شما داغ به پیکر دارد

بی سبب نیست که از شام عراق آمده اید
حضرت عمـــه ی ســادات بـــرادر دارد!

و شما کمتر از آنید حسین تیغ کشد
کمتر از آنکه علمدار علم بردارد

مـــا جوانــان بنی فاطمی اربـــابیـــم
بی حیا!عمـــه ی ما مالکــــ اشتر دارد!

ایل ما ایل عجم هاست که یک کودک ما
جگری با جــگر شیـــر برابر دارد

اینکه ما دست به شمشیر و زره استادیم
سبب این است که این طایفه رهبـــر دارد

نه عراق است و نه سوریه خیالت راحت
کشور ضــامن آهوستـــــ،بزرگتر دارد

وای اگر گرد و غباری به حرم بنشیند
تیغ ما شوق به انداختن سر دارد

باید این شهر به آرامش خود برگردد
که شب جمعه حرم روضه ی مـــــادر دارد…