شرح کامل نزاع اخیر در بلوار بسیج میبد

اندیشه ماندگار نوشت: حدود ساعت ۱۲/۳۰ دقیقه بود که مابین میدان شهرداری و میدان جانباز نزاع چند نفر نظرم رو به خودش جلب کرد. وقتی نزدیک شدم تازه متوجه شدم که بله بازم یه طرف دعوا چند نفر غیر بومی(اهل آبادان) هستند که با یکی از همشهریان میبدی دست به یقه شده اند.وقتی دیدم یکی […]

  • اندیشه ماندگار نوشت:

حدود ساعت ۱۲/۳۰ دقیقه بود که مابین میدان شهرداری و میدان جانباز نزاع چند نفر نظرم رو به خودش جلب کرد. وقتی نزدیک شدم تازه متوجه شدم که بله بازم یه طرف دعوا چند نفر غیر بومی(اهل آبادان) هستند که با یکی از همشهریان میبدی دست به یقه شده اند.وقتی دیدم یکی از این غریبه ها یه چوب بزرگ دستش گرفته و همشهریمون رو تهدید می کنه جلو رفتم و چوب رو از دستش گرفتم و انداختم وسط جدول های بلوار.

بعد به سمت اونا رفته سعی کردم از هم جداشون کنم.(تو همین لحظه تقریبا ۱۰ یا ۱۵ نفر دیگه از همشهریامون هم حضور داشتند اما همه تماشاگر!) در حال آروم کردن اونا بودم که یکی از اونا در حالی که به نوامیس همه میبدی ها فحاشی می کرد به طرف همشهریمون رفت و خواست که اونو بزنه. اینجا بود که من و چند نفر دیگه طاقت نیاوردیم و به طرفش دویدیم و ….(متاسفانه تو این لحظه هم با اینکه تعداد همشهریامون بیشتر شده بود همه تماشاگر بودند)

در همین حین یک دفعه متوجه شدیم که چهار نفر دیگه از اونا با چوب های خیلی بزرگ از ساختمون اومدن پائین و جمعیت رو تهدید کردند و یکی از اونا هم چنتا از صنایع دستی مغازه سوپری کنارمون رو به طرف جمعیت پرتاب می کرد و وقتی چند نفری جلو رفتیم و یکی دوتا از اون چوب دستی ها رو ازشون گرفتیم یکی از این آبادانی ها تهدید کرد که تا کسی رو نکشتیم برید.تا کسی رو نکشتم و خون به پا نشده برید(بازم جمعیت حاضر که الان خیلی خیلی بیشتر شده بود فقط و فقط تماشاگر بودند)ما توجه نکردیم و چوب رو ازش گرفتیم که ناگهان متوجه شدیم از پشت بام(طبقه سوم ساختمان) آجر و شیشه به طرف جمعیت و ماشین های در حال عبور پرتاب میشه.خوب که دقت کردم دیدم یکی از این مهمونای شهرمون از اون بالا در حالی که با نعره و صدای بلند و با اشاره دست فحش ناموس به همه میبدی ها می داد در حال پرتاب سنگ و آجر هست و هیچ کاری از دست کسی بر نمی یاد و هر لحظه هم امکان داشت یکی از اون آجرا به یکی برخورد کنه و اونی بشه که نباید..(البته یکی از آجرا به شیشه ماشینی اصابت کرد و خوشبختانه فقط شیشه ماشین خرد شد)

اینجا بود که سریع به ۱۱۰ زنگ زده و خواستم که بیان.پلیس هم بعد از چند دقیقه اومد.

هر چند با اومدن پلیس همه اون خونواده دستگیر شدند(که البته الان آزاد توی شهر دارن قدم می زنند و به هممون می خندند)ولی ای کاش خود ما مردم یه کم به خود بیاییم.

فحشای اون ارازل غیر بومی به نوامیسمون خیلی دردناک بود.

اربده کشی و تهدید شدن به مرگ اونم از طرف چنتا غریبه توی شهر خودمون خیلی سخت بود.

کتک خوردن همشهریمون توسط چنتا غیر بومی و حمله به مغازه و تخریب خودروی میبدی ها بازم از طرف همونا هم چیزایی نبود که بشه به این زودیا از یاد برد ولی چیزی که بیشتر از همه تحملش سخت بود و هست..

سکوت (و بعضا لبخندی) بود که تو چهره بیشتر میبدی های حاضر در محل می شد دید.

به نظر من اول از همه باید فکری به حال غیرت از دست رفته من میبدی بکنیم و فعلا بی خیال موضوع “اجاره ندادن خونه به غیر بومی ها” و “خواب مسئولین” و “اضافه شدن های غیر قانون خطوط تولید کاشی”و … باشیم.