هیاهوی این روزهای سعودی در سه سکانس

حالا حدود ۱۲ سال از آن روزها گذشته و حکام سعودی، جریانی را که خود تاسیس و در لبنان پایه‌گذاری کرده بودند، به اسارت درآورده است. سعد حریری زمانی که یک جوان بیست و اندی ساله بود و با حمایت مستقیم ریاض به رهبری جریان ۱۴ مارس رسید، حتی فکرش را هم نمی‌کرد که یک دهه بعد از ترور پدرش، توسط سعودی‌ها گروگان گرفته و مجبور به استعفا شود.

مهدی خانعلی‌زاده: این روزها اخبار پرشور و حرارتی از سرزمین حجاز در رسانه‌ها منتشر می‌شود؛ اخباری که محور اصلی آنها، نه ساختار سیاسی در عربستان بلکه شخص «محمد بن سلمان»، ولیعهد رسمی و پادشاه غیررسمی این کشور است. سیاست‌های اعمالی اخیر ریاض کاملا مبتنی بر روحیات شخصی بن سلمان است که ابتدا گمان می‌رفت به دنبال پایه‌ریزی نسل جدیدی از حکام سعودی است اما به نظر می‌رسد «ماجراجویی» او بر «زیرکی»اش غلبه دارد؛ تا جایی که اروپایی‌ها را هم وادار به دخالت در اوضاع منطقه به منظور جلوگیری از اقدامات احتمالی نابخردانه ریاض کرده است.

سکانس اول: بحران در شبه جزیره
از زمان سرنگونی پادشاه سعودی توسط برادرش شاهزاده فیصل در سال ۱۹۶۴ که بعدا بر تخت سلطنت نشست و سپس ترور او در سال ۱۹۷۵، نظام پادشاهی عربستان سعودی مانند امروز با چنین بحران بالقوه ای رو به رو نشده بود.

دولت عربستان به رهبری شاهزاده محمد بن سلمان، دستور دستگیری یازده تن از شاهزادگان سعودی را از جمله میلیاردر برجسته و سرمایه گذار بین المللی، ولید بن طلال و ده ها تن از وزرای فعلی و سابق را صادر کرد. اگرچه از این اقدام تحت عنوان مبارزه با فساد نام برده شده اما اکثر قریب به اتفاق تحلیلگران معتقدند که این اقدام محمد بن سلمان، برای تثبیت قدرت و ظاهر شدن در مقام حاکم بی چون و چرا پس از مرگ پدرش باشد.

قدرتمندترین فرد کنار گذاشته شده، متعب بن عبدالله، وزیر گارد ملی عربستان، پسر مورد علاقه پادشاه سابق یعنی ملک عبدالله، است.گارد ملی بین هفتاد و پنج هزار تا صد هزار نفر نیرو داشته و تقریبا برابر قدرت نظامی ارتش سعودی است.

با کنار گذاشته شدن شاهزاده متعب، آخرین سنگر چالش سلطنت محمد بن سلمان نیز از بین رفت. وی اکنون کنترل ارتش منظم، گارد ملی و نیروهای وزارت کشور را در دست دارد. اکنون قدرت به صورت بی سابقه ای در دست عنصر کوچکی از خاندان بزرگ سعودی، یعنی پاشاه و پسرش متمرکز شده است. این تمرکز قدرت احتمالا باعث فاصله گرفتن چندین عضو ارشد و شاخه های قدرتمندی از قبیله آن سعود شود.

پادشاهی سعودی تا کنون بر پایه یک توافق مشترک در میان شاهزادگان برجسته مبنی بر در کنار یکدیگر قرار گرفتن و فاصله نگرفتن از هم حفظ شده و درآمد حاصل از ثروت نفتی عظیم کشور به صورت نسبتا منسجم میان شاخه های اصلی مجلس سعودی توزیع شده است اما دیگر چنین نیست. پادشاه سلمان، به وضوح این توافقامه را به خاطر پسر جاه طلبش که به نظر نمی تواند برای در دست گرفتن قدرت صبر کند، زیر پا گذاشته است.

اینجا همان نقطه‌ی است که پایگاه آمریکایی «نشنال اینترست» می‌نویسد: «چنین شتاب و سرسختی از جانب محمد بن سلمان برای آینده نظام عربستان سعودی خوب نیست؛ به خصوص از آنجایی که وی در برخی اتفاقات اخیر خارج از کشور، از جمله دخالت عربستان در یمن، مقصر شناخته شده است. به احتمال زیاد، اقدامات اخیر او به زودی از جانب خاندان آل سعود با پاسخ محکمی مواجه خواهد شد.»

سکانس دوم: عربستان علیه لبنان؟
نگاهی به تحولات پرشتاب در روزهای اخیر نشان می‌دهد که حکام جدید عربستان به دنبال ماجراجویی به مراتب بزرگ‌تری از سوریه در سطح منطقه هستند و سناریوسازی برای آغاز جنگی دیگر بیش از هر زمانی دیده می‌شود. فضاسازی علیه جمهوری اسلامی ایران گام نخست این پروژه است تا با استفاده از آن، افکار عمومی را با خود همراه کنند.

ماجرا از استعفای سعد الحریری آغاز شد. در حالی که لبنان در آرامش سیاسی به سر می‌برد به ناگاه خبر استعفای نخست وزیر این کشور آن هم در خاک عربستان، مردم منطقه به‌ویژه لبنان را دچار بیم و دلهره کرد.

با خروج اتباع عربستان از لبنان و پیروی برخی کشورهای حاشیه‌نشین از این طرح، بیم آنکه برنامه‌ریزی جدیدی برای غرب آسیا در راه باشد، بیش از پیش احساس می‌شود. البته هنوز مشخص نیست که آیا عربستان و ائتلاف عربی حامی آن، آمادگی آتش‌بازی جدید آن هم در منطقه‌ای به مراتب خطرناک‌تر از سوریه را در خود دیده‌اند یا تحریک ‌کنندگان فرامنطقه‌ای با برنامه‌هایی در جهت خالی کردن جیب عربستان، آن‌ها را به این کار خطرناک سوق داده‌اند.

به نظر می‌رسد انبارهای پرشده از سلاح‌های غربی، این تصور را در سعودی‌ها ایجادکرده که می‌توانند از نتیجه این بازی خطرناک، هدف بزرگی را دنبال کنند.

البته سید‌حسن‌نصرالله نیز در سخنرانی‌اش به اشتباهات و توهمات رژیم سعودی اشاره کرد و خبر داد که این کشور عصبانی است و اسرائیل نیز احتمالا تلاش دارد تا با لبنان – یا به تعبیر بهتر، حزب‌الله – وارد جنگ شود.

با این حال، حتی اگر قصدی برای شروع یک تهاجم نظامی علیه لبنان از سوی ریاض وجود داشته باشد، با دو مانع جدی روبروست: اول اینکه افکار عمومی و نخبگان جهانی علیه اقدامات اخیر عربستان هستند و تمسخر سعودی‌ها حتی تا جلسه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا هم پیش رفته است. مساله دوم را هم باید عدم توانایی نظامی عربستان برای درگیر شدن در دو جبهه‌ی همزان در یمن و لبنان دانست.

به نظر می‌رسد درصد احتمال وقوع جنگ، قاعدتا باید پایین باشد؛ مگر آنکه درصد ماجراجویی و حماقت شاهزاده سعودی خیلی بالا باشد.

 

سکانس سوم: بدعهد مثل آمریکا
بازداشت نخست وزیر لبنان در کاخ شاه سعودی زمانی عجیب‌تر به نظر می‌رسد که بدانیم سعد الحریری رهبر جریان ۱۴ مارس را برعهده دارد که اساسا تحت حمایت ریاض شکل گرفته است؛ جریانی که حالا رهبرش گروگان حامیان اصلی آن است.

ترور رفیق حریری در سال ۲۰۵۵، لبنان را در شوک و بهت فرو برد؛ شوکی که بهترین فرصت برای کشورهای غربی بود تا ساختار سیاسی لرزان این کشور را تحت کنترل خود بگیرند. ادعاهای جریان حامی غرب برای متهم کردن سوریه و حزب الله در انجام این ترور، دوستان سوریه در لبنان را شوکه کرد. کشور لبنان در آن زمان از طرف مرزهایش با عراق محاصره نظامی بود و در عرصه سیاسی نیز تحت محاصره ای بین المللی به رهبری واشنگتن و پاریس قرار داشت.

در این شرایط سید حسن نصرالله برای حفظ انسجام نیروهای حامی خود تصمیم گرفت که همپیمانانش را مطمئن کند و پیشنهاد داد در روز ۸ مارس یک راهپیمایی در حمایت از مقاومت برگزار شود.

راهپیمایی و تجمع گسترده روز ۸ مارس در میدان «ریاض الصلح» بیروت به تمام معنا موفقیت آمیز بود؛ تا جایی که مخالفین به رهبری عربستان را واداشت تا از فرصت اولین ماهگرد ترور رفیق حریری در ۱۴ مارس استفاده کنند و فراخوان حضور خیابانی حامیان خود را بدهند.

پس از این ماجرا، عملا نفوذ عربستان در لبنان تحت جریان ۱۴ مارس صورت گرفت و پسر جوان و بی‌تجربه‌ی نخست وزیر فقید لبنان هم به عنوان عامل اجرایی سیاست‌های ریاض در بیروت به عنوان رهبر این جریان انتخاب شد.

حالا حدود ۱۲ سال از آن روزها گذشته و حکام سعودی، جریانی را که خود تاسیس و در لبنان پایه‌گذاری کرده بودند، به اسارت درآورده است. سعد حریری زمانی که یک جوان بیست و اندی ساله بود و با حمایت مستقیم ریاض به رهبری جریان ۱۴ مارس رسید، حتی فکرش را هم نمی‌کرد که یک دهه بعد از ترور پدرش، توسط سعودی‌ها گروگان گرفته و مجبور به استعفا شود.

انگار سنتِ بدعهدی آمریکایی‌ها به متحدان منطقه‌ای آنها هم سرایت کرده است…