محمد حسین یاسینی از خاطرات جبهه می گوید

محمدحسن یاسینی رزمنده دوران دفاع مقدس و کارمند دانشگاه آزاد اسلامی واحد یزد است. او می‌گوید: بهترین درس مدرسه جبهه، تواضع و یکرنگی بود.

به گزارش میبدما به نقل از آنا؛ آخرین روز شهریور سال ۱۳۵۹ کلاغ های بعثی دست نشانده آمریکا با هدف چنگال کشیدن به پیکره انقلاب اسلامی ایران روانه مرز شدند. صدای قارقار هواپیماها نشان از هجوم وحشیانه به کشور را می داد، ایران تازه تولد یافته با نظام مقدس جمهوری اسلامی در درون دچار آشفتگی‌ ته مانده‌های رژیم طاغوت بود، نهادهای دفاعی تازه شکل و رنگ و رو گرفته بود. در پس این هجوم به یکباره ایران علیه این تجاوز متحد شد. مردان و زنان غیور به جبهه‌ها شتافتند. این دفاع سن نشناخت، مذهب و نژاد و قومیت نشناخت فقط بوی خاک بود و حفظ آن و فرمان معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) که دفاع همه جانبه از تمامیت ارضی کشور و جلوگیری از ورود و عقب راندن دشمن از وجب به وجب خاک ایران اسلامی را از مردم خواستار شدند و این دفاع، دفاع مقدس نام گرفت.

امروز بعد از چند دهه مردان بی ادعای آن روز هر از چندگاهی در ادارات و نهادها در کنج و گوشه ای پای درد دل نشینی دارند و محمد حسن یاسینی کارمند دانشگاه آزاد اسلامی یزد نیز یکی از آنهاست. او در طبقه دوم ساختمان افشاریان در اتاق کارش در گفت‌وگویی صمیمی گوشه ای از خاطراتش را بازگو کرد.

آقای یاسینی اولین بار در چه تاریخی و چند ساله بودی که به جبهه رفتی؟

سال ۱۳۶۵ در حالی که هفده سال داشتم برای نخستین بار از طریق شهرستان میبد به صورت بسیجی به اهواز رفتم و در آنجا به تیپ الغدیر پیوستم.

در چه عملیاتی شرکت داشتی؟

نخستین حضورم در جبهه همراه بود با عملیات نصر ۷، بعد در عملیات بیت المقدس ۲، ۳ و ۴ تیپ پیروز الغدیر یزد را در جبهه های غرب کشور همراهی کردم.

از اوضاع و احوال جبهه و آن روزها برایمان بگو.

جبهه مدرسه تواضع و یکرنگی بود، شاید باورتان نشود از روزهای قبل از عملیات می توانستی شهدای فردای عملیات را تشخیص بدهی یک نورانیت خاص در چهره‌شان بود یک خلوص نیت، یک صداقت و این حرف من را بچه های جبهه و جنگ به خوبی می فهمند.

در جبهه ها کسی به پول و مقامش نمی نازید بویژه در اعزامی های بسیج و خودجوش مردمی همه یکرنگ بودند و در کنار هم، همه برای وطن می جنگیدند همه برای دفاع از شرف و آزادی، دوران جبهه شرکت در کلاس درس بود. یادم هست یکی از همرزمانم که از یک شهر هم بودیم چندان علاقه ای به خواندن کتاب نداشت ولی روز جمعه در حالی که کتابی در دستش بود به شهادت رسید و این شاهدی برای ادعای من است که همیشه گفتم جبهه مدرسه بود. عاشقانه ترین کلاس آموزش.

آقای یاسینی به چه شکل کارمند دانشگاه آزاد اسلامی شدید؟

من لیسانس تربیت بدنی بودم و در مدت حضورم در دانشگاه آزاد اسلامی میبد با آن دانشگاه هم به صورت پاره وقت همکاری داشتم تا اینکه در امتحان آزمون دانشگاه آزاد اسلامی بافق شرکت کردم و پذیرفته شدم مدت هفت سالی را در واحد بافق خدمت کردم و بالاخره با موافقت مسئولان استان چند سالی است که به مرکز استان منتقل شدم و سه سالی است کارشناسی ارشد در رشته مدیریت تربیت بدنی را تمام کرده ام.

از اوضاع و زندگی خانوادگی بگید

با اینکه خودم فرزند هشتم خانواده از یک خانواده یازده نفری بودم اما یک دختر ۱۳ ساله دارم که اکنون دانش آموز مدرسه استعدادهای درخشان است و همسرم نیز دبیر آموزش و پرورش است.

شما در زمینه ورزش هم فعالیت هایی دارید آن را هم برایمان توضیح بدهید.

من در کل عاشق ورزش کردن هستم و در دوران حضور در جبهه هم هر وقت فرصتی دست می داد مسابقات فوتبال و والیبال راه می انداختیم در دوران پس از جبهه و کارمند شدن نیز مقام اول تنیس روی میز استان، مقام سوم مسابقات فوتسال منطقه ۴ دانشگاه آزاد اسلامی، مقال سوم تنیس روی میز منطقه هفت را نیز کسب کرده‌ام.

و حرف آخر

یاد اون روزها به خیر دلم برای اون همه سادگی و فروتنی تنگ شده است.