من و کتاب

احمد کریمی

صفحه اول – داستان واقعی:

پسرک با مجله های کهنه ای که پدرش از محیط کارش می آورد، عاشق بوی کاغذ و کتاب شد. یادش مانده است که از همان ۸-۹ سالگی مجله ای را تورق می کرد که مقاله ای درباره داوینچی و خلاقیت های او در آن نوشته شده بود. هنوز هم بعد از گذشت بیش از دو دهه از آن زمان، تصاویر مجله در ذهنش منقش است.

پسرک، باقیمانده پولی که بابت نان گرفتن به او داده می شد را جمع می کرد و خرج خرید کتاب از مغازه کوچک کتابفروشی سر خیابان می کرد. هنوز هم نام برخی از آنها و قیمتشان یادش مانده؛ لانه فاخته ۱۶ تومان، کتاب طنز دم سگ ۶۰ تومان و …

پدری کارگر با ۶ سر عائله، که می دید ریال به ریال پولی که باید برای جایی مهمتر خرج شود، به پای کاغذ و کتاب ریخته می شود، پسرک را به تنها کتابخانه مرکزی شهر در پارک شهرشان برد و او را با پرداخت تنها ۵۰ تومان عضو کتابخانه کرد.

حالا پسر مانده بود و گنجینه ای که تشکیل شده بود از چند قفسه انگشت شمار از کتابهای مختلف که باید در میانشان کتابی را انتخاب و به خانه می برد. سال ها مسیر طولانی خانه تا کتابخانه را پیاده در گرما و سرما طی کرد تا کتاب های جدید و متنوع را مطالعه کند و گاهی جمعه ها نیز با اینکه می دانست کتابخانه تعطیل است، به خیال اینکه شاید باز باشد، راهی آنجا می شد …

همان سالها بود که کتابخانه شخصی خودش را در خانه افتتاح کرد. کتابخانه تشکیل شده بود از یک صندوق چوبی میوه و چند کتاب ساده و ارزان داستانی که با قیچی کردن روبان و فوت کردن شمعی و با صلوات حضار – یعنی سه خواهر ۵-۶ ساله اش- با دعایی برای برکت کردن کتاب های خوب، افتتاح شد.

سال ها گذشته است، و کتاب، هنوز یار و رفیق همیشگی اوست، و چه لذتی می برد از مطالعه …

***

صفحه دوم – اما کتاب:

از کسی پرسیدند:

چرا مردم ایران کتاب نمی خوانند ؟!

به نظرم بهترین جوابی که می شد به این سوال داد، را داد …

گفت: چون کتاب نمی خوانند !!!

و واقعاً هم همین است!

***

صفحه سوم – معرفی کتابی ناب:

کتاب زیبایی هست برای کتاب خوان کردن ما ایرانی ها، و مخصوصاً آنها که تابع امر ولی فیقه نیز هستیم .

کتاب زیبای “من و کتاب” که مجموعه نظرات، نوشته ها و سخنان امام خامنه ای درباره مطالعه و کتاب و حوزه آن، از انتشارات سوره مهر است. به نظر اگر همین کتاب را فقط به مردم بدهیم و موجبات خوانده شدنش را فراهم کنیم، بس باشد، چه، خودش موجب رواج کتاب خوانی می شود…

در گوشه ای از کتاب آمده است:

“بنده خودم هم که گرفتاری کاری ام زیاد است، اما بحمدالله از کتاب منفک نشده ام و در حقیقت نمی توانم منفک هم بشوم. در خلال کارهای سنگین و فراوانی که به دوش ما هست، دائماً با کتاب سر و کار دارم … “