چند خطی به یاد دوشنبه شبهای حضور استاد حسن دانش در میبد
استادی چند سال همه هفته دوشنبه شبها برای تربیت چند شاگرد مسافت زیاد شبانه را از یزد تا میبد بپیماید و حتی در طول این همه رفت و آمد حتی یکبار درخواست هزینه مخارجش را نکند، در سرما و گرمای شدید حتی یک جلسه از روی بهانه غیبت نکند
- صابر آقایی میبدی
بی شک کسی بخاطر این فاجعه بی سابقه دلارام نیست و هرکس بویی از انسانیت برده باشد نه تنها بر عاملین و مقصرین تعمدی این حادثه لعن و نفرین می کند، غمی سنگین از کشتار عجیب مسلمانان نیز بر قلبش می نشیند.
در میان حجاج مفقود شده کشور، گوهری می درخشد که وقتی نامش را می برم اندوه این حادثه برایم حزین و حزین تر می شود. وقتی سلام های وداع با امام مهربان علی ابن موسی الرضا(ع) را می دادم خبر غیرمنتظرانه مفقود شدن استاد حسن دانش را شنیدم.
پس از شنیدن این خبر با دوستان قاری و دیگر شاگردان استاد دانش تماس گرفتم. به هرجا زنگ می زدم جز صدای گریه چیزی نمی شنیدم و شاید با دقایقی انتظار پس از آرام گرفتن دوستداران حاج حسن، فقط یک جمله می گفتند و سریع قطع می کردند. یکی می گفت حاج حسن خیلی آقاست. دیگری می گفت استاد، قران در روحش تنیده است، آن یکی هق هق کنان می گفت می دانم استاد ما رو تنها نمی گذارد و برمیگردد…
استاد دانش قبل از رفتن از همه ما حلالیت گرفت. دوشنبه شبها که می شود، لحظه وصال است برای شاگردانش. وصل به آیات الهی با حلقه ای از انسانی الهی. اما این هفته قلبمان از شدت حزن سنگین و پربار است از فراق استادی که اخلاق و رفتار و سبک زندگی او قرآنی است.
اینکه استادی چند سال همه هفته دوشنبه شبها برای تربیت چند شاگرد مسافت زیاد شبانه را از یزد تا میبد بپیماید و حتی در طول این همه رفت و آمد حتی یکبار درخواست هزینه مخارجش را نکند، اینکه در سرما و گرمای شدید حتی یک جلسه از روی بهانه غیبت نکند، اینکه در کلاسهایش هیچ کس را از خود نرنجاند، اینکه در طول این همه نشست ولو یکدفعه حرفی که حتی بوی غیبت از دیگران بدهد را بر زبان نیاورد، اینکه تمام هم و غمش در طول کلاس یادگیری شاگردان بود و هیچ حاشیه ای نداشت، اینکه نونهالان مجلس را بسیار محترم می شمرد و آنها را قاریان ممتاز آینده میبد می دانست، اینکه علاوه بر فن تلاوت، اخلاق و رفتار و آداب معاشرت قرانی را به ما می آموخت، اینکه… همه و همه ما را غمگین کرده است اما می دانیم چنین عابدی هر کجا که باشد برای خداست و در نزد خداست.
مقام نخست کشوری را که آورد از طرفی خیلی خوشحال شدیم و افتخار کردیم و از طرفی ناراحت از اینکه شاید دیگر میبد نیاید و او را از دست بدهیم اما جلسات هفتگی اش به قوت خود باقی ماند و همچنان بر سر کلاس خود بدون عذر حاضر شد. بازهم مقام نخست بین المللی را که آورد، گفتیم شاید ایندفعه دیگر نشستهای کوچک ما را رها کند و فراقش را داشته باشیم. اما دیدیم کلاسهای ایشان حتی همان هفته درست دوروز پس از دیدار با حضرت آقا تعطیل نشد که هیچ، شوخی های همیشگی اش با بچه ها هم سر جایش بود!
اکنون بجز دعا برای سلامتی عزیزی که بهترین لحظات عمرمان را با او بودیم چیزی نمی توانیم بگوییم. ای کاش قامت رعنایش را هرچه زودتر صحیح و سالم ببینیم و از حضور پربرکتش مستفیض شویم.
برای سلامتی این استاد گرامی در درگاه خداوند دعا می کنم.
برای سلامتی و زنده ماندن تمام مفقودین صلوات ختم نمایید.
الان به جز اشک وگریه چیزی ندارم بگم انشالله به سلامتی کامل به اغوش خانواده اشان برگردن واقعا حادثه بسیار غم انگیزی بود
الان به جز اشک وگریه چیزی ندارم بگم انشالله به سلامتی کامل به اغوش خانواده اشان برگردن واقعا حادثه بسیار غم انگیزی بود
خدایش رحمت کند به خاطر این همه اخلاص وقتی این متن را خواندم گریه ام گرفت به خاطر این همه صفا و صمیمیت و اخلاص . انگار او همیشه مهاجرا الی الله بوده هر هفته به خاطر خدا و قرآن هجرت می کرده واین بار در منا . و من یخرج من بیته مهاجر الی الله و رسوله فقد وقع اجره علی الله
خدا رحمتش کنه و به خانواده ایشان صبر
جز گریه و گریه هیچ کاری نمیتونم بکنم استاد اخلاق قران دین احکام زندگی معرفت همه چیز حیف…………..
سلام خدا رحمت کنه واقعا دسته گلی بوده خدا صبر بده به خانواده و شاگردان و مردم یزد
اگه کسی صوت جلسات ایشون رو داره بذارید تو سایت خیلی محتاجیم
نمیدونم چرا ولی هنوز که هنوزه با گذشتن یک سال و اندی با دوباره خوندن این متن و مرور عکسها و خاطرات دوباره دلتنگی از چشمام خارج شد وبغضی که هنوز زره ای از اون کم نشده بازهم ترکید یادش بخیر اونشب ها فکر و ذکر و خواب و همه چیزم شده بود اینکه استاد میاد یا نه؟؟؟؟
شبش توی سید قنبر پیش شهدای گمنام نشسته بودم که یکی از رفقا زنگ زد و گفت که میخام متنی رو بنویسم اونروز هم دلتنگی فقط از کاسه چشمام فرو ریخت و حرفی از گلو بیرون نیومد فکر کنم گریه اونشب از دلواپسی ناراحتی اضطراب فکر و خیال بود فکر کردن به اون ثانیه ها هم عذاب آوره و دردناک تر از اون فکر کردن به نبود پاره ای از وجودت فکر کردن به رفیقی که هدف خدایی داشت و برای اون هدفشم کم نمیگذاشت الحمدلله به نتیجه هم رسید ولی همه ماها تو کمای دردناک این حادثه موندیم .موندیم وکارمون شد لحظه به لحظه حسرت خوردن وشاید هرشب و هرشب اشک ریختن به یاد او و مرور خاطرات
اسمشو نمیدنم چی بزارم شاید عاشقی و شاید جنون ولی داستان تعریف نمیکنم لالایی خیلی از شاگردای استاد شده گوش دادن هرشبه به تلاوت های او و دیدن عکس ها و درد دل هایی که فقط و فقط از چشماشون سرازیر میشه هق هق هایی که بخاطر افسوس خوردن هست و همون داستان همیشگی و ما و استاااد دلتنگییییییییییییی همون چیزی که تا یکسال پیش مدتش یک هفته بود ولی الآن………….
استاد حال همه ی ما خوب است ولی تو باور نکن