داد اردکان از عروس‌کشانی‌های ناهنجار

اردکان گویا نوشت: زمان: ۲۳:۴۵ دقیقه چهارشنبه شب مکان: زیر گذر اردکان از مهمانی بر می گشتم. شاید کمی هم عجله داشتم. رسیدم به پل زیرگذر و تصمیم گرفتم که به جای کندرو، داخل زیر گذر به حرکت ادامه بدم. همین که سراشیبی زیر گذر تمام شد، از دور ترافیک سنگینی را دیدم. ابتدا گمان […]

  • اردکان گویا نوشت:

زمان: ۲۳:۴۵ دقیقه چهارشنبه شب
مکان: زیر گذر اردکان
از مهمانی بر می گشتم. شاید کمی هم عجله داشتم. رسیدم به پل زیرگذر و تصمیم گرفتم که به جای کندرو، داخل زیر گذر به حرکت ادامه بدم. همین که سراشیبی زیر گذر تمام شد، از دور ترافیک سنگینی را دیدم. ابتدا گمان کردم تصادفی صورت گرفته. با نگرانی و کنجکاوی به جلو خیره بودم که ناگهان دستانی به صورت لرزان به هوا برخاست!!! صدای ترانه ای که بلند شده بود و مواد محترقه ای که زده می شد. داماد هم که این وسط مشغول بود. من اگر بودم غیرتم نمی گذاشت که این همه آدم جور وا جور دور ماشین عروس من خود نمایی کنند! راه را به طوری بسته بودند که هیچ وسیله ای نمی توانست از بین آنها عبور کند و ترافیک سنگینی ایجاد شد. به پلاک های ماشین هایی که در ترافیک گیر افتاده بودند نگاه کردم؛ اکثرا مسافر بودند. خجالت کشیدم. از بی فرهنگی این آدمای بی فرهنگ شهرم خجالت کشیدم. سریع با پلیس تماس گرفتم. منتظر بودم پلیس از راه برسد تا جلوی این آبرو ریزی، درست رو به روی چشم مسافرین از استانها و شهرهای دیگر کشور گرفته شود. پس از چند دقیقه بی فرهنگ ها راه افتادند و به حرکت خود ادامه دادند. منم دنبالشان راه افتادم. اول خیابان حافظ نیز توقف کوتاهی داشتند. مطمئن بودم که اینها تا تمام شهر را به گند نکشند آرام نمی شوند. با خودم گفتم به زیر گذر برگردم تا ببینم نیروی انتظامی محترم چه زمانی به محل حادثه می آیند. رفتم و همانجا واستادم. صبر کردم و صبر. پس از گذشت ۱۰ دقیقه یک ماشین پلیس رویت شد. بد نیست که این رکورد را ثبت جهانی کنیم!!! تازه خوب شد حادثه در مرکز شهر بود وگرنه معلوم نبود که چه زمانی طول می کشید.
این ماجرا هم گذشت و به فرهنگ از دست رفته شهر و شاید حتی کشورم تأسف خوردم. به تعلل نیروی انتظامی شهرم تأسف خوردم. به خیلی چیزهای شهرم تأسف می خورم… نمی دانم مسافران نوروزی که شاهد همچین صحنه ای بودند با خودشان راجع به ما چه فکری کردند!