خاطره خواندنی و شنیده نشده شاگرد میبدی امام خمینی(ره) از شجاعت ایشان

ما طلبه‌ها خیلی ترسیده بودیم و با خود می‌گفتیم الان است که دستور دستگیری امام(ره) و اذیت و آزار ایشان را صادر کنند اما امام خمینی(ره) با همان متانت سر جای خود نشسته بودند تا اینکه یکی از آنها گفت: شما باید ثابت کنی که ما از شاه ایران ظالم‌تریم.

  • نسل جوان میبد، به اقتضای سنشان و کم کاری نسل اول انقلاب، با مشاهیر معاصر و مبارزان انقلابی شهرستان، آشنایی چندانی ندارند و این تکلیف بزرگ بر دوش رسانه ها و صاحبان تریبون و قلم است تا با معرفی این مفاخر، برای نسل تازه نفس الگوسازی نمایند. یکی از این مفاخر ارزشمند شهرستان که در دوران انقلاب نقش پررنگی در روند مبارزات انقلابی در میبد داشت و افتخار بنیانگذاری اولین حوزه علمیه میبد را به نام خود ثبت کرد،حجت الاسلام و المسلمین سید اسدالله امامی میبدی می باشد. این سید بزرگوار در ده سالی که امام خمینی(ره) به نجف تبعید شدند، از نزدیک از محضر معظم له کسب فیض نمود و حاصل این ارتباط نزدیک با امام(ره) خاطرات زیبایی است که اخیرا حجت الاسلام امامی، ذیل کتابچه ای غیرسمی، آن را به رشته تحریر درآورده است. در ادامه یکی از خاطرات بسیار زیبای ایشان از امام خمینی(ره) را از نظر می‌گذرانید:

CIMG7650-2

قرار بود چند تن از مسئولین عراقی از جمله استاندار کربلا، رئیس شهربانی بغداد، رئیس اطلاعات بغداد و فرماندار نجف به ملاقات حضرت امام خمینی(ره) بیایند. امام(ره) به آقای خاتم یزدی فرموده بودند طلبه‌ها را هم خبر کنید تا در این جلسه حضور داشته باشند و دلیلشان این بود که میخواستند طلبه‌ها بفهمند که بین آنها چه حرفهایی رد و بدل می‌شود تا فردا آنها هرچه خواستند از قول ایشان در روزنامه‌هایشان ننویسند. من نیز به همراه دیگر طلبه‌ها در آن جلسه حاضر شدم. امام خمینی(ره) با متانت خاصی در جمع طلبه‌ها نشسته بودند و برای ما خیلی جالب بود که آن‌ها با امام(ره) چگونه رفتار خواهند کرد و رفتار امام(ره) چگونه خواهد بود.

بالاخره مسئولین عراقی آمدند ولی امام(ره) کمترین توجهی به آنها نکردند و به همان صورت سر جای خود نشسته بودند. سلام کردند و حضرت امام(ره) هم جوابشان را دادند. در آن جلسه اگرچه ما طلبه‌ها مقداری با زبان عربی آشنا بودیم اما حضرت امام(ره) کسی را به عنوان مترجم قرار دادند تا حرفهای ایشان را به عربی و حرفهای مسئولین عراقی را به فارسی ترجمه کند.

استاندار کربلا گفت: آقای حسن البکر(رئیس جمهور وقت عراق) به شما سلام رسانده‌اند. حضرت امام(ره) در جواب فرمود: شما هم به ایشان سلام برسانید.

استاندار کربلا در ادامه گفت: آقای حسن البکر گفته‌اند که اگر شما مایل باشید هر چه قدر پول برای اداره حوزه علمیه نجف خواسته باشید در اختیارتان قرار می‌دهیم چون کشور ما درآمد خوبی دارد.

امام خمینی(ره) در جواب فرمود: به ایشان بگویید ما نیازی به پول و کمک شما نداریم و حوزه‌های علمیه شیعه از صدر اسلام تاکنون وابسته به هیچ دولتی نبوده‌اند و مستقل اداره شده‌اند.

وقتی صحبت به اینجا کشیده شد، استاندار کربلا گفت: دولت عراق تصمیم دارد طلبه‌های ایرانی را از نجف خارج کند و به ایران برگرداند البته شما و طلابی که به درس شما می‌آیند می‌توانند بمانند.

حضرت امام(ره) در جواب فرمودند: ما همه یکی هستیم و همه با هم هستیم یا همه می‌مانیم یا همه می‌رویم.

استاندار کربلا گفت: ولی اگر شما بروید، حوزه نجف از رونق درس و بحث می‌افتد.

حضرت امام(ره) در جواب، یک ضرب المثل عربی را فرمودند: «انا رب الابل و للبیت رب» (من صاحب شتر خودم هستم و این خانه خود، صاحب دارد) و منظورشان این بود که رونق حوزه علمیه نجف به خاطر ایشان نیست و این طور نیست که اگر ایشان بروند، حوزه نجف از رونق بیفتد. این حوزه خود، صاحب دارد و صاحب آن حضرت علی(ع) است و رونق حوزه نجف به وجود شریف آن حضرت می‌باشد.

بعد یکی از مسئولین عراقی که منظورش درست معلوم نبود گفت: شاه ایران ظالم است.

حضرت امام(ره) فرمود: و شما از شاه ایران ظالم ترید!

ما تا این جمله را شنیدیم از جرات و جسارت حضرت امام(ره) شوکه شدیم که چگونه به عنوان کسی که پناهنده سیاسی است به مسئولین عراقی به صراحت می‌گوید شما ظالم ترید؟!

در اینجا مترجم، ملاحظه کاری کرد و این جمله حضرت امام(ره) را به این مضمون ترجمه کرد که ایشان می‌گویند: بالاخره در هر مملکتی ظلم می‌شود در مملکت شما هم ظلم می‌شود.

ما طلبه‌ها خیالمان راحت شد و نفس راحتی کشیدیم اما امام(ره) وقتی ترجمه مترجم را شنیدند ناراحت شدند و رو به مترجم گفتند: من که این را نگفتم. من گفتم: شما از شاه ایران ظالم ترید. بعد از آن مترجم دیگری خواستند و فرمودند: عین جمله من را برای اینها ترجمه کن. مترجم بعدی هم عین جمله ایشان را برای آنها به عربی ترجمه کرد.

تا مسئولین عراقی این جمله را شنیدند همگی برآشفتند و با لحن‌های تندی که ما نمی‌توانستیم بفهمیم چه می‌گویند چیزهایی می‌گفتند.

ما طلبه‌ها خیلی ترسیده بودیم و با خود می‌گفتیم الان است که دستور دستگیری امام(ره) و اذیت و آزار ایشان را صادر کنند اما امام خمینی(ره) با همان متانت سر جای خود نشسته بودند تا اینکه یکی از آنها گفت: شما باید ثابت کنی که ما از شاه ایران ظالم‌تریم.

امام(ره) فرمود: مامورین شما در کاظمین، نیمه شب با نردبان وارد خانه یک دکتر بیگناه ایرانی شده‌اند و بعد از ضرب و شتم وی، او را به ایران برگردانده‌اند در حالی که خانواده اش تنها مانده‌اند.

رئیس شهربانی بغداد تا این مطلب را شنید رو به رئیس اطلاعات بغداد کرد و پرسید: آیا چیزی که ایشان می‌گوید درست است و اتفاق افتاده؟

رئیس اطلاعات بغداد در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: بله!

اینجا بود که دیگر پاسخی برای امام(ره) نداشتند و همه ناراحت از جلسه بیرون رفتند و امام(ره) کمترین اعتنایی به آنها نکردند و اینجا بود که ما شجاعت کم نظیر امام(ره) را به چشم خود دیدیم و برای ما این حقیقت روشن شد که ایشان نه تنها مخالف حکومت ظالم پهلوی بلکه مخالف همه حکومتهای ظالم و مستبد است.