درد مشترکی که به من و تو چه، نمی‌شناسد!

فضه سادات حسینی

یادم نیست خواندم یا شنیدم که سال ۹۸،یکسال نبود،یک قرن بود..
از آن وقتها که وقتی برمیگردی و مرورش میکنی، فقط با خودت میگویی: ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود.
اما در همین سختی هاست که آدم، آدم میشود، بزرگ میشود.
در همین از دست دادنها،دست کشیدنها،نخواستن ها،طرد شدن ها و..
هی میبازی و هی بزرگتر میشوی و این همان زندگی است.
سال۹۸ خیلی سخت تمام شد، از همان دیماه پردردش که هیچ جوره از دل وذهنمان نمیرود، بخصوص به این ساعتهای بامداد جمعه که میرسیم، تا همین درد مشترکی که خیلی از داشته های عادی را برایمان آرزو کرد.
روزهای پر از حسرت و نگرانی روزهایی که زشت و زیبایش عجیب بهم آمیخته اند:
از کادر درمانی دلسوز و مهربانِ پزشک و پرستار که شبانروز با تمام جان شان در میدان ایستاده اند و برخی شان شهید شدند؛تا آنها که خدمت را بوسیدند و جانشان را برداشتند و با همان پولهای قلمبهء بدون مالیات فرار کردند آنها که معلوم شد پرستار مسیح_علینژاد ند نه مردم.
از آنها که وقتی صحبت از تعطیلی حرم و نمازجمعه و سایر مناسک دینیِ جمعی شد،آرام آرام گریستند و دعا کردند تااین بلای کرونا زودتر دفع شود؛تا آن مسلمان نمای متحجری که یک روز ضریح را لیس زد و یک روز درب حرم را شکست وآتش زد و مایه وهن شیعه شد.
از همین طلبه جهادی که مردانه در میدان تا پای جان عزیزانش ایستاد و خم به ابرو نیاورد و رفقای بسیجی و جهادگرش که فقط میدان رزمشان عوض شد؛تا آنها که فقط شعار مردمی بودن دادند و در هفت سوراخ قایم شدند واگر مرزها را نبسته بودند و این درد همه جای دنیا نپیچیده بود،معلوم نبود در سواحل کدام کشور آفتاب میگرفتند.
از آن مثلا خودی هایی که مثل همیشه تحقیرمان کردند و فرهنگ نداشته غرب وحشی را به رخمان کشیدند که حتی به دستمال_توالت رحم نکردند و سر خرید همدیگر را کتک زدند؛ تا آنها که نشان دادند ایرانی یعنی همین پرستار مومن که عروسیش را به تعویق میندازد یا پزشکی که مدتها درحسرت دیدار روی ماه فرزند بیمارش است.
از آن سلبریتی هایی که روحیه غم و افسردگی را همسو با رسانه های معاند در جامعه پمپاژ کردند؛تا آنها که هرچه داشتند به میدان آوردند.
از معلمان مهربانی که روی یخچالشان به شاگردانشان درس میدادند وآنها که بالاجبار سرعتشان را با تکنولوژی روز تنظیم کردند تا آیلاند باشند؛ تا آنها که به هر بهانه ای از زیرکار در رفتند و خودشان را زرنگ فرض کردند.
از دزدهای نامردی که خون مردم را در شیشه کردند و اجناس و اقلام مورد نیاز مردم،بیماران وپزشکان را احتکار کردند؛ تا صاحب مغازه هایی که اجاره یکی دو ماهشان را بخشیدند و برای بیمارستانها تجهیزات خریدند و خیابانها و کوچه ها را داوطلبانه ضدعفونی کردند.
از آنها که پا روی دلشان گذاشتند و دلتنگی را محکم بغل کردند و از خانه بیرون نرفتند تا وبال کادر درمان نشوند؛ تا سرخوش هایی که با هزار بهانه و دلیل،هر دقیقه در یک پاساژ و مجتمع تجاری چرخیدند و تا تعطیل کردند، بقول خودشان پلیس را شکست دادند و رفتند شمال و جنوب سفر..
از آنها که تا اسم محدودیت رفت و آمد مطرح شد، رفتند بجای یکسالشان خرید که نه، غارت کردند؛ تا آنها که در این شرایط به فکر فقرا و اقشار مستضعف و کودکان کار و سالمندان بودند.
از آنها که بر توان متخصصان و دانشمندان داخلی تکیه کردند؛ تا آنهایی که به آمریکایی چشم دوختند که حتی در این روزها هم باز تحریم مان کرد.
از آنها که..
بله کشور عزیز و تبدار من این روزها،گاهی میخندد و گاه خون گریه میکند.
اما این درد مشترک،به من چه و به تو چه نمیشناسد! تا همه مان دست هم را نگیریم و یاعلی (ع) نگوییم، حسرت هایمان خواهند ماند..