از طریق آیت‌الله مصباح یزدی، مرحوم یحیی‌زاده را به عنوان یک الگو شناختم

گفتند: سید بزرگواری هست که قبل از نمایندگی، در میبد با موتور به این طرف و آن طرف میرفته و الآن هم که نماینده شده، سوار بر موتور می شود و گاهی شهردار را هم سوار بر موتور می کند

  • حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی در گفتگو با ویژه نامه یادبود سالگرد درگذشت مرحوم یحیی زاده به نکات جالبی پیرامون آن مرحوم اشاره نموده که بخشهایی از آن را شبکه “میبدما” بازنشر می نماید:

بنده قبل از اینکه به مجلس بیایم با جناب آقای یحیی زاده آشنا نبودم و ایشان را نمیشناختم؛ ولی وقتیکه به مجلس آمدم، رفتم خدمت آیت الله مصباح تا از ایشان در کارها کمک بگیرم.

دیدم که ایشان آقای یحیی زاده را به عنوان الگو معرفی می کنند و از نمایندگانی است که آیت الله مصباح ایشان را دوست داشتند.

به من گفتند: نماینده تفت و میبد را میشناسید؟

گفتم: نه!

گفتند: سید بزرگواری هست که قبل از نمایندگی، در میبد با موتور به این طرف و آن طرف میرفته و الآن هم که نماینده شده، سوار بر موتور می شود و گاهی شهردار را هم سوار بر موتور می کند و به مناطق مختلف شهرستان می برد تا مشکلات را به وی نشان دهد و آنها را پیگیری کنند و زندگی اش پس از نمایندگی تغییری نکرده است.

این اولین بار بود که آقای یحیی زاده را از طریق استاد بزرگواری مثل آیت الله مصباح شناختم و با ویژگی های ایشان به عنوان فردی ساده زیست، متوجه به حقوق بیت المال و مردم، و مدافع نظام آشنا شدم.

آقای یحیی زاده در همان سال اول، نزد من آمد و گفت می خواهم خمس و سهم امام را با شما که به نمایندگی از دفتر آقا حساب خمس دارید، حساب کنم. گفتم: خوب، دفتر آقا هست، بروید و با دفتر آقا حساب کنید.

download

گفت: نه، می خواهم با شما حساب کنم.

آمد پای حساب و هرچه بدهکار شد، داد و من هم وجوهات ایشان را به دفتر آقا دادم.

ایشان هر سال سر موقع، می آمد، حساب می کرد؛ خیلی حساب شسته رفته ای داشت. جالب بود که یک بار گفت ۱۰۰۰ برگه در دفتر من مانده و استفاده نشده، خمس آن چیست؟ و تا این حد ریز می شد. فوق العاده احتیاط می کرد؛ جاهایی که خمس تعلق نمی گرفت، به من گفت: شما بگو بخشیدم، به من اجازه تصرف بده.

گفتم: نیازی نیست و ایشان گفت: نه، می ترسم.

به ایشان می گفتم: اگر می خواهید، از دفتر آقا برایتان رسید بیاورم و ایشان به خاطر اعتماد به بنده می گفت: نه، رسید نمی خواهم.

در سال آخر به ایشان گفتم: بگذار برایت رسید بگیرم، گفت: بله این دفعه تصمیم دارم بگیرم و برای یادگاری داشته باشم. حسابشان را انجام دادم و شاید یک هفته بعد از آن بود که به کما رفتند و در مراسم چهلم
ایشان بود که رسید را دادم تا به خانواده ایشان بدهند.

نکته جالب این بود که مسئول دفتر حسابرسی در دفتر آقا گفته بود: دو نفر در مجلس حساب و کتاب دقیقی دارند و یکی از آنها آقای یحیی زاده است.