اولین بار، برق را ما به میبد آوردیم

گفتگو با حاج حسن نبی میبدی

  • از تابستان سال گذشته که با تایید آیت الله اعرافی پروژه  جمع آوری تاریخ شفاهی شهرستان میبد کلید خورد تاکنون مصاحبه های متعددی از افراد شاخص و سرشناس میبدی انجام شد. سیاستگذاری متولیان این پروژه بر این بود که ابتدا تاریخ قدیم میبد (از ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷) جمع آوری شد و به همین خاطر سالخورده ترهای لیست مصاحبه در اولویت قرار گرفتند. انشاءالله از این پس قصد داریم تا متن این گفتگوها را به تدریج به مخاطبان ارجمند شبکه میبدما تقدیم کنیم. مطمئنا اطلاعات ارائه شده در این گفتگوها برای تربیت عمومی و نیز ترسیم جایگاه مادی و معنوی شهرستان میبد در زمانهای مختلف و همچنین استفاده در پژوهشهای علمی و تاریخی بسیار راهگشا خواهد بود.
  • صبح یک روز پاییزی( ۱۷/ ۹/ ۹۱) به درب منزل یکی از قدیمی ترین زیلوبافان معاصر میبد رفتیم. او از جمله کسانی است که اولین موتور برق را به میبد آورد و از قاریان خوش صدا و سنتی قرآن در میبد نیز محسوب می شود.اطلاعاتی که این پیرمرد باصفا در جریان گفتگوی پیش رو ارائه می کند بیشتر ناظر به منطقه جغرافیایی محل سکونت وی (بشنیغان)و محلات اطراف آن است. صفا و صمیمیت آقای حاج حسن نبی میبدی و اطلاعات ارزشمند او این مصاحبه را گیرا و شیرین کرده است. با هم این گفتگو را که در دو جلسه ضبط شده است، می خوانیم:
  • مصاحبه کنندگان: سید مصطفی میرمحمدی/ احمد صمدی

*لطفا در ابتدا خود را معرفی کنید؟

بنده حسن نبی، فرزند استاد حاج علی رجب زیلوباف. ساکن بشنیغان و متولد ۱۳۰۷ هستم.

*شرایط اقتصادی مردم میبد در زمان نوجوانی و جوانی شما چگونه بود؟

زندگی در زمان گذشته خیلی سخت و مشکل بود. مردم کسب و کار خوبی نداشتند و تنها پیشه مردم میبد، زیلوبافی بود. وضع زیلوبافان در آن زمان خیلی خوب نبود. البته کسب و کار، ملک و آب ارزان بود و قیمتی نداشت. کالاها هم نسبتا ارزان بود اما کسی توان خرید آن را نداشت چون پول نداشتند و مردم به سختی زندگی می‌کردند. مردم به سختی غذا به دست می‌آوردند. قوت غالب مردم نان جو و نان گندم بود. آنها پول زیادی نداشتند. از لحاظ پوشاک بچه‌ها در مضیقه بودند. اما الحمدلله روز به روز وضع مردم بهتر شده است. در آن زمان مردم با زحمت زندگی می‌کردند ولی شکر خدا وضع ما خوب بود ولی بقیه زیلوبافان و کشاورزان میبد به سختی زندگی می‌کردند.

 *وضعیت میبد در زمان جنگ جهانی دوم چگونه بود و آیا موردی بود که مردم به خاطر تبعات آن جنگ در میبد از گرسنگی تلف شوند؟

وضع اقتصادی ایران در زمان جنگ جهانی دوم، اصلا خوب نبود و در ایران قحطی گسترده ای آمده بود. در این زمان گندم خیلی سریع گران شد و کسی توان خرید نداشت. حتی مردم گندم را قاچاق می‌کردند. البته در زمان جنگ جهانی انسانهای خیّری بودند که به مردم کمک می‌کردند و برای مثال یک کیسه آرد به مردم می‌بخشیدند. جنگ جهانی دوم خیلی بد بود اما بیشتر از ۶ ماه طول نکشید. ما کارگر داشتیم از صبح تا شب کار می‌کرد اما ۵۰۰ گرم آرد جو بدست می‌آورد. مخصوصا گندم، قند و پارچه بسیار گران و نایاب شده بود.

 *سطح سواد و تحصیل مردم میبد در زمان قدیم چگونه بود؟

از لحاظ علمی‌ سطح سواد مردم پایین بود و درس نمی‌خواندند. تنها دو مدرسه در مهرجرد و فیروزآباد بود که هرکدام ۵۰- ۶۰ محصل داشتند و دانش آموزان میبدی برای تحصیل در کلاس ششم می‌بایست به اردکان می‌رفتند. تا زمان شاه در میبد تنها یک دبیرستان وجود داشت که اسمش «دبیرستان مفید» بود و البته ظاهرا همان موقع، شاه دستور داده بود که دبیرستان جدیدی تأسیس نشود.

در میبد زمانی که اولین پسرمان به مدرسه رفت دبیرستان شلوغ بود و ما مجبور شدیم یک نمایندگی دیگر دبیرستان مفید در میبد بگیریم. بعد از گرفتن نمایندگی از تهران آمدند و اجازه تأسیس دبیرستان به ما ندادند. بنابراین تصمیم گرفتیم همزمان با جشن ۴ آبان که در شعبه اول دبیرستان مفید برگزار می‌شد، به همراه پسرانمان و آقایان نخعی، محمود یاسایی و سید رضا میرمحمدی، مسوولین را وادار به موافقت با تأسیس دبیرستان دیگر کنیم. در آن شب، پسر آقای رضا صادقی متنی نوشتند و درحضور روسای آموزش و پرورش اردکان، دادگاه و ژاندارمری و مسوولان از رئیس آموزش و پرورش خواستار تأسیس دبیرستان شد و استقلال این دبیرستان را اعلام کرد. رئیس آموزش و پرورش اردکان گفت: عدم تأسیس دبیرستان دستور شاه است و به هیچ عنوان دبیرستان تازه‌ای افتتاح نشود و بعد حاج شیخ علی خلیلی با لباس روحانی در یک دست قرآن گرفت و در دست دیگر عکس شاه خبیث را و گفت: آقای رئیس اول شما را به قرآن سوگند می‌دهم و بعد به این اعلی حضرت که استقلال این دبیرستان را امشب اعلام کنید!! با این ترفند، او رئیس آموزش و پرورش اردکان را نرم کرد به طوری که رئیس آموزش و پرورش گفت: من چطور می‌توانم در مواجهه با این ملت به این خواسته آنها بگویم دستور است ولو اینکه برکنار شوم و امشب استقلال این دبیرستان را اعلام می‌کنم و به این ترتیب این «دبیرستان نوبنیاد» افتتاح شد و زمین آن توسط دو خیّر خریداری شد.

 *آب و هوای قدیم میبد چگونه بود؟

آب و هوای میبد در زمان گذشته پیش‌تر خیلی خوب بود و چشمه‌های زیادی در آن جاری بود و به علت چشمه‌های جوشان و قنات‌های پرآب میوه‌های با کیفیتی در میبد بود اما هرکسی چنین میوه‌هایی نداشت و همین تعداد اندکی که باغ و قنات داشتند میوه‌های خیلی خوبی پرورش می‌دادند. این میوه‌ها در بسیاری از مناطق صادر می‌شد و برف و باران هم زیاد بود. اکنون برخلاف گذشته اصلا بارندگی به اندازه نزولات آسمانی در گذشته وجود ندارد. به یاد دارم در یک دوره ای در زمستان بارندگی برف تا نوروز ادامه داشت که به طور میانگین در زمستان ۵- ۶ بار بارندگی برف داشتیم. در یک سال ۱۶ روز پی در پی باران آمد و همه شهر از سیل باران پر شد و قسمتی از خانه‌های بشنیغان را خراب کرد و آب انبارها همگی پر شد. یک بار دیگر هم سیل آمد و با اینکه مسیر سیل را به سمت باغ‌ها بازکردیم، اما خسارتهای زیادی به بارآورد.

*آیا زلزله هم در میبد اتفاق افتاده بود؟

خیلی کم اتفاق افتاده تقریبا دو الی سه بار زلزله آمد و ساختمان‌های کهنه تخریب شد. اما یادم هست طوفان شدیدی در یکی از مناطق یزد بنام منشاد که بابی‌های زیادی داشت آمد.

*آیا در میبد هیچ گاه قحطی آمد؟

تنها در زمان جنگ جهانی دوم قحطی بود ما یک شاگرد داشتیم که مادرش در منزل افراد ثروتمند کار می‌کرد. سال قحطی که شد ۴۰۰ گرم جو مزد فعالیت وی از صبح تا غروب بود و پدر من نیم کیلو جو دریافت می‌کرد اما هنگامی ‌که مادر و پدرزنش فوت کردند، به صحراها می‌رفت و چند چغندر می‌چید و به خانه می‌برد. او یک روز به برادر من گفت که دیگر طاقت ندارد با داشتن سه فرزند با تنگدستی زندگی کند بنابراین پدرم ۳۵ تومان که درآن زمان پول زیادی بود به او داد و سپس به یزد رفت و بعد وضعش بهتر شد.

*آیا به خاطردارید بهایی های میبد بیشتر در کدام نقطه زندگی می‌کردند؟

تشکیلات بهایی‌ها در امیرآباد خیلی زیاد بود و بسیاری از زمین‌های آن منطقه را از مردم یزد خریده بودند باعث نگرانی شدید مردم میبد شده بود؛ بهایی‌ها در سایه دو درخت سبز که در نزدیکی خانه حاج عبدالحسین امیرآبادی بود استراحت و مردم را تمسخر می‌کردند. فرد محترمی به نام آقای حسن سبزواری اجازه نمی‌داد زمین‌های میبد توسط بهایی‌ها خریداری شود. یک روز، بهائیان میبد، پسر سبزواری به نام اصغر را تا سر حد مرگ کتک می‌زنند و مردم به کمک او می‌آیند و به اردکان شکایت می‌کند. در بین دو نماز ظهر و عصر مرحوم حاج سید حسین از وجود بهایی‌ها اعتراض کرد و آن زمان دستور داد که با شیپور به مردم اعلام کنند که در مسجد جمع شوند همه مردم در یک عصر تابستان در مسجد اجتماع کردند(در زمان قدیم برای اعلام کردن یا از شیپور استفاده می‌کردند یا اینکه جار می‌زدند) برای اعتراض به این وضعیت حدود ۵۰- ۶۰ نفر از محله بشنیغان با صلوات فرستادن به همراه مردم دیگر محلات متحد شدند و این جمعیت به ۵۰۰ نفر رسید و در این میان هرکدام با بیل و کلنگ به امیرآباد رسیدند. درابتدا مردم محفل شان ( مکانی که درآن جلسه می‌گیرند و توطئه می‌کردند) که ساختمان مجهزی بود را خراب کردند، نزدیک مزار که رسیدیم متوجه حمله ما شدند. آنان فرار کردند و به اردکان پناه بردند. از اردکان رئیس ژاندارمری و دادگاه خطاب به مردم گفتند: هرکس شاکی است جلو بیاید. جمعیت ۵۰۰ نفره هیچ کس اعلام شکایت نکرد اما یک نفر به نام شیخ محمود امامی‌گفت: ما همه شاکی هستیم به محضی که این جمله گفت همه مردم با صدای بلند فریاد الله اکبر سردادند. رئیس دادگاه گفت: رئیس شما کیست. همه گفتند: ما رئیس نداریم همه رئیس هستیم! و رئیس دادگاه مجبور به ترک محل شد. اما مرحوم آیت الله اعرافی سوار بر مرکب خود اعتراض کرد که بهایی‌ها باید علاوه بر ترک میبد، از اردکان نیز بروند. وقتی اردکانی‌ها متوجه هجوم میبدی‌ها شدند آنها هم مخالف حضور بهایی‌ها شدند و خودشان به طرف خانه بهایی‌ها هجوم بردند. خاتمی‌به رئیس دادگاه گفته بود که اردکان و میبد متحد هستند و نباید همه مردم را محکوم کرد و بهایی‌ها از آنجا هم رفتند.

*نزول خوری هم انجام می‌دادند؟

چند نفر از بهایی‌های اردکان نزول خورهای قهاری بودند.

*آیا یهودیان در محلات میبد زندگی می‌کردند؟

در فیروزآباد تعداد معدودی خانوار جود و یهودی زندگی می‌کردند. در قلعه فیروزآباد تنها چهارخانوار بودند. اما آنها مشکلی با مسلمانان نداشتند؛ حتی با مسلمانان معامله هم داشتند. همه یهودی‌ها ۶۰ سال پیش وقتی فلسطین اشغال شد به اسرائیل رفتند.

*رأی گیری قبل از انقلاب چگونه بود؟

کل استان یزد تنها سه نماینده داشت. در زمان رأی‌گیری، کدخدایان شناسنامه هر رأی دهنده‌ای را ضبط می‌کردند و کسی پای صندوق‌های رأی نمی‌رفت؛ دوره انتخابات در آن زمان، سه روز بود و یک صندوق برای کل میبد بود. حتی در یزد، رأی هم می‌خریدند. در زمان گذشته فقط انتخابات مجلس داشتیم اما دوره‌ها دو سال یکبار عوض می‌شدند و فردی به نام دکتر طاهری ۱۴ دوره نماینده بود.

*ازدواج و طلاق در کجا انجام می‌شد؟

وقتی امر ازدواج انجام می‌شد، سردفترهای ازدواج از جمله سبزواری آن را به ثبت می‌رساندند و مراسم عروسی خیلی ساده برگزار می‌شد نه دختران ملزم به تهیه جهیزیه بودند و نه پسران مجبور به داشتن خانه بودند و اغلب ملک صداق می‌کردند و رسمی ‌به نام «سینی بران» نداشتند اگر هم بود وسایل بسیار ساده انتخاب می‌کردند و اصلا رسم «پاتختی» نبود. اما چون طلا ارزان بود برای عروس تهیه می‌کردند. اما پدیده‌ای به نام طلاق بسیار بسیار نادر اتفاق می‌افتاد.

 رسوم ازدواج در زمان گذشته چگونه بود؟ آیا رسم خواستگاری وجود داشت؟

بله جلسه خواستگاری بود اما اینکه دختر و پسر قبل از ازدواج همدیگر را ببینند، اصلا عرف نبود. خانواده پسر به همراه واسطه به خواستگاری دختر می‌رفتند و زمان مراسم ازدواج و تعیین صداق را مشخص می‌کردند. در مراسم ازدواج فقط عقد ساده بود.

*در مقابل این رسوم، عزاداری و مراسم ختم چگونه بود؟

بیشتر در خانه مراسم ساده برگزار می‌شد مراسم قرآن خوانی، داشتند و تنها وسیله پذیرایی قهوه بود. مراسم ختم مردم ثروتمند تشریفات هم داشت برای مثال هنگامی‌که حاج شیخ عبدالکریم حائری فوت شد شخصی به نام عبدالخالق که ملک زیادی داشت، مراسم «پرسه تره» با تدارک غذا برگزارشد. مراسمی‌مانند هفتم، چهلم و سالگرد کسی برگزار نمی‌کردند و تنها به قرآن باصدای بلند به مدت یک ماه در پشت بام خانه مرحوم قرائت می‌کردند.

*تشییع جنازه‌ها چگونه انجام می‌شد؟ مرگ و میر بیشتر در چه سنی شایع بود؟

در آن زمان فاصله بین فوت شخص و تشییع جنازه خیلی کم بود. یعنی در زمانی که شخص فوت می‌شد پس از غسل دادن دفن می‌شد. کسی صلات نمی‌کشید و یکدیگر را حضوری خبر می‌کردند. جوان هم خیلی کم فوت می‌کرد و و اگر جوانی فوت می‌کرد؛ تمام مردم عزادار می‌شدند و سوگواری باشکوهی برای جوان فوت شده برگزار می‌کردند چون در آن زمان، مرگ جوان کم بود؛ اما اکنون بیشتر شده است و برای مردم نیز عادی شده است. مرگ و میر در کودکان بخصوص در تابستان بیشتر بود چون طبیب حاذق نبود.

*در چه سال زیلوبافی شروع کردید؟

خانواده بنده از جمله پدر و پدربزرگم زیلوبافی می‌کردند و زیلوبافی قدیم هیچ وقت رونق نداشته اما تقریبا در دهه ۴۰ رونق بیشتری داشت. مجددا وقتی فرش ماشینی و موکت آمد رونق آن کم شد و به خارج از کشور کمتر صادر می‌شد و روزی یک اتومبیل زیلو از میبد خارج می‌کردند.

*در صورت امکان اسامی ‌زیلوبافان قدیمی ‌بگویید:

هاشم رجب پدر حسابی، یداله محمدحسن پدر غنی پور که فوت کرد رجب علی حاجی بابا، نصراله معتی‌ها و…  بنده، آقایان علی و محمد باغستانی و میرزا حسین ابراهیم شاید قدیمی‌ترین زیلوبافان[معاصر] میبد هستیم.

*آیا زیلوبافان دچار بیماری خاصی می‌شدند؟

خیر. بیماری خاصی نبود چون با پرز زیادی کار نمی‌کردند و عوارضی مانند تنگی نفس و سرفه نداشتند.

* آیا زنان هم زیلو می‌بافتند؟

نه زنها تنها پنبه می‌رشتند و به نخ تبدیل می‌کردند. زنها بیشتر در خانه بودند.

*در آن زمان مردم چگونه و باچه وسیله ای به مسافرت می‌رفتند؟

مسافرت مشهد چون ارزان برای آنها تمام می‌شد کم و بیش می‌رفتند و آن زمان، مشهد خیلی خلوت بود.

کیفیت برگزاری جشنها در گذشته چگونه بود؟

محلات میبد مراسم و یا جشن خاصی نداشتند اما در نوروز به دید و بازدید یکدیگر می‌رفتند.

*در میبد شیرینی پزی و قنادی از چه زمانی رایج شد؟

 در زمان گذشته قنادی نبود اما علی جندقی و حسین عطاریان خیلی کم (درحدود ماهی ۱۰۰- ۱۵۰ کیلو شکر) قنادی می‌کردند؛ چون کسی چندان قند مصرف نمی‌کرد. به تدریج در محلات دیگر قنادی، بیشتر شد. شیرینی پزی هم نداشتیم؛ فقط زولبیا آن هم در اسفند ماه توسط آقای جندقی پخته می‌شد. بعدها ماه اسفند که می‌رسید مردم برخی از محلات میبد به اردکان می رفتند و مقدار زیادی شیرینی از فروشندگان اردکانی خریداری می‌کردند.

*نانوایی‌ها در زمان قدیم چگونه بود؟

تنها یک واحد پخت نان در میبد بود؛ که توسط شخصی به نام آقا محمدعلی پخت می‌شد چون اغلب خود مردم نان تهیه می‌کردند و نانوایی خیلی کم مشتری داشت. اما به تدریج در همه محلات حداقل یک واحد پخت نان به وجود آمد. هم نان گندم و هم نان جو در نانوایی پخت می‌شد.

* آیا مراسم عزاداری در محرم و صفر همانند اکنون برگزار می‌شد؟

نه فرق داشت. خبری از هیئت‌های مختلف مذهبی نبود تنها اهالی محلات میبد و بشنیغان به طرف سید قنبر حرکت می‌کردند و سینه زنی داشتند. نخل برداری و شاه حسن و شاه حسین هم داشتند.

*آیا در زمان گذشته تدارک غذا برای عزاداران به تنوعی اکنون بود؟

در زمانهای قدیم در چنین ایامی‌ تدارک غذا کمتر دیده می‌شد. تنها آش حسین آماده می‌کردند و به درب منزل هریک از خانواده‌ها می‌بردند. اما کسانی مثل حاج نصراله و مشهدی که مرحوم شدند دیگر کسی آش را به درب خانه‌ها نمی‌برد.

*آیا در ماه مبارک رمضان افطاری تهیه می‌کردند؟

نه. فقط وقفیات مثل خرما را اجرا می‌کردند. هیچ مسجدی کارچاق‌تر از مسجد میرغفوری در میبد نبود؛ چرا که ۲۰ قبیض زمین دارد. زمین وقف موذن و پیش نماز دارد و برای هر نفر با پذیرایی ۱۰۰ گرم نُقل افطاری می‌دادند.

*آیا در سحرهای ماه مبارک رمضان رسومی ‌همانند بیدارکردن مردم همراه با جارزدن بود؟

بیشتر مناجات خواجه عبداله انصاری می‌خواندند. اما طبل و شیپور در میبد نبود و مردم در پشت بام خود تنها شعر: «برخیز که عاشقان به شب راز کنند» می‌خواندند.

*رونق مساجد در گذشته چگونه بود؟

خیلی شلوغ و بیش از ظرفیت مسجد بود و قرائت قرآن برگزار می‌کردند. اولین قاریان قرآن که من با یاد دارم مرحوم خاتمی‌و آقایی به نام اکبر صلواتی، سیدمحمدغِرنِز بودند که در منازل قرآن قرائت می‌کردند.

*در ماه مبارک رمضان که با فصل تابستان تقارن داشت مردم چه می‌کردند؟

یادم هست خیلی‌ها به علت گرمای شدید از آب حوض مرده جواد برای خنک کردن خود استفاده می‌کردند. منتها کار و کسب آنها در ماه مبارک رمضان از شب تا سحر بود و در روز کار نمی‌کردند.

*نماز عید فطر چگونه بود؟

در نماز عید مانند امروز، ازدحام زیادی به وجود می‌آمد و یک شخص سیدی که اهل شهیدیه بود با قامت بلند تکبیر می‌گفت و به امامت جماعت حاج سید محمدرضا امامیان برادر حاج سید مهدی امامیان نماز عید برگزار می‌شد.

* میبد از چه زمانی دارای موتور برق شد؟

سال ۱۳۳۷ موتوربرق را از تهران تهیه کردیم و زمین آن را از حاج علی میبدی در کنار مسجد مرشدی کنونی خریدیم و به مدت ۲۰ سال از این برق استفاده می‌کردیم. اما برق سراسری از سال ۵۴ یا ۵۵ به میبد آمد که برق خود را تحویل برق منطقه‌ای دادیم و هرمحله‌ای کارخانه جداگانه داشت اما موتور برق محله بشنیغان برق چند محله از جمله یخدان، میبد و ده آباد را تأمین می‌کرد و با سیم کشی هدایت می‌شد.

این موتوربرق‌ها دیزلی بود و سوخت آن از گازوئیل بود که از اردکان می‌خریدیم و پول آن از فروش برق بدست می‌آمد. فروش آن به گونه ای بود که در عرض ۶ ماه حدود ۱۲۰۰-۱۳۰۰ خانوار بود و هرخانه طبق رقم مندرج در کنتور منزل می‌بایست مبلغی پرداخت نماید. بعد‌ها زمین آن را به دکتر مرشدی دادیم که می‌خواست در این زمین مسجد بسازد اما به هردلیلی این اتفاق در آن زمین صورت نگرفت و آن زمین هنوز هم بایر مانده است.

*چه شد که جنابعالی در حیطه برق فعالیت داشتید؟

در ابتدا موتور برق با نیروی ۶۰- ۶۰ را به فیروزآباد آوردند که ۴۰ کیلووات برق تولید می‌کرد. هر روز امتیاز اعلام می‌کردند و کارخانه آن، یک کارخانه کوچک بود و در طی جلسه‌ای مقرر شد موتور برق را به بشنیغان منتقل کنند که از طرف محله بشنیغان جواد جندقی و از محله میبد سید علی اکبر امامی، از طرف محلات بیده و خانقاه من بودم، از طرف ده آباد سید محمدخسروی بود و ۵ نفر از محلات مختلف شرکتی با ۳۰۰ سهام دار تشکیل دادیم؛ ابتدا یک موتور برق ۸۰ خریدیم یک سال بعداز آن یک موتوربرق ۲۳۰ خریدیم و هزینه سیم کشی برق به خانه‌ها از محل سهام تأمین می‌شد. در آن زمان هر یک کیلو سیم ۵ تومان بود و بدین ترتیب بود به تدریج در حیطه سیم کشی وارد شدیم.

*وسایل برقی همانند یخچال و تلویزیون از چه زمانی وارد میبد شد؟

وقتی که برق منطقه‌ای در میبد ایجاد شد پای وسایل خانگی به میبد هم باز شد. برقی که ما داشتیم خیلی از آن استقبال نمی‌شد چون روزی ۷- ۸ ساعت برق نداشتیم و بیشتر اوقات خاموش بود. در تابستان ساعت ۱۰ تا ۱۵ عصر برق روشن می‌کردیم و شب از ۱۸ تا ۲۳ شب روشن بود. این موتوربرق توان تأمین برق برای وسایل خانگی را نداشت و تنها برای روشن کردن پنکه مناسب بود. در فصل زمستان عصرها از ساعت ۱۷ تا ۲۴ نیمه شب روشن بود. اگر کسی مجلس ترحیم داشت به مدت ۲ الی ۳ ساعت برق را روشن می‌کردیم. در ساعت ۱۱ اگر برق خاموش شود ۱۵ دقیقه قبل از آن به نشانه هشدار برق را سه دفعه روشن و خاموش می‌کردیم تا مردم متوجه شوند که تا لحظاتی دیگر برق خاموش می‌شود. در ماه رمضان از سحر تا صبح برق روشن بود. تهران با آن همه عظمتی که داشت در سال ۱۳۳۰ برق شهری به دست آورد. در زمان خدمت سربازی در باغشاه تهران خدمت می‌کردیم که فقط سیستم اداری آنجا دارای برق بود و آسایشگاهها تنها با چراغ بادی روشن می‌شد.

*از چه زمانی آب لوله کشی وارد میبد شد؟

تقریبا در سال ۱۳۵۰ آب لوله کشی وارد شد و مسوول این آب، شهرداری بود.

*از چه سالی وسایل نقلیه مانند موتور و ماشین در میبد بیشتر شد؟

از سال ۱۳۴۰ به بعد اتوبوس عمومی‌ ورود پیدا کرد و رانندگان از فیروزآباد و میبد مسافرکشی می‌کردند. در آن زمان از ماشین سواری شخصی کمتر کسی استفاده می‌کرد و در محله ما کسی ماشین شخصی نداشت. در سالهای ۱۳۴۵ به تدریج مردم از ماشین شخصی استفاده می‌کردند.

*درباره بلوار مدرس(خط سنتو) نکته یا خاطره‌ای دارید؟

در زمان قدیم که مسوولین می‌خواستند خیابان مشخص کنند با مخالفت شدید مردم روبرو می‌شدند؛ مثلا وقتی می‌خواستند جاده میبد یزد را ایجاد کنند و گچ ریزی آن را هم کردند، مردم میبد مخالفت کردند و مسوولان مجبور شدند این خط را از اردکان به طرف یزد ببرند و از حاجی آباد عبور دادند! در ابتدا می‌خواستند از میبد عبور دهند اما مردم میبد قبول نکردند. میبد در آن زمان، خیابانی نداشت.

*آن زمان که برای افتتاح خیابان رشیدالدین، مقبره خواجه رشیدالدین را تخریب کردند شما به خاطر دارید؟

بله. قبل انقلاب، دیوار نارین قلعه که خیلی ضخامت داشت با لودر خراب شد و یک دیوار با ارتفاع ۱۲ متر که محراب رشید الدین نام داشت در جلوی نارین قلعه بود که آن را هم تخریب کردند.

 آیا آن زمان اداره ثبت در میبد بود یا باید به اردکان مراجعه کنند؟

در ابتدا اداره ثبت، تنها در اردکان بود و مردم تا قبل از سال ۱۳۰۷ شناسنامه نداشتند. قبل از این تاریخ، پدر و مادر هر طفل در گوشه و کنار کتاب یا قرآن تاریخ تولد فرزندشان را یادداشت می‌کردند. حتی در زمان قدیم مردم نام خانوادگی هم نداشتند. قدیم، میبد محضر داشت و ازدواج و طلاق توسط مرحوم سبزواری ثبت می‌شد اما اداره ثبت نداشت.

*اولین بانک در چه زمانی تأسیس شد؟

بانک ملی، اولین بانک در میبد بود اما به خاطر ندارم در چه سالی راه‌اندازی شده است. سپس بانک سپه، صادرات و تجارت ورود پیدا کردند. وضعیت مردم چندان مناسب نبود که پول پس انداز کنند اما همین مقدار نیز پس انداز می‌کردند. قرعه کشی در بانک ها در زمان قدیم هم بود.