کمتر کسی آیت‌اللهی می شود

دکتر سید محمد رضا آقایی میبدی

بچه بودم، شاید ده ساله و بازیگوش و سر به‌هوا، میان خانه تکانی عید و دلمشغولی هایش و غفلت ناخواسته خانواده ضربه ای خوردم و آسیبی و پدر نگران مرا به پزشک رساند ساعت یازده و نیم شب نوروز دکتر بروی، درب خانه ای را دق الباب کنی و مردی که عبایی به دوش داشت در اتاق خانه اش معاینه ات کند .لبخند بزند. پدر، که برای پسر یکی یکدانه اش ناراحت است را آرام کند و نسخه ای بنویسد اول نسخه زیر لب چیزی مثل ذکر بگوید و تو هی کنجکاو که چه گفت و نسخه ای که اول آن را با زور سواد دبستانی خود بخوانی
هوالشافی
چند سال بعد دانشجوی پزشکی بشوی هنوز کمتر از دو ماه است که وارد دانشگاه شده ای، حس دکتر شدن بد جور اذیتت می کند. با پدر و مادر بزرگ برای فشار خون بالایش پیش دکتر بروی و باز همان داستان، شب، کنار خانه دکتر مطب او است. لبخند آرام دکتر و ذکر او که حالا می دانی یک بسم الله است که از سر خلوص از وجود دکتر می آید و کلمه هوالشافی اول نسخه …
و حالا تو بزرگ شده ای و می خواهی بگویی دکتری با چهل روز دانشگاه رفتن می پرسی آقای دکتر فشار خون ارثی است و جواب می شنویی ، بله جانم هم ارثی و هم حرصی؛ و لبخند دکتر و باز فکر کردن تو و این میشود بزرگترین درس پزشکی ات…
و باز کودکی هستی، خواهرت زردی گرفته و بی حال روی دست مادر، و چشمهای اشکبار مادر و دکتری که باز مادر را آرام می کند و داروی زردی می دهد و رژیم غذایی را با حوصله به مادر می گوید و خواهرت ساعتی بعد چشم باز می کند و دعای مادر برای دکتر و اینکه بسم الله او از صدق دل است و خودش شفاست…
و حالا چند سالی می شود دکتری، یاد گرفته ای همیشه هوالشافی کار خودش را می کند و مثل او و با آهنگ کلامش بسم الله را اول نسخه ات بگویی و مریض و همراهش را آرام کنی و به مردم میگویی که مواظب بیماریهای ارثی و حرصی باشند …
دکتر علی آیت اللهی که امروز جسم خاکی اش نیست استاد آموخته های من و خیلی ها در طبابت بود. در این وانفسای پول و پزشکی، یاد و نامش، پزشکی و طبابت اصیل و حکیم بودن را به خاطر می آورد. او حکیم بود که هم علم ادیان را میدانست و طلبه دانش ادیان بود و هم دانش ابدان می دانست.

کمتر کسی آیت اللهی می شود بله باز می گویم کمتر کسی آیت اللهی می شود.

یادش برای همه زنده است
روحش شاد