بازی دوسرباخت یزدنشینان بامسئله بافت‌های تاریخی بانگاهی به کتاب شازده حمام

طی روزهای گذشته، بحث تخریب مخروبه ای در کنار مجموعه ای قدیمی با نام “بابک”، سر و صدای رسانه ای زیادی داشته که البته آبشخور بخش اعظم آن، اقدام غیرمنتظره استانداری یزد در عزل معاون پرتلاش فرماندار میبد بوده است. این ماجرا ظاهرا همان داستان قدیمی “میراث فرهنگی و بافت تاریخی” است. داستانی که ساده […]

طی روزهای گذشته، بحث تخریب مخروبه ای در کنار مجموعه ای قدیمی با نام “بابک”، سر و صدای رسانه ای زیادی داشته که البته آبشخور بخش اعظم آن، اقدام غیرمنتظره استانداری یزد در عزل معاون پرتلاش فرماندار میبد بوده است.

این ماجرا ظاهرا همان داستان قدیمی “میراث فرهنگی و بافت تاریخی” است. داستانی که ساده اش می شود این که برخی از نقاط یک شهر به عنوان “بافت تاریخی” معرفی شود و از آن پس برای اهالی آن منطقه جهت ساخت و ساز یا مرمت منزل یا ملک خود، محدودیتهای بسیاری مقرر گردد تا قدمت و تاریخی بودن منطقه مذکور، مخدوش نشود.

برای اینکه قدمت این ماجرا –یعنی بافت تاریخی اعلام کردن یک منطقه در یزد و تبعات آن- دستمان بیاید، نگاهی می اندازیم به صفحه۱۸ جلد اول کتاب “شازده حمام” که از قضا توسط یکی از همفکران دولتمردان فعلی و معاون عمرانی استاندار یزد، نوشته شده و نویسنده در این کتاب به بیان خاطرات دوران کودکی خود در سالهای ۱۳۳۰تا ۱۳۴۰ شمسی در یزد می پردازد.

در صفحه ۱۸ جلد اول کتاب شازده حمام آمده: “روز به روز آدمهای ثروتمند از کوچه پس کوچه های باریک که ماشین در آنها نمی توانست رفت و آمد کند، مهاجرت می کردند و جای آنها را آدمهای فقیری که از دهات اطراف آمده بودند، پرمی کردند. این کوچه پس کوچه ها و به اصطلاح “بافت قدیم شهر”، تحت نظارت میراث فرهنگی قرار گرفت. میراث فرهنگی نه می گذاشت که خیابان درست شود، نه کوچه ای پهن شود و نه خانه ای بازسازی شود. می گفتند خارجی ها(توریستها) می خواهند بیایند و خانه های خشتی و گلی را ببینند. حاجی علی رسولی می گفت: کله پدر هرچی خارجی تماشاگر است. ما توی این خانه های پر از عقرب و مار و موش با مستراحهای چند صد ساله، بدون آب، با دیوارهای زندان مانندش بمانیم و بپوسیم که خارجی ها می خواهند بیایند ما را تماشا کنند؟! خود پدرسوخته خارجیها(توریستها) اگر راست می گویند بیایند یک ماه توی این بیغوله ها که اگر یک زلزله بیاید همه مان می میریم زندگی کنند.”

می بینید که این ماجرا محدود به زمان فعلی نیست و البته ما هم این نکته را اضافه می کنیم که این ماجرا محدود به مکان مذکور (یعنی محله فیروزآباد میبد) هم نیست به طوری که مردم برخی از محلات  دیگر شهرستان میبد هم (مانند میبد بالا و کاظمیه) سالهاست مبتلا به این بلای اداری شده اند و البته طی این همه سال، آنچه به جایی نرسیده، فریاد بوده و هست.

نتیجه گریز ناپذیر بافت تاریخی اعلام کردن یک منطقه چیزی نیست جز کاشتن تخم فساد، اعتیاد، ناامنی، مهاجرت سکنه و بومیان، ناهمگونی فرهنگی و…؛ چرا که به مرور زمان، سکنه این مناطق –که میراث فرهنگی زنده اینان هستند و نه مشتی خاک- از دست محدودیتهای زیادی که دولت به آنان تحمیل می کند به تنگ آمده یا می آیند و به تدریج محله و خانه آبا و اجدادی خود را رها کرده و در شهرکها و آپارتمانهای بی هویت و فاقد پیوست فرهنگی و اسلامی ساکن می شوند و جای آنان را مهاجرین غیربومی و مخصوصا افاغنه و تبهکاران می گیرند و این سرآغاز اضمحلال یک محله با هویت است.

 واقعیت آن است که یزدنشینان مسکون در صفائیه به این میبد و مردمانشان به چشم آثار باستانی نگاه می کنند تا با نشان دادن خانه های قدیمی آنان به توریستها پز قدیمی بودن یزد را بدهند غافل از آنکه به قول “حاجی علی رسولی” خاطرات شازده حمام این آقایان لژنشین یک ماه که هیچ، حتی یک روز هم حاضر نیستند که در این بیغوله ها زندگی کنند و بامزه قصه این است که آثار باستانی اصلی استان مثل میرچخماق و نارین قلعه و شاه عباسی و… به خاطر بی توجهی مسئولان دولتی و غیردولتی دارند ذره ذره آب می شوند و این یعنی یک بازی دو سر باخت. هم میراث فرهنگی خشت و گلی را از دست داده ایم و هم میراث فرهنگی زنده مان را.