- حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابوالفضل امامی میبدی
یه اول سوره ممتحنه درباره نهی از دوستی با دشمنان خداوند و دشمنان خود مسلمانان است و نهی از این که طرح مودت با آنان ریخته شود در حالی که آنان نسبت به دین کفر ورزیدند و پیامبر و شما را به سبب ایمان به پروردگارتان از مکه اخراج کردند. چرا پنهانی طرح مودت می ریزید یا از سر مودت، اسرار حکومت اسلامی را به آنان می دهید؟ در حالی که من آگاهم به آنچه مخفی می کنید [و به پیامبرم اطلاع می دهم]. و هر کس چنین کند، قطعا از راه راست گمراه شده است.[۱]
مجمع البیان در ۹، ص ۴۰۴ یک حکایت تاریخی را بدون ذکر سند، به عنوان شأن نزول این آیات ذکر کرده است که جای تأمل بسیاری دارد.
حکایت آن است که زنی آوازه خوان از مکه به مدینه آمد و با اعلام این که مسلمان نشده است، اظهار حاجت شدید کرد و پیامبر حاجتش را برطرف کرد و بعد همین زن با گرفتن سکه های طلا و لباس ابریشم از «حاطب»، به شکل مخفیانه نامه جاسوسی او را برای بردن به مکه پذیرفت؛ نامه ای که خبر حمله حکومت اسلامی به مکه را به مشرکین می داد و از آنان می خواست که در وضعیت آماده باش باشند. با خبر غیبی خداوند به پیامبرش (ص)، امیرالمؤمنین (ع) این نامه را از آن زن گرفت و به نزد پیامبر آمد. پیامبر «حاطب» را حاضر کرد و فرمود چرا چنین کردی و او گفت که قصد جاسوسی نداشتم و فقط می خواستم خویشان خود را به خاطر این خوش خدمتی به مشرکین، از آزار آنان در امان بدارم؛ و می دانستم که نامه من مشکلی برای فتح مکه درست نمی کند. پیامبر(ص) فرمودند که تو راست می گویی و ما کاری با تو نداریم. در این حال عمر گفت که ای رسول خدا رهایم کن که گردن این منافق را بزنم! و پیامبر فرمود که او از اهالی شرکت کننده در جنگ بدر است و آنان هر چه بکنند، مورد بخشش الهی هستند![۲]
این شأن نزول سند تاریخی صحیحی ندارد و نمی تواند مستند حکم فقهی باشد؛ مگر این که به دلایلی مثل اتقان محتوای ماجرا، برای ما ثابت شود که این حکایت صحیح است.
در آخر متن حدیث سخنی است که کاملا با منطق صحیح و اعتقاد شیعه تضاد دارد و بر وفق اعتقاد اشتباه اهل سنت است؛ این که چون فلانی اهل بدر است، پس هر چه بکند، پیشاپیش بخشیده شده است!
این شأن نزول ادعایی، با بخش انتهایی آیه اول ممتحنه، ناسازگار است؛ اینکه می فرماید هر کس چنین کند بی تردید راه راست را گم کرده است! چنین محتوای نه تنها نمی تواند دلیل صدور چنین سیره ای از پیامبر باشد، بلکه به دلیل دهها آیه قرآن و منطق عقلی و نیز احادیث صحیح زیادی، دقیقاً دلیل غیر معتبر بودن آن است.
حتی اگر سند صحیح هم داشت، در فقه (و به ویژه فقه امنیتی) نمی توان به خبر صحیحی که مخالف قرآن است عمل کرد؛ مانند بسیاری از روایات صحیح السند سنی و شیعه که می گویند قرآن تحریف شده است. همان طور که تفسیر مجمع البیان هم در ادامه اشاره کرده است، مشابه این روایت در صحیح بخاری و مسلم آمده است و این امر خود «مؤید»ی بر عدم صحت آن است.
به فرض که این حکایت تاریخی درست باشد؛
آ. این زن آوازه خوان برای «جوانان جامعه جاهلی مکه و متناسب با هنجارهای آن جامعه» می خواند نه در جامعه اسلامی مدینه و بر ضد هنجارهای آن! پس این حکایت غیر معتبر، امروز نمی تواند دستاویز برخی برای طعنه به جمهوری اسلامی ایران باشد.
ب. این زن برای «خوشگذرانی» جوانان مشرک می خوانده است نه «سیاسی و بر ضد دین و پیامبر و حکومت دینی» و بین این دو فرق بسیاری است؛
ج. این زن دیگر دارای زمینه ای برای آوازه خوانی نبوده است که پیامبر برای رفع حاجت شدید وی، شرط کند که دیگر آوازه خوانی نکند! وقتی از جنگ بدر به بعد، زمینه آوازه خوانی نداشته است، آیا قرار است بعد از فتح مکه این زمینه فراهمم شود؟! که برخی گفته اند که بله! پیامبر کمکش را مشروط به عدم آوازه خوانی نکرد!
د. این زن الان از نظر فقهی، عنوان سائل را داشت نه آوازه خوان! و طبق خداوند به پیامبرش فرموده است که سائل را نباید راند: «و اما السائل فلا تنهر».
ه. ضمن این که بخش اول این حکایت (ماجرای آن زن آوازه خوان)، در مصادر روایی شیعی نیامده است[۳] و بخش پایانی آن هم با آنچه در مجمع البیان آمده است، فرق دارد.[۴]
چرا عده ای که با کنایه به جمهوری اسلامی چنین مطالب بدون سندی را از دل تاریخ برای نسل امروز در می آورند، ماجرای آن دو زن آوازه خوان که مشرکین را نه برای لذت جویی، بلکه بر ضد پیامبر و مسلمین تحریک می کردند را نمی گویند؟ از عجائب این است که پیامبر در روزی که به عنوان «یوم المرحمه» معرفی کردند و فرمان عفو عمومی صادر کردند، فرمودند که این دو زن آوازه خوان؛ یعنی «فَرْتَنَى وَ أُمِّ سَارَهَ» را بکشید! حتی اگر بر پرده های کعبه آویزان شده باشند که حرم امن الهی است و در بیان دیگر: آنها را بکشید حتی اگر در درون کعبه باشند.[۵]
در روایت آمده است که کسی جز علی علیه السلام نتوانست این حکم قتل زن آوازه خوان سیاسی را اجرا کند! امیرالمؤمنین علی علیه السلام، یکی از این دو ترانه خوان ها را کشت و دیگری که از سوی ایشان (ع) کشته نشد، کسی اقدام به قتل وی نکرد و او قِسِر در رفت: «فقَتل علیٌّ علیه السّلام … إحدى القَینَتین و أفلَتَت الأُخرى».[۶]
آنان که امروز بر سر مخالفت علماء با برخی کنسرت ها دست به دامن چنین مطالبی می شوند، شاید اگر آن روز هم بودند، از فرمان پیامبر و اجرای آن به دست علی خوششان نمی آمد.
—————————————————————-
[۱]. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ» ممتحنه، ۱.
[۲]. «… فصدقه رسول الله ص و عذره فقام عمر بن الخطاب و قال دعنی یا رسول الله أضرب عنق هذا المنافق فقال رسول الله ص و ما یدریک یا عمر لعل الله اطلع على أهل بدر فغفر لهم فقال لهم اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم. و روى البخاری و مسلم فی صحیحیهما». مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص ۴۰۵.
[۳]. این مطلب البته در بحار ج۲۱، ص۹۳ تا ۹۵که کتابی بسیار دور از عصر ائمه است و بدون ذکر سند آمده است که ظاهراً از مجمع البیان نقل کرده است.
[۴]. «فَقَالَ صَدَقَ حَاطِبٌ فَلَا تَقُولُوا لَهُ إِلَّا خَیْراً». قطب الدین راوندى، ق۶، الخرائج و الجرائح – قم: مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، اول، ۱۴۰۹ ق. ج۱، ص۶۰.
[۵]. قرب الإسناد، حمیری، ۱۴۱۳ق، قم: آل البیت، ص ۱۳۰و کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، فاضل هندی، ۱۴۱۶ق، قم: انتشارات اسلامی، ج۱۰، ص۵۴۴. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» لقمان، ۶٫ روی أن الآیه نزلت فی شأن رجل من قریش اشترى جاریه مغنیه لتغنّی له بهجاء النبی صلى اللّه علیه و سلّم …». جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص ۳۱۸ و ۳۱۹٫ البته حکم هجو پیامبر و ائمه، ممکن است با حکم هجو نظام اسلامی متفاوت باشد. شباهت آن «ساره» و این«ام ساره» هم قابل بررسی است که آیا نسبتی با هم داشته اند یا یکی بوده اند یا … .
[۶]. مجمع البیان، طبرسی، ۱۳۷۲، تهران: ناصرخسرو، ج ۱۰، ص ۸۴۸.
با سلام ،
جناب امامی نظرتان درباره این مطلب که ارتباطی با بحث شما دارد و جایی خواندم چیست؟
خدای مظلوم
یکی از امامان جمعۀ تهران گفته است: «خدا اجازه نمیدهد که از بودجۀ ببتالمال برای کنسرتهایی که در آنها خدا فراموش میشود، خرج شود.»
سخنگویی از جانب خدا، ظالمانهترین رفتار است. قرآن میگوید: «وَ منْ اظلمُ مِمّنِ افْتری عَلَی اللهِ کذِباً؛ کیست ظالمتر از کسی که بر خدا افترا میبندد.» این آیۀ قرآن، با صدایی بلند فریاد میزند که خدا مظلومترین است. اگر کسی اهل احتیاط و تقوا باشد، سخنی را به خدا نسبت نمیدهد؛ حتی اگر به آن یقین شخصی داشته باشد. هر کسی میتواند نظر شخصی خود را دربارۀ هر موضوعی بگوید؛ ولی چه نیازی است که آن را به خدا نسبت بدهد؟ فقهای بزرگوار اسلام، بیش از هزار سال است که دربارۀ موسیقی بحث و جدل میکنند و هنوز اختلاف آنان حل نشده است. در قرآن نیز هیج اشارهای به موسیقی وجود ندارد، مگر عبارتی که در آن به اجتناب از «قول زور» امر شده است و برخی آن را بر غنا و موسیقی حمل کردهاند؛ اما «قول زور»، نه از راه لغت و نه از راه ظهور و سیاق، ارتباطی با موسیقی نمییابد و تقریبا همۀ اهل لغت، «زور» را «کذب» معنا کردهاند. بله؛ برخی روایاتْ «غنا» را مصداق «زور» شمردهاند؛ اما اگر همۀ این روایات و مشابه آنها را جمع کنیم و اگر غنا را دقیقا همان موسیقی رایح در میان ملل و اقوام بدانیم، مجموع آنها به غلظت و شدت روایاتی نیست که شطرنج را نهی کردهاند. با وجود این، برخی از فقهای قدیم و جدید، شطرنج را حرام ندانستهاند. وقتی روایات باب شطرنج، با آن شدت و غلظت شگفتانگیز و کمنظیر، نتوانستهاند همۀ فقها را به این نتیجه برسانند که شطرنج مطلقا حرام است، چگونه میتوان از روایات باب غنا به این نتیجه و جرئت رسید که در رسانههای عمومی کشور اعلام کنیم خدا مخالف موسیقی است؟ مخالفان موسیقی، میتوانند نظر اجتهادی خود را بگویند و مقلدانشان را ملزم به اجتناب کنند، اما از زبان خدا سخن گفتن و به نمایندگی از سوی او عمل کردن، چه معنایی دارد؟ پیامبر خدا(ص) که مستقیمترین ارتباط را با خدا داشت، مأموریتی بیش از ابلاغ نداشت(و ما علی الرسول الا البلاغ) و خدا در قرآن به همین پیامبر امین و راستگو میگوید: اگر کلمهای را به من نسبت بدهی که من نگفته باشم، گریبانت را میگیرم و سپس رگ گردنت را قطع میکنم: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالَْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ. (حاقه، آیات ۴۴-۴۶)
رضا بابایی
@rezababaei43
سلام به جناب راهی
شما با آوردن این جمله «خدا اجازه نمیدهد که از بودجۀ ببتالمال برای کنسرتهایی که در آنها خدا فراموش میشود، خرج شود.» به گوینده آن نقد کردید که این سخن یعنی ظلم به خداوند. و بعد مطالب دیگری درباره نظر فقها در باره موسیقی و شطرنج ذکر کرده اید که البته در جای دیگری باید بررسی شود.
اما درباره این سخن آن خطیب ارجمند و نقد شما:
این سخن صد در صد دقیق است و ذره ای اشکال ندارد.
زیرا «قطعا و صد در صد» خداوند راضی نیست که نه تنها از بودجه بیت المال بلکه از بودجه شخصی افراد برای «کنسرتی هایی که در آن خدا فراموش می شود، خرج شود». اگر شما تردیدی داردی تردید در بدیهیات است.
بله اگر این بنده خدا گفته بود که همه کنسرتها به گونه ای هستند که خداوند در آن فراموش می شود یا گفته بود که همه کنسرتها نباید با پول بیت المال باشد، بحث شما قبال طرح بود. اما الان اصلا بحث شما قابل طرح هم نیست و صد در صد اشتباه است.
موفق باشید.
سلام به شما راهی ارجمند
بنده در پاسخ به خواسته شما دچار اشتباه شدم. امیدوارم ببخشید. بنده باید به جای خطاب قرار دادن «شما» جناب بابایی نویسنده این مطلب را خطاب قرار می دادم و اشتباه کردم. چون این مطلب نظر شما نبود، بلکه نظر «بابایی» بود.