- وحید جلیلی
ما انقلاب کردیم و یک شاه دیکتاتور را که با یک کودتای آمریکایی در مرداد ۳۲به ایران برگشته بود خلع ید کردیم و سران سیستمش را از کشور بیرون کردیم. به دنبالش چه اتفاقی افتاد؟ به دنبالش نظام سلطنتی به نظام جمهوری تبدیل شد.
این افتخار روحانیت شیعه است که در کشوری که چند هزار سال سابقه پادشاهی داشت، نظام مردمسالار را سر کار آورد. امام عَلَم جمهوریت برافراشت. با این که چه بسا امام با محبوبیتی که داشت میتوانست مدلهای دیگری از حکومت را هم پیشنهاد کند و رأیش را هم از مردم بگیرد ولی امام فرمود جمهوری.
نکتهای که من میخواستم به آن اشاره بکنم، تهدید و خطری است که امروز جمهوریت ما و فرایندهای مردمسالارانه در جمهوری اسلامی را هدف قرار داده. وممکن است اگر ما هوشیاری و حساسیت لازم را نداشته باشیم، جلوی رأی آگاهانه و آزادانه مردم را بگیرد. یعنی صورت جمهوریت وجود داشته باشد ولی در عمل ماهیت جمهوریتی وجود نداشته باشد. یعنی چه؟ یعنی به مردم بگویند شما رأی بدهید ولی برای تحت تأثیر قرار دادن رأی مردم از ابزارهای نامشروع استفاده بکنند.
یادتان هست. در فتنه هشتاد و هشت بعضیها میگفتند درست است که روستائیان به فلانی رأی دادهاند اما رأی آنها ارزشی ندارد. چرا؟ به خاطر این که آنها تطمیع شدهاند. به خاطر این که یک سری امتیازات خاص به آنها داده شده. مثلاً برای آنها جاده کشیده شده، گاز داده شده، سهام عدالت داده شده و اینها تطمیع شدند. آن رأی دیگر ارزش ندارد. ما آن رأی را رأی آزادانه تلقی نمیکنیم. بعضیها از این جنبه به آن انتخابات حمله میکردند که حالا جای بحث دارد. واقعاً آیا اگر حقوق طبیعی شهروندان جمهوری اسلامی به آنها داده بشود، این به معنای تطمیع هست یا نیست.
آیا رأی با تهدید هم مشمول این حکم میشود یا نه؟ اگر ما گفتیم انتخابات باشد ولی یک طرف وارد شده در انتخابات ابزار و قدرتی را در اختیار داشته باشد که طرف مقابل از آن محروم است یا ممنوع است یا به خاطر مبانی خودش اصلاً نمیتواند از آن ابزار استفاده بکند. آن هم رأی با تهدید است. اگر یک طرف بتواند مردم را تهدید بکند که یا به من رأی بده یا میگویم کدخدا بخوردت. به من رأی بده یا جنگ خواهد شد. به من رأی بده یا در تحریم خواهی ماند. این آرزوی غرب جهان خوار است که شمشیر داموکلس یا مکانیسم ماشه غرب بالای سر مردم جاسازی شود تا امکان تاثیرگذاری کدخدا بر مناسبات داخلی تشدید و تمدید شود.
شاید هشدارهای اخیر و مکرر رهبری در مورد آینده برجام ناظر به همین روزنه هایی است که استکبار از خلال آن برای ورود موثر به مناسبات داخلی کشور طمع کرده است. شمشیر داموکلس اگر مهار نشود بر سر ملت ما باقی خواهد ماند تا ذوالفقار جمهوریت و اسلامیت از دستمان بیفتد. این یکی از بزرگترین اختلالها در فرایند مردم سالاری در این نظام دمکراتیک نوپا در منطقه خاورمیانه است. چون میدانید که در منطقه ما عمدتاً غرب اجازه پا گرفتن دموکراسی را نمیدهد. غرب در منطقه خاورمیانه (یا به قول آقا خاورمیانه به کار نبریم. منطقه جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا) روابطش را با کشورها بر اساس دوری و نزدیکی به دمکراسی تنظیم میکند. هر چه کشوری از دمکراسی دورتر باشد، روابطش با غرب گرمتر است. نه امروز بلکه دیروز و پریروز و فردا و پس فردا و برای همیشه کدام کشور در منطقه ما بهترین روابط را با آمریکا دارد؟ نظام عربستان که مردمش تا کنون حتی رنگ صندوق رأی را هم ندیدهاند. فرق صندوق رأی با کندو را نمیدانند. بهترین روابط با اینها برقرار است.
آمریکا بهترین روابط را در شمال آفریقا با کدام نظام داشت؟ با مصر. مصری که آقای حسنی مبارک سی سال در انتخابات تک نفره ریاست جمهوری رأی میآورد. آن آماری که اعلام میکردند خیلی آمار افتضاحی بود. یعنی کلاً پانزده درصد مردم در انتخابات شرکت میکردند. ایشان از آن پانزده درصد در همان رقابت تک نفره پنجاه درصدش را میآورد. در این شرایط آمریکا سی سال بهترین روابط را با مصر داشت. همین امروزش هم شما میبینید باز با حتی آن حضرات اخوان المسلمین هم که بارها اعلام کردند با جمهوری اسلامی مرزبندی دارند و نگاهشان نگاه ما نیست و خیلی تلاش کردند که به آمریکا و غرب نزدیک بشوند و حتی حاضر نشدند سفارت اسرائیل را تعطیل بکنند. سفارت بشار اسد را تعطیل کردند ولی آقای مرسی حاضر نشد سفارت اسرائیل را تعطیل بکند. باز هم غرب راضی نشد و گفتند اگر فرایندهای دمکراتیک در منطقه فعال بشود خطرناک است. اگر ملتهای منطقه حس بکنند که میتوانند سرنوشتشان را خودشان انتخاب و مشخص بکنند، این خطرناک است. کودتا کنید! باید از این بخش از جهان حق توحش گرفت. اینها باید بفهمند که اجازه رأی دادن ندارند. اگر هم حالا تحت شرایطی مجبور شدیم یک سری فرایندهای دمکراتیک را به شکل صوری در اینها به رسمیت بشناسیم، باید ماهیت مردمسالاری را از اینها بگیریم.
امروز جمهوری اسلامی به نوعی در معرض این خطر است. جمهوریت نظام و فرایند مردمسالاری در کشور از این منظر در خطر است که فرایندهای دمکراتیک را به سمت رقابت ناعادلانه ببرند که اگر به گزینهای که برای غرب ترجیح دارد رأی ندهید، ما بر گرده شما فشار اقتصادی خواهیم آورد. تحریم را تشدید خواهیم کرد. این شرایط رأی دادن را از حالت رأی داوطلبانه و آزادانه خارج خواهد کرد. ماهیت مردمسالاری را تحت الشعاع قرار خواهد داد. امروز می بینیم که مقامات ارشد سیاسی آمریکا رسما و علنا اعلام می کنند که ما باید هوای گزینه های مرجحمان را در انتخابات های ایران داشته باشیم.
اینجا میخواهم به بحث بعدی منتقل بشوم. اگر ما امروز از اقتصاد مقاومتی صحبت میکنیم، بایدنسبت آن را با استقلال بفهمیم. با آزادی بفهمیم. با جمهوریت نظام بفهمیم. شاید بشود گفت اقتصاد مقاومتی امروز بزرگترین و مهمترین جریان دفاع از مردمسالاری و جمهوریت در ایران است. مهمترین ضرورت برای دفاع از رأی آزادانه مردم در ایران است. چرا بعضیها اقتصاد مقاومتی را جدی نمیگیرند؟ به خاطر این که خلاف منافع سیاسیشان است. آنها دوست دارند همواره یک کدخدای جهانی وجود داشته باشد که بتواند برای منافع سیاسی اینها روی گرده مردم ایران فشار بیاورد. اینها منافع سیاسی آنها را تأمین کنند. آنها هم منافع سیاسی جناح اینها را تأمین کنند. در ظاهر هم فرایندهای جمهوریتی وجود داشته باشد ولی ماهیت مردمسالاری زیر سؤال رفته باشد. هرچه امکان بیشتری برای بیگانگان در جهت تاثیرگذاری بر مقدرات امنیتی و اقتصادی کشور فراهم شود امکان انتخابات زیر سایه تهدیدخارجی و محدود کردن قدرت انتخاب مردم بیشتر خواهد بود.
هر چقدر که ما در ماجرای اقتصاد مقاومتی ضعیف عمل کنیم، حساسیت نداشته باشیم و از آن نقطه ایدهآل فاصله داشته باشیم، اختلال در جمهوریت نظام تشدید خواهد شد و بر عکس. هر چقدر که ما بتوانیم وابستگی مردممان را به قدرتهای بیرونی کمتر بکنیم. هر چقدر که ما بتوانیم استحکام داخلی نظام را افزایش بدهیم. این به ارتقای جمهوریت در نظام خواهد انجامید.
امروز شما در فضای دانشجویی و دانشگاهی باید با سر بلند و افراشته دوباره فریاد “استقلال آزادی جمهوری اسلامی” را طنینانداز بکنید. اگر نسل جوان ما، دانشجویان ما، اساتید ما هوشیار باشند و از آرمانهای انقلاب اسلامی و مبانی جمهوری اسلامی فهم دقیق و جامع داشته باشند، کمتر دچار فتنهها و شبهات میشوند. اگر ما بتوانیم با نگاه عدالتخواهانه با آن معنایی که در اول صحبتم عرض کردم، حق هر کدام از این آرمانها و مفاهیم را ادا بکنیم و اینها را درست تبیین بکنیم و در نسبتی که با همدیگر دارند ببینیمشان ؛ استقلال و آزادی و جمهوریت و اسلامیت با همدیگر همافزایی دارند.
استقلال مهمترین ضامن سلامت جمهوریت در ایران است. همین طور اسلامیت که باز یک صحنه کاملاً واضح و روشن آن در فتنه هشتاد و هشت روشن شد. که ولایت و مردمسالاری و اسلامیت و جمهوریت در ایران نه تنها تباین و تضادی با هم ندارند بلکه با همدیگر همافزا هستند. بلکه ضامن همدیگر هستند.
شما در همین دوتا دموکراسی نصفه نیمهای که در دو طرف ما هست. در پاکستان و ترکیه ببینید. در سی چهل سال گذشته بارها و بارها در اینها کودتا شده. تازه اینها مثل عربستان و امارات و بحرین و مصر نظامهای دیکتاتوری خیلی علنی هم نداشتند. در ظاهر دموکراسی بوده. بارها و بارها در اینها کودتا انجام شده. در حالی که این جمهوری اسلامی است که یک نهادی مثل ولایت فقیه پاسدار رأی مردم بوده. چه به بنیصدر رأی بدهند، چه به آقای روحانی رأی بدهند، چه به آقای احمدینژاد رأی بدهند، چه به آقای خاتمی رأی بدهند، چه به آقای هاشمی رأی بدهند. ولایت فقیه کارنامه بسیار روشن و درخشانی در دفاع از رأی مردم دارد.
بحثم را جمع کنم. بحث استقلال، امروز بسیار بحث مهمی است. این که دارند تلاش میکنند استقلال را بزنند و از سکه بیندازند و دارند به شکل تئوریک تلاش میکنند که بگویند در جهان امروز استقلال دیگر معنا و مفهومی ندارد، بدانیم که ریشهاش کجا است. هدف نهایی اینها زدن جمهوریت است. اینها اذیت میشوند در نظامی زندگی بکنند که تک تک مردم و آحاد ملت حق رأی داشته باشند. ما اوج اذیت شدن اینها را در فتنه هشتاد و هشت دیدیم. قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر. یک جوری شد که اصلاً دیگر نتوانستند تحمل بکنند و به فریاد آمدند:” آقا مگر میشود یک آدم پابرهنه توی بشاگرد رأیش با من نیاوراننشین یکی باشد؟ این چه نظامی است؟ این چه حکومتی است؟ چه منطقی است؟ چه عقلی است؟”
اگر ما وابستگی را پذیرفتیم، اگر ما نظام ظالمانه حاکم بر جهان را پذیرفتیم، اگر ما پذیرفتیم که در جهان باید کدخداها حکومت کنند، این به دنبالش این خواهد بود که اگر قرار است نظام جهانی را کدخدا اداره کند و کدخدایی اداره بشود، پس نظام داخلی هم باید از سنخ همان نظام جهانی باشد. نظام داخلی هم باید کدخدایی اداره بشود. معنا ندارد که جمهوریتی اداره بشود. قدرت باید در دست یک اشرافیتی باشد. کما این که در آمریکا هم همین است. دویست سال است قدرت بین دوتا حزب جابهجا میشود. حزب جمهوریخواه و حزب دمکرات. فرق این دوتا حزب چیست؟
کسی نمیداند. این دوتا چه تفاوتی با هم دارند؟ چه تنوع گزینهای برای مردم آمریکا برای رأی دادن وجود دارد؟ مثلاً آقای رامنی چه تفاوتی با آقای اوباما دارد. آقای بوش با آقای کلینتون چه فرقی دارند؟ حداکثرش این است که این میگوید نرخ مالیات دو و سه دهم، آن میگوید سه و دو دهم مثلاً. اگر همین را هم داشته باشند. یک خیمهشب بازی. یعنی شما تفاوت گزینههایی که در انتخابات ریاست جمهوری ایران هست را با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مقایسه کنید. نمیگویم مثلاً تفاوت بین روحانی و جلیلی، تفاوت بین روحانی و ولایتی به مراتب بیشتر از تفاوت بین اوباما و پیت رامنی است. آنها دمکراتیک هستند و ما دمکراتیک نیستیم! دویست سال است مردم آمریکا اجازه دارند که قدرت را به این گروه از اشراف یا به این گروه دیگر از اشراف بسپارند و اسم این دمکراسی است!
می خواهند همین را بر ایران هم تحمیل کنند.
متاسفانه دموکراسی واقعی هم همین است. دموکراسی نخبگانی. در کشور ما هم اگر خواستار دموکراسی هستیم این نخبگان دو جناح هستند که در کشور آرا را به سمت هر یک از دو جناح به گردش در می آورند.
اما یک تفاوت بزرگ بین نخبگان دو جناح کشور ما با نخبگان دو جناح کشورهای غربی وجود دارد. نخبگان کشورهای غربی بخاطر تفاوت آرا و سلایقشان به مرگ و نابودی و حذف جناح مقابلشان راضی نمی شوند. آنها از هر دو جناح با صدای کم و بیش یکسانی با دشمنانشان گفتگو می کنند. اما در کشور ما بخاطر سلایق متفاوت به حذف و نابودی و مرگ یکدیگر راضی می شویم . حتی همانطوری که نویسنده مقاله فوق می گوید نخبگان یک جناح حاضر است از کمک نبلیغاتی کدخدا استفاده کند تا جناح داخلی دیگر را حذف نماید.نخبگان کشور ما از هر دو جناح نشان داده اند که برای قبضه کردن قدرت مطلق و حذف رقبایشان حاضرند از مهمترین نهاد ضمانت کننده جریان دموکراسی کشور یعنی نهاد رهبری نیز عبور نمایند.