فقط یکبار آیت‌الله حائری را دیدم/ در میبد هم عده‌ای له یا علیه مصدق شعار می‌دادند

شب عاشورا برف سنگینی آمد به گونه‌ای که دیگر کسی نتوانست به مراسم برود. مرحوم علی جندقی همسایه سید قنبر بود. در یک زمانی متوجه می‌شود که برف آمده و کسی هم در حسینیه نیست اما صدای دسته‌های سینه‌زنی می‌آید

  • پس از کمرنگ شدن نظام ارباب‌رعیتی و خان‌خانی در میبد (که آخرین آن در منطقه شهیدیه بود)، خان هر محله جای خود را به کدخدا داد. کدخدا اختیاراتی به مراتب کمتر از خان داشت اما با این وجود به نوعی نماینده و سرپل دولت در هر منطقه‌ای محسوب می‌شد که اختیارات خاصی هم برعهده داشت. البته در این میان، تفاوت اخلاق و منش فردی کدخداها در تعامل با رعایا نظر مردم درباره کدخداهای مختلف را متنوع سازد. با سپری شدن ۳۶ سال از وقوع انقلاب اسلامی، هنوز هم در گوشه و کنار شهرمان، برخی از کدخداهای سابق با کوهی از خاطرات و اطلاعات زندگی می‌کنند و همین موضوع باعث شد تا گروه تاریخ شفاهی میبد به دنبال این گونه افراد باشد. در همین سیر با شخصیتی مواجه شدیم که اطلاعات بسیار ارزنده‌ای درباره میبد ۱۰۰ سال اخیر داشت چرا که او مدتها در کسوت کدخدای محله بشنیغان میبد حضور داشته و از این ناحیه با مسائل گوناگون شهر مواجه شده است. به همین دلیل، مصاحبه مفصلی با وی -یعنی آقای میرزا محمد کلانتری- ترتیب داده شد و نامبرده علیرغم کهولت سن با گشاده‌رویی به تمام سوالات ما در دو جلسه یک و نیم ساعته پاسخ داد. متن پیش رو قسمت سوم مصاحبه ما با آقای کلانتری است که در تاریخ ۹۱/۶/۹ انجام گرفته است.
  • مصاحبه‌کنندگان: سید مصطفی میرمحمدی، احمد صمدی/ پیاده‌کننده: سمیه فلاح/ ویراستار: حامد فلاحی

d

• وضعیت بهداشت مردم در زمان گذشته چگونه بود؟

وضعیت سلامت و درمان در زمان گذشته خوب نبود. تنها یک درمانگاه آیت‌اللهی وجود داشت که برای مثال هر دو تا سه ماه یک‌بار، یک جعبه اشانتیون به درمانگاه می‌بردند و آن‌ها از تعداد کمی مثل کدخداها دعوت می‌کردند و داروها را تنها به مغازه‌داران می‌دادند.

• چند دکتر در میبد بود؟

از روزی که درمانگاه ساخته شد، تنها پزشک آن دکتر آیت‌اللهی بود.

• آیا با دکتر آیت‌اللهی رفت و آمد داشتید؟

نه؛ اما از لحاظ اخلاقی، انسان خوبی بود.

• آیا با مرحوم اعرافی(ره) رفت و آمد داشتید؟

نه خیلی زیاد، تنها دو تا سه مرتبه با ایشان رفت و آمد داشتم که بسیار انسان متین و خوبی بود. امکان نداشت کسی به خانه‌اش برود و از وی پذیرایی نکند.

• آیا از حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) خاطره‌ای دارید؟

بنده فقط ایشان را دیده‌ام؛ مراسم ختم آن مرحوم در خانه عبدالخالق پسر حاج ملاعلی برگزار شد. آیت‌الله حائری(ره) انسان بسیار نیکوکاری بود و زحمات زیادی کشید. بنده تنها یک دفعه در محله مهرجرد وی را دیدم چون ایشان خیلی کم به میبد می‌آمدند.

• شما با کدام یک از روحانیون ارتباط داشتید؟

من تنها با روحانیون محله خودمان سیدمحمد امامی، شیخ مرتضی و شیخ فتح‌الله سر و کار داشتم.

• از ماجرای مصدق و ملی شدن صنعت نفت چه خاطره‌ای به یاد دارید؟

به یاد دارم ایشان از صبح تا شب دو مرتبه عزل و نصب شد، بنابراین در بین مردم دو دستگی پیش آمد ولی مصدق مرید بیشتری داشت. در میبد نیز دو دستگی ایجاد شد و له و علیه جناح‌ها شعار می‌دادند.

• لطفا در مورد رسوم قدیمی مثل جشن اسفند، توضیح دهید.

جشن اسفندماه به گونه‌ای بود که روز اول این ماه هر کسی که افرادی را تحت تکفل خود دشت باید شیرینی بدهد و این شیرینی آن زمان زولبیا، شیرینی تخت و حلوا ارده بود. این شیرینی‌ها در میبد و اردکان تهیه می‌شد. به این شیرینی‌ها، شیرینی اسفندی می‌گفتند. اما اکنون چنین رسمی کمتر پیدا می‌شود؛ چون این شیرینی‌ها در تمام طول سال یافت و استفاده می‌شود.

جشن نوروز که می‌شد مردم غذای مخصوص برنج خروس تهیه می‌کردند و رسم بر این بود که مردم تنها در نوروز پلو استفاده کنند. همچنین در چله زمستان یا شب یلدا همه مردم شلغم می‌خوردند تا به اصطلاح از سرماخوردگی جلوگیری شود؛ مردمی که ثروتمند بودند در طول زمستان شلغم می‌خوردند و کسانی که وضعیت مالی خوبی نداشتند کمتر استفاده می‌کردند. میوه‌هایی مثل انار در خانه‌ها انبار می‌شد تا در ایام نوروز استفاده شود، البته به خاطر اینکه نگهداری آن سخت بود، هر کسی نداشت. قاعده حفظ انار تا شب نوروز این بود که از همان ابتدای برداشت، نباید ضربه دیده باشد و در بین حجم کمی از میوه‌های دیگر بوده و می‌بایست بر روی شن، پهن شود.

• رسوم ماه‌ محرم چگونه بود؟

در ماه محرم به گونه‌ای بود که در شب اول این ماه، هر کسی در هر جایی به زیارتگاه، امامزاده و یا حسینیه می‌رفت تا آتش روشن کند؛ چون در زمان قدیم برق نبود، هر خانواده‌ای با استفاده از هیزم، مکان‌های مذهبی را روشن می‌کرد و در شب‌های بعد تکه‌های هیزم را در چیزی به نام مشعل (جسم آهنی دسته‌دار) ریخته و آتش می‌زدند. این مشعل برای روشنایی بود و این رسم باید در تمامی شب‌ها پایدار باشد. اگر فصل زمستان بود تا صبح این مشعل می‌سوخت. حتی مکانی به نام انجیره برای ذخیره هیزم در ۵ شب اول ماه محرم وجود داشت و این منطقه وقف امامزاده سید صدرالدین قنبر بود و خود اهالی آن را در حسینیه می‌سوزاندند و در شب آخر تا صبح باید این مشعل بسوزد.

• مراسم محرم چه مدت بود؟

از شب اول تا سیزدهم محرم، هر شب مراسم بود. اما رسم هیزم‌سوزی تا ۵ شب ادامه داشت و در بقیه شب‌ها هیئت‌های هر محله با سینه‌زنی و جوش‌زدن، مراسم سوگواری را برگزار می‌کردند. ساعتِ شروع مراسم، تقریباً نامشخص بود و به طور معمول، به ورود هیئات محله‌ها بستگی داشت و سعی می‌کردند زمان عزاداری هیئت‌ها با یکدیگر تداخل نداشته باشد.

محلاتی مانند بشنیغان، کوی مشایخ، میبد و کوچُک، هیئت‌های جداگانه داشتند منتها هیئت‌های محلات کوچُک و میبد در محله «مدرسه» به یکدیگر ملحق می‌شدند تا جمعیت هیئت بیشتر شود، موقعی که به حسینیه می‌رسیدند دوباره از یکدیگر جدا می‌شدند، اینجا دست به یکدیگر می‌دادند و به امام‌زاده سید صدرالدین قنبر وارد می‌شدند. زمان شاه کشیدن در این مکان برای هیئت‌های عزاداری متفاوت بود و برای هیئت هر محله‌ای مشخص بود که در چه ماه و چه روزی توسط مردم باید شاه کشیده شود، مثلاً در محله میبد جلوی تکیه، بشنیغان در ورودی تکیه و محله کوچُک در مقابل نخل باید شاه بکشند، سپس همه در کنار یکدیگر به مدت یک ساعت شعار «شاه حسن، شاه حسین» می‌خواندند؛ این مراسم به حدی با استقبالِ مردم همراه بود که در حسینیه بزرگ، ازدحام زیادی می‌شد.

یکی دیگر از رسوم مردم در زمان گذشته، مراسم نخل‌برداری بود؛ نخل در آن زمان خیلی بزرگ بود و نخلی که اکنون در مراسم تاسوعا و عاشورا بر دوش مردم است همانند گذشته نیست. این نخل تنها در روز عاشورا بر اطراف کلک، طواف داده می‌شد و این کار، بسیار خطرناک بود چراکه چنین نخل‌هایی با داشتن وسایل و آلات زیاد از جمله شمشیر، سرو قبضه، بغضه، آینه و … بسیار سنگین بود؛ اما در عین حال با قدرت خداوند هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.

در یک سال، شب عاشورا برف سنگینی آمد به گونه‌ای که دیگر کسی نتوانست به مراسم برود. مرحوم علی جندقی همسایه سید قنبر بود. در یک زمانی متوجه می‌شود که برف آمده و کسی هم در حسینیه نیست اما صدای دسته‌های سینه‌زنی می‌آید؛ به بیرون می‌آید و با کمال تعجب می‌بیند کسی نیست! دوباره صدای «شاه حسن، شاه حسین» می‌فهمد و باز به دنبال صدا به بیرون می‌رود اما کسی در حسینیه مشاهده نمی‌کند! این کارِ خدا بود که در این شب، صاحب این صداها کسی به جز انسان باشد چرا که اگر انسان بود در شبِ برفی ردپایی دیده می‌شد! در آن شب، برف بسیار سنگینی آمد.

• در محرم غذاهای نذری چه بود؟

به حضور شما عرض کنم که در شب‌های محرم، در حسینیه تنها وسیله پذیرایی، چای بود؛ در روز عاشورا وقتی دسته‌های سینه‌زنی از شب تا سحرگاه عزاداری می‌کردند و شعر خاصی را می‌خواندند، هنگام طلوع خورشید در خانه‌های موقوفه با آش نذری پذیرایی می‌شدند.

• مراسم شبیه‌خوانی (تعزیه‌) چگونه بود؟

این مراسم در گذشته بسیار رایج بود، اما از طرف رضاخان (وقتی که کدخدا نبودم) ممنوع شد؛ در آن زمان، اختلاف نظر زیادی بین رسم زنجیرزنی و تیغ‌زدن ایجاد شد و این اختلاف موجب جلوگیری حکومت از این دو رسم شد و مردم را به خاطر این کار، شکنجه‌های زیادی کردند. حتی کدخداها نیز ترسیده بودند، به همین دلیل رسم تیغ‌زدن (بر فرق سر) به طور کامل قدغن شد. همچنین به جای شبیه‌خوانی، مراسم روضه‌خوانی برگزار می‌شد؛ اما بعد از ۵ سال دوباره مراسم شبیه‌خوانی شروع شد.