دارالعباده یا دارالافاده؟!

غلامحسین علوی

با تنی چند از دوستان “صاحب دل” و “عشق کتاب” راه دارالعباده را در پیش گرفته، بر “سمند” سپیدی عزم نمایشگاه کتاب یزد کردیم؛ جایتان خالی، هوای بسیار عالی، و چنین شرایط را هست حالی، چنان که شاید بارها درک کرده باشید …

ساعتی به اذان بیش نمانده بود، قدم زنان داخل نمایشگاه شدیم؛ آنجا فهمیدیم، انگار با یک تیر دو نشان را زده‌ایم، به یزد آمده و نمایشگاه کتاب تهران را بازدید می‌کنیم. از سر و وضع “بانوان صاحب جمال” می‌شد فهمید یزد هم راه فرهنگ بیراهه را با سرعت زیادی پیموده است و فضای فرهنگی‌اش، بد جور “آب‌روغن” قاطی کرده است.

بازدید کنندگان، انگار یزدی نبودند، هر چند لهجه‌های شیرین‌شان، داد می‌زد اهل همین دیار بی آب و علف باشند، و فروشندگانی که انگار، از سر همین خیابانِ “شانزالیزه‌ی دارالافاده” جمع‌شان کرده‌اند و بر در این غرفه‌های فروش فرهنگ(!) واداشته‌اند؛ و جالب‌تر اینکه، همین “بانوان” فرهنگ فروش، در غرفه‌های کتب مذهبی نیز موجود و حاضر بودند !!!

نمی‌دانم ؟!

نمایشگاهی فرهنگی، در دارالعباده، با غرفه‌هایی که اصولاً کتاب‌های ارزشی داشتند، چرا باید اوج “آبرو ریزی فرهنگی” و نمایشگاه “مد و لباس و پوشش و آرایش” بانوان باشد؟!

مرجع رسیدگی به این افتضاح کیست؟ افتضاحی که با چند جلد کتاب، کمی رنگ و رویِ فرهنگی به خود گرفته است! آنقدر این “افتضاح” نمود دارد، که واقعاً چشم بستن روی آن و از ترسِ “منکوب شدن” و “برچسب خوردن” دم نزدن، حماقت است !!!