حکایتی تلخ از فقر و اعتیاد بیخ گوش ما میبدی‌ها

پدر خانواده می گوید مدتی است کار ندارد! آن هم در شهر میبد که معضل بیکاری اصلا وجود ندارد! متعجب می شوم! اما رنگ رخساره نشان می دهد از سر درون. پدر معتاد است. مادر هم که تاب و تحمل اعتیاد شوهر را دیگر نتوانسته تحمل کند خانه را مدتی است ترک کرده.

چندی پیش در شهرستان میبد، شهری که امام جمعه فرزانه اش بارها گفته است که حتی یک فقیر نیز با این درآمدی که در شهرستان هست نباید وجود داشته باشد، به یکی از محلات شهر رفتیم.

علت حضورمان به دلیل نرفتن کودکانی از یک خانواده به مدرسه است. دختری ۶ ساله که به پیش دبستانی می رفت. دخترکی ۷ ساله که در اول دبستان درس می خواند و پسرکی ۱۱ ساله که در چهارم ابتدایی تحصیل می کرد.ما میبدی‌ها

وارد خانه که می شوی انگار هوای منزل بهاری است این را از پوشش لباس کودکان می شود فهمید. اما هوا سرد است و الان زمستان. به همراهان نگاه می کنم همه با کلی لباس گرم به این منزل آمده اند. اما کودکان این منزل فقط لباس های تابستانی به تن دارند. آنها ۱۵ روز می شود که به مدرسه نرفته اند این را مدیر می گوید.

یکی از دختران بیمار است. سرماخورده است. آنها در یک خانه بی مادر و بدون پوشاک مناسب زندگی می کنند. فقط مانده که گازشان قطع شود و … اما گویا خدا این روزها با آنهاست هوا خیلی بهاری است گرچه اکثر مردم از این وضعیت هوا که اصلا به هوای زمستان شبیه نیست ناراحتند اما فکر کنم تنها این کودکان هستند که از این هوا لطیف خوشحالند.

پدر خانواده می گوید مدتی است کار ندارد! آن هم در شهر میبد که معضل بیکاری اصلا وجود ندارد! متعجب می شوم! اما رنگ رخساره نشان می دهد از سر درون. پدر معتاد است. مادر هم که تاب و تحمل اعتیاد شوهر را دیگر نتوانسته تحمل کند خانه را مدتی است ترک کرده. کودکان مانده اند با یک پدر معتاد.

درب یخچال را از روی فضولی باز می کنم و فقط دو سیب پوسیده در آن می‌بینم. وقتی به چهره دخترکان ۶ و ۷ ساله نگاه می کنی انگار یک نفر قلبت را می فشارد. همراهان به قدری ناراحت هستند که حد ندارد. آخر هرکسی شاید به فکر بچه خودش بیفتد و یا صحنه هایی که پدر و مادرها با چه ذوق و شوقی کودکانشان را به مدرسه می برند؛ دلت برای این نونهالان میبدی کباب می شود.

دوستان آموزش و پرورش که به همراه مدیر به آنجا آمده اند مقداری خوراکی و لباس گرم برای کودکان می آورند، برای آنها سرویس ایاب و ذهاب تدارک می بینند و در حال رایزنی برای حل مشکل این کودکان هستند. باز هم خدا جزای خیر به مدیران و مسئولان آموزش و پرورشمان بدهد که جدا پرتلاش و پرکارند. اما همسایه چه! آیا آنها نباید از احوال همسایه خود خبر داشته باشند!

و آنچه در پایان باید از خودمان بپرسیم این است که به راستی اعتیاد تا کی می خواهد خانواده هایمان را از هم بپاشد و کودکان مان را قربانی کند.

آیا پدر این کودکان در آینده معتاد به شیشه می شود؟ آیا پدر بر اثر توهم کودکان معصومش را چون مرغ می بیند و بعد…

منبع: میبدخبر