شلیک اشتباهی

دکتر سید جلیل میرمحمدی

  • دکتر سید جلیل میرمحمدی میبدی

حوالی ساعت ۸ شب بود. در چادرها مشغول استراحت بودیم. بعضی از فرط خستگی در خواب عمیقی فرو رفته بودند،  بعضی در حال خواندن قران و یا دعا و بعضی هم دور هم گعده گرفته بودند و از هر دری صحبت می‌کردند که صدای فریادگونه ای طلب کمک می‌کرد و مدام می‌گفت: کشتم! کشتم! به دادش برسید!

میرافضلی بود. حسابی هول کرده بود. ظاهرا وقتی که رفته بود پست را تحویل بگیرد، شهید علی اکبر دهستانی با او شوخی میکند و میرافضلی هم در جواب شوخی‌اش اسلحه را بطرفش گرفته و ناخواسته شلیک می شود دو تا تیر به گلوی دهستانی اصابت می‌کند و سیل خون به راه می‌افتد!

سراسیمه از چادرها دویدیم بیرون. بچه‌ها سریعا او را توسط آمبولانس به پشت خط منتقل کردند و تقریبا همه از شهادت دهستانی مطمئن بودیم. میرافضلی، از این ماجرا حسابی ناراحت و افسرده بود.

سالها بعد در زیارت امامزاده عبدالله که در ورودی شهرستان بافق است و شهدای بافق را در آنجا بخاک سپرده اند در یک اتفاق ساده تصویر شهید دهستانی را دیدم و وقتی سنگ قبر آن شهید را خواندم متوجه شدم که علی اکبر در آن حادثه جان سالم بدر برده است و  دو سال بعد در عملیاتی دیگر به شهادت رسیده است. خبری که شاید خود میرافضلی هم از آن مطلع نباشد؛ چرا که او هم بعدها به اسارت دشمن بعثی در آمد و سالها بعد به وطن بازگشت.