آهای مردم کویر! آسمان دوباره منتمان را کشید؛ بیایید قهر را تمام کنیم
آسمان اما مثل ما آدمها اینقدر کینهای نیست. او اگر چه خیلی کم اما هر از چند گاهی به منتکشی ما میآید و ما را با لذت صدا، تصویر و بوی باران مست میکند. مثل همین روزها. ای کاش میفهمیدیم که آسمان دارد منت ما را میکشد تا
- سید مصطفی میرمحمدی میبدی
ترنم گوش نواز برخورد قطرههای باران بر زمین تشنه و تف دیده کویر و شمیم روح افزای ممزوج شدن باران با خاک و کاهگل، از آن دست اتفاقات شیرینی است که به خاطر خودخواهی ما آدمها حالا دارد به خاطرات نادر و نوستالژیهای دست نایافتنی میپیوندد.
از قدیمیها که سوال میکنم در کمال حیرت متوجه میشوم که این خاطرات ما چند دهه قبل، جزء روزمرگیهای مردم محسوب میشده و بارش مکرر باران و برف در فصل پاییز و زمستان، یک اتفاق بسیار معمولی و گاه توام با حوادثی چون سیل و طغیان قناتها برای پدربزرگها و مادربزرگهای ما بوده است.
آیا تا به حال فکر کردهایم که چرا اینطور شد و چه اتفاقی افتاد که چتر شوم خشکسالی و کم آبی بر شهر، استان و کشور ما گسترده شد؟!
به دیگران کار ندارم! اما من فکر میکنم این بلیه از آن روزی شروع شد که ما با آسمان صاف و ساده کویر قهر کردیم و برق چشمانمان را از او دزدیدیم و به صفحات موبایل و کامپیوتر، اسکناسهای رنگارنگ، خانهها و بازارهای باشکوه هدیه دادیم و اگر هم گهگداری بالا را نگاه کردیم، چیزی جز سقف سولههای بزرگ و دستگاههای غول پیکر کارخانجات رنگارنگ ندیدیم. اگر هم نیت نگاه به آسمان کردیم، گرد و غبارهای معلق، تمام هوش و حواس ما را به خود مشغول کرد. حتی دیگر موقع عبادت هم به آسمان نگاه نکردیم؛ اصلا خیلیهایمان نماز و عبادت را تشریفات بیحاصل برای خودمان قلمداد کردیم و خود را با پیشرفت مغرب زمین، همانجایی که خورشید افول میکند، فریفتیم.
ما که با آسمان قهر کردیم، آسمان هم با ما قهر کرد. قرار نبود، آسمان تا آخر منت ما را بکشد؛ اما تعجب این جا است که همه ما علیرغم اینکه به خوبی می دانیم این قهر آسمان، چقدر برایمان گران تمام شده و میشود، باز هم قدمی برای آشتی برنمیداریم که هیچ بلکه چون کودکانی لجوج و عنود با کارهای نو به نویمان آتش بر دل آسمان میگذاریم!
آسمان اما مثل ما آدمها اینقدر کینهای نیست. او اگر چه خیلی کم اما هر از چند گاهی به منتکشی ما میآید و ما را با لذت صدا، تصویر و بوی باران مست میکند. مثل همین روزها.
ای کاش میفهمیدیم که آسمان دارد منت ما را میکشد تا ما از خر شیطان پایین بیاییم. کاش اینقدر قدرت و اراده در خود ایجاد میکردیم که پیلههای خودساخته دنیاپرستی و راحت طلبی را از اطرافمان محو سازیم… کاش…
ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است… بسم الله! آستینها را بالا بزنیم و از منت آسمان وضویی بسازیم و دو رکعت نماز شکر به جای آوریم. شکر واقعی! شکر با توبه…
چه خوش گفتی تو آقا مصطفی جان مرا بردی به سوی پیرسالان
همان هایی که غرق نور هستند خدایی چهره و مبرور هستند
خدائی میبد ما هم چنان شد؟ همه آن پاکی و نیکی نهان شد؟
الهی بشکند دستان نامرد که کردند میبد ما را چنین سرد
زمانی غرق عیش و نوش بودیم بسی غافل ز درز موش بودیم
گمان کردیم خیلی حاجی هستیم ز قید وبند اجدادی برستیم
ندانستیم قدر ریشه هامون شدیم مبهوت زرق وبرق تهرون!
ببخشیدم اگه شعرم شده شِرّ دلم بشکسته و ذوقم شده وِر
خدا رو شکر
خدایا نعمتهایت را بر ما ارزانی دار و از گناهانمان در گذر
اللهم اغفرلی لی الذنوب التی تنزل البلا