خاطرات مرحوم یحیی زاده درباره امام جمعه فقید میبد

مرحوم حجت الاسلام یحیی زاده

اواخر تابستان سال گذشته بود که پروژه بزرگ جمع آوری تاریخ شفاهی میبد کلید خورد. بر همین مبنا ابتدا لیستی ۸۰ نفره جهت انجام مصاحبه تهیه شد. در همان ابتدای کار، قرار گذاشته شد تا معمرین و سالخوردگان این لیست در اولویت مصاحبه باشند چرا که به هر تقدیر این دسته، بیشتر در معرض مرگ هستند. علیرغم اینکه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید جلال یحیی زاده ۵۲ سال بیشتر نداشت اما گویا خواست خدا بود که ایشان را از قاعده مذکور مستثنی سازیم و مصاحبه مفصلی را با ایشان ترتیب دهیم. به همین خاطر در صبح روز ۲۲ مهر ماه سال ۹۱، قراری را با ایشان تنظیم کردیم و آن مرحوم با رویی گشاده و آغوشی باز ما را به حضور خود پذیرفت. محل مصاحبه، راهروی مجلس بود و خوب یادم هست که ایشان قبل از انجام مصاحبه یک دور کامل ما را در قسمتهای مختلف پارلمان از جمله کمیسیونها و صحن علنی و … چرخاند و این بخش ها را به ما معرفی کرد. حاج آقا سوالات ما را کاملا مستوفا و به تفصیل پاسخ می گفت و به همین خاطر هم مدت زمان این مصاحبه بیش از یک ساعت و نیم به درازا کشید و عاقبت هم نیمی از سوالات ما ماند برای جلسه دوم. جلسه ای که به عمر با عزت مرحوم یحیی زاده قد نداد و ما ماندیم و حسرت نماینده تمام عیاری چون سید جلال یحیی زاده فیروز آبادی. بخش هفتم مصاحبه مذکور پیش روی شماست…
سؤال: اگر بخواهید خصوصیات و ویژگی های شهید صدوقی و مرحوم آیت‌الله اعرافی را با یکدیگر مقایسه نمایید چگونه این قیاس را انجام می‌دهید؟

یحیی زاده: بنده وجود شهید صدوقی و آیت‌الله اعرافی را در استان مکمل یکدیگر می‌دانم و در آن شرایط این دو نفر کامل‌کننده راه یکدیگر بودند. در آن زمان و شرایط وجود کسی همچون آیت‌الله صدوقی که در عین اینکه روحانی و فردی مذهبی بود می‌توانست حرف خود را در همان دستگاه به کرسی بنشاند، لازم بود. در عین حال فرد دیگری که ابوذر وار کمک به انقلاب کند همچون آیت‌الله اعرافی لازم بود. بدون هیچ‌گونه مبالغه‌ای می‌شود گفت که آنچه که باعث شد اردکان هم راه بیفتد و در جریان انقلاب شرکت داشته باشد؛ وزیدن نسیم حرکت مرحوم آیت‌الله اعرافی در میبد به اردکان بود؛ که حتی آیت‌الله اعرافی خودشان به اردکان می‌رفتند.

سؤال: اگر خاطره ای از مرحوم آیت‌الله اعرافی در زمان قبل از انقلاب دارید بفرمایید؟

یحیی زاده: پدر بنده در تابستان سال ۱۳۵۳ من را سوار بر دوچرخه کردند و به منزل مرحوم اعرافی بردند. در آنجا به ایشان گفت که می‌خواهم پسرم طلبه شود. مرحوم اعرافی هم در آنجا اولین درس طلبگی را به من آموخت. یادم هست که با همان لحن و صدای خودشان از کتاب شرح امثله -اولین کتابی است که طلاب می‌خوانند- این روایت را به من آموخت که بدان «اَوَّلُ العِلم مَعرِفَتُ الجَبّار وَ آخِرُ العِلمِ تَفویضُ الاَمرِ اِلَیهِم» در همان مسجدی که الان به خانه‌شان متصل شده است این روایت را به من آموخت. ایشان بسیار طلبه دوست بود. در آن شرایط هم بهترین کار این بود که طلاب بیشتر شوند. چند هفته‌ای را که خود مرحوم اعرافی به ما درس می‌دادند و بعد از آن هم در اواسط تابستان حاج شیخ علیرضا اعرافی که مدتی را در قم مشغول تحصیل بودند به‌عنوان تعطیلات تابستان به میبد آمدند و ادامه تدریس ما را بر عهده گرفتند. در همین مکانی که اکنون قبر مرحوم آیت‌الله اعرافی هست جایگاهی بود که به‌عنوان مدرسه علمیه تلقی می‌شد و ما در آنجا دروس حوزوی خود را شروع کردیم.

مرحوم اعرافی بسیار به طلاب از نظر مادی و معنوی کمک می‌کرد. نمی‌گذاشت که کار به‌جایی برسد که طلبه‌ای برای مسئله مادی به ایشان رو بزند. به‌محض اینکه چیزی از سهم امام به‌دستشان می‌رسید آن را به طلاب می‌دادند. آن قدر ایشان مایل به کمک به طلاب بودند که وقتی بنده طلبه قم شده بودم به‌عمد کمتر به نزد مرحوم اعرافی می‌رفتم. چرا که می‌دانستم که اگر بروم حتماً ایشان مبلغی پول را در اختیار من می‌گذارد و من هم از این رفتار ایشان بسیار شرمنده می‌شدم. در آن زمان هم مثل الآن نبود که سهم امام مصارف زیادی را داشته باشد و شاید تنها مورد مصرف این سهم برای طلاب و خرج علوم دینی کردن بود. چیزی که بنده خبر دارم مرحوم اعرافی به گونه‌ای که به طلاب کمک می‌کرد، هیچ‌وقت کمک فرزندان خودش که طلبه هم بودند نمی‌کرد. باوجود اینکه ارث خوبی هم از پدرش به وی رسیده بود. جالب اینجا بود که حتی زمین‌های خودشان را می‌فروختند و هزینه طلاب می‌کردند. در دهه ۴۰ مرحوم اعرافی به شوخی به یکی از علما گفته بود که اگر همین الآن امام زمان (عج) ظهور کنند، بنده ۲۰۰ هزار تومان از ایشان طلب دارم. به این معنا که از املاک خودم فروخته‌ام و خرج طلبه‌ها کرده‌ام.