درتیرماه کوره‌پزها حق نداشتند کوره‌هایشان را آتش کنند

گفتگو با سید محمود امامی (میراب)

از دیرباز، آب با فرهنگ مردمان کویرنشین یزد و میبد کاملا ممزوج و عجین بوده است؛ چرا که آنان به خاطر کمبود این باارزشترین ماده این کره خاکی در این خطه، به خوبی وجه مایه حیات بودن آن را لمس کرده اند. در میان همین کویرنشینان، افرادی وجود دارند که تمام زندگی‌شان با آب گره خورده است؛ میراب‌ها! میراب‌ها با آب زندگی کرده‌اند و به نوعی الفت ویژه‌ای با این کیمیایی هستی بخش دارند و صد البته حرفهای دل آنها درباره آب و زندگی شنیدنی‌تر است. به همین سبب به سراغ قدیمی‌ترین و سرشناس‌ترین میراب حال حاضر شهرستان میبد، جناب آقای سید محمود امامی میبدی رفتیم تا پای صحبتهای شیرین و دلگشای او به خصوص پیرامون آب آن هم در کویر تف دیده میبد بنشینیم. اطلاعات دقیق این پیرمرد ۸۶ ساله خیلی خوب می‌تواند تصویر گذشته و حال میبد را برای مخاطب ترسیم کند و این جذابیت گفتگوی پیش رو را دو چندان کرده است. متن کاملمصاحبه گروه پروژه تاریخ شفاهی میبد با آقای امامی که در مهرماه سال ۹۱ انجام شده را از نظر می‌گذرانید:

مصاحبه کنندگان: احمد صمدی، سید اسدالله امامی، مصطفی رضائیان/ ویراستار: حامد فلاحی میبدی/ پیاده‌کننده: سمیه فلاح

Untitled-1

•    در ابتدا خود را معرفی کنید

بنده سیدمحمود امامی فرزند سیدمهدی و نواده سیدحسن امام، سال ۱۳۰۵در میبد به دنیا آمدم و الآن ۸۶ سال سن دارم. تحصیلات ابتدائی را تا کلاس پنجم ادامه دادم و بعد از آن به سراغ شغل رعیتی {کشاورزی} رفتم و هنوز در همین شغل فعالیت دارم. البته پدرم-سید مهدی امامی- کشاورزی نداشت و پیش‌نماز مسجد جامع میبد بود.

•     در مورد پدربزرگ خود بگویید.

سیدحسن امامی امام جماعت مسجد جامع میبد و امام جمعه میبد بود و از محلات محمودآباد، بدرآباد، فرکن آباد و یروزآباد، مهرجرد و یخدان برای اقامه نماز جمعه نزد ایشان می‌آمدند. پدربزرگم در زمان تحصیلات حوزوی با امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه هم‌کلاس بودند. پدربزرگ بنده تا سال ۱۳۵۳ در میبد امام جمعه بود و قبل از حاج شیخ ابراهیم اعرافی(ره)، نماز جمعه اقامه می‌کرد اما به دلیل فوت برادرم که در آن زمان رئیس یکی از دفاتر ازدواج در تهران بود، به تهران عزیمت و در آنجا سکونت گزید.

•     در چه سنی به شغل میرابی {همراهی با آب}روی آوردید.

تقریبا از سن ۳۰ سالگی تاکنون مشغول این کار هستم و در قنات کثنویه سه رقمی آبیاری می‌کردم.

•    قنات سه رقمی به چه معناست؟

بدین معنا که چنین قناتی بین کشتخوان کثنوا و خانی مشترک بوده است. قنات کثنویه در انتهای رباط شاه عباسی قراردارد اما تاریخچه تشکیل قنات خانی به دورانی برمی‌گردد که شخصی به نام «خان» در محله شیخی‌ها (کوی مشایخ) زندگی می‌کرده و همسایه خانه‌های حاج سیدرضا نقیب‌الذاکرین، شریعت و کرباسی بوده است و درصدد تأمین آب برای این محله برمی‌آید؛ بنابراین خان برای قنات خانی به صورت دو رقم و برای قنات کثنویه سه رقمی آب را زیاد کرد به عبارت دیگر آب قنات دو رقمی در خانه‌های محله بالا جریان داشته و تا باغ ‌شاهی و خانه حکیم‌باشی، سیدفتح‌اله فتاحی، پشت باغ‌ شاهی و محله حاج جلالی‌ها شامل خانه محمودکوچُکی، نقیب‌الاشراف، باغ عرب‌ها و خانه محمدرضا کریمی می‌آمده و در ادامه به قسمت تحتانی باغ احمدرضا معین جریان داشته و سپس به چشمه خود برمی‌گشته است. آب این قنات در خانه‌ها به گردش درمی‌آمده و تا قسمت غرب میبد شامل بازارچه مسجد پایین در قسمت خانه‌های میرزا علی‌محمد، سیدعبداله آبیاری، غلامرضا قمر، سیدمحمود و حسن قوام، خانه مجدی‌پور، باغ آقا حسن قوام، باغ حائری، خانه سید قاسمی و خانه دانشور، کوچه باغ تلیگ در لبه کوچه فیروزآباد (خیابان کنونی فیروزآباد که به پارک فلسطین می‌رسد) و تا بعد از بانک صادرات کنونی ادامه داشته است.

•    منشأ این قنات از کجا بوده است؟

منشأ آن مشخص نبود اما میراب‌ها با کندن یک جوانه (از ریشه) پی به وجود آب می‌بردند؛ بنابراین یک چاه حفر می‌کردند مقنی‌ها هم بلد بودند که کارشان بالا و پایین نباشد، یک قنات چاه یک طرف حفر کرده و دو تا سه چاه هم طرف دیگر حفر می‌کردند تا سرپایین شود و بعد به یکدیگر وصل می‌کردند. تا جایی که من به خاطر دارم قنات‌های میبد و کثنوا تا نزدیکی ابراهیم‌آباد رسیده بود. محمدرضا پسر حاج کریم که تا همین چند سال پیش میراب بود نفقه را جمع‌آوری می‌کرد و با بخشی از آن پول، مقنی‌های محله خانقاه لایروبی قنات را انجام می‌دادند.

•    مسؤول قنات چه کسی بود؟

مسؤول تقسیم کردن آب حائری، سید عباس شهسوار، علی رشیدی و بنده بودیم؛ البته هر سال یک نفر به مسؤولان اضافه می‌شد اما وقتی متوجه عدم صرفه اقتصادی آن می‌شدند از این کار صرف نظر می‌کردند. اجرت این کار در یک شبانه‌روز آب شتی و آب صیفی هر کدام ۱۹۲ تومان بود که این مبلغ نیز باید بین تمامی مسؤولان آب قنات توزیع می‌شد. ما همچنین وظیفه جمع‌آوری آب و توزیع بین مردم را برعهده داشتیم.

•    آیا چنین آبی، منبع دائمی مصارف خانگی مردم محسوب می‌شد؟

بله چون آب قنات بود در تمامی خانه‌ها جریان داشت. البته آب قنات‌ها کم می‌شد؛ به یاد دارم وقتی هنوز دانش‌آموز بودم، آب کثنوا به حدی کم شده بود که قابل شرب نبود. تمامی قنات‌ها به دلیل حفر چاه در رستاق خشک شد. اهالی رستاق بر روی قنات‌ها، چاه حفرکردند و به همین دلیل آب قنات خشک شد. چون پیشکار آب قنات شمس‌آباد از چاه تدین رد شده، در مسیری که قنات حفر می‌کردند و در پشته پایینی دول گِل ریخته می‌شد که به همین دلیل آب پیچانده می‌شد و مجددا می‌خوابید. اگر در فاصله یک تا دو پشته از چاه تدین قنات حفر می‌شد، سطح آب تغییری نمی‌کرد و ثابت می‌ماند؛ یعنی آب تا عمق چاه راه پیدا نمی‌کرد و به همین دلیل بیشتر از ۴۰ تا ۵۰ قفیز آب در سطح فوقانی چاه وجود داشت اما در سطح تحتانی ۲۰ قفیز بیشتر نبوده چرا که چاه‌های رستاق از چنین قنات‌هایی تغذیه می‌کرد. بنابراین چاه‌های بالای شهر بوسیله قنات‌های رستاق خشک شد و از طرفی هم اهالی شهر یزد با حفر چاه، باعث خشک شدن آب رستاق شدند؛ مردم رستاق هم به حفر چاه روی آوردند و بدین ترتیب آب بلوک خشک شد. با این وجود وقتی آب در نزدیکی ابراهیم‌آباد دوباره به قنات می‌رسید، به حدی عمق آب زیاد بود که تقریبا ۵۰ قفیز آب به طرف کثنوا جریان می‌یافت و ۳۰ تا ۳۵ قفیز از این آب به طرف قنات خانی به گردش درمی‌آمد. اما در سال ۱۳۶۷ آب قنات لبریز شد و در نزدیکی چاه فولاد آلیاژی رسید؛ و چون در بیابان‌ها چاه حفر کرده بودند، مجددا آب کم شد و دیگر آب قابل شرب وجود نداشت.

•    از چه زمانی آب قنات میبد کاملا قطع شد؟

در سال ۱۳۶۷ آب قنات‌هایی که به شهر می‌رسید قطع شد و در میبد چاه حفر کردند. در سال ۱۳۵۳ آب شمس‌آباد که از چرخاب در یزد حوالی فرودگاه پای چاه رسولیان نشأت می‌گرفت، خشک شد.

•    به طور کلی شهرستان میبد چند قنات داشت؟

قنات دستگرد و محمدآباد برای محله شورک، قنات جعفرآباد برای میرزا عبدالنبی خان شورک (که در قسمت تحتانی شورک قرار دارد) و قنات بارجین که آب این قنات به مناطق موسی‌خان، شعبان {شاه‌آباد}، سید آباد {سعید آباد}، فخرآباد که تا بارجین و شاه جهان آباد به جریان درمی‌آمده است. آب این قنات به بالای قلعه بارجین که می‌رسید سهم آب شاه جهان‌آباد، محله بارجین، سعید آباد، شعبان و موسی‌خان تعیین می‌شد و به مزارع می‌رفت. قنات بارجین و شورک در قنات جدید فیروزآباد هم جاری می‌شد و آب آن در کنار مسجد دوازده امام(ع) عبور می‌کرد و در نزدیکی خانه صلاحی‌ها که ابتدای سرچشمه این آب است، به سمت صحرای فیروزآباد جریان می‌یافت و بالاخره یک قسمت از این آب به محله خواجه پایین‌تر از بارجین و تا خیابانی که اکنون به طرف شورک (شهیدیه) می‌رود، به گردش درمی‌آمد و تا انتهای صحرای فیروزآباد و محمودآباد ادامه داشت. محله محمودآباد دارای دو قنات به نام‌ قنات بَجری و محمودآباد بود که آب قنات بجری در این محله جریان داشت؛ از آنجایی که قنات محمودآباد چشمه کوچکی داشت سریع خشک شد درحالی که قنات بجری تا مدتی بعد از آن هم جریان داشت. قنات یخدان که در غرب فیروزآباد قرار گرفته بود باوجود اینکه چشمه جوشانی هم داشت خشک شد. همچنین قنات ده آباد که در منزل شخصی به نام حاج صباغ  آغاز و به طرف امام‌زاده سیدصدر الدین قنبر جریان پیدا می‌کرد و در حوالی کوره جعفری تمام می‌شد آن هم پس از مدتی خشک شد. قنات حسین‌آباد ۱۵۰ قفیز آب داشت و در خانه حاج علی‌اکبر سرچشمه می‌گرفت و با عبور از محله‌های کوچُک، آسیاب، فیروزآباد، یخدان و عشرت‌آباد در منطقه اردکان به عنوان آب شرب مورد استفاده قرار می‌گرفت؛ منتها این آب با رسیدن به حسین‌آباد املاح داشت و اهالی این محله به جای استفاده از این آب، از آب قنات قطب‌آباد برای مصرف آشامیدنی استفاده می‌کردند چون این آب قابل استفاده نبود و تنها برای شستشوی ظروف استفاده می‌شد البته اهالی حسین‌آباد حتی اجازه آبیاری باغچه را هم با این آب نداشتند. محله کوچک {کاظمیه فعلی} دارای قناتی بود که به دولت تعلق داشت که این قنات به قنات قطب‌آباد معروف است و آب آن که حدود ۲۰ قفیز بود، بعدا کم کم خشک شد. مسؤول این قنات، حاج جعفر حاج حسین بود و اهالی کوچک تقریبا به مدت دو شبانه‌روز آب حسن‌آباد داشتند. بعد از اینکه حاج جعفر از دنیا رفت، حاج حسن کوچکی مسؤولیت آن را برعهده گرفت. وقتی ساخت خانه‌های حسن‌آباد و خیابان‌کشی در میبد آغاز شد و رعیت‌ها {کشاورزان} در شهر سکونت کردند، قنات حسن‌آباد و قطب‌آباد هم خشک شد.
الآن فقط قنات‌های جعفرآباد (نرسیده به دانشگاه به طرف روستای رکن‌آباد) و عشرت‌آباد (در خیابان اصلی) خشک نشده که آب آن هم برای پیش کار نیست. این قنات در زمین‌های محمودی به طرف خارزار و در کوچه‌های محله فیروزآباد جریان داشته و در نیمه راه به طرف کشتخوان قطب‌آباد، رفیع‌آباد و روبروی فرمانداری عبور می‌کرده و به هتل صفدری‌ها بالاتر از پارک می‌رسد.

•    قنات خارزار چگونه قناتی بود؟

نام این قنات، قنات خارجار بود که در محلات میبد و بشنیغان جریان داشت و سرچشمه آن از دروازه میبد شروع و تا دِزُگ بالاتر از ابراهیم‌آباد و مهرآباد ادامه داشت و همه این قناتها به خاطر چاههای رستاق خشک شدند.

•    آب شرب مردم از چه منبعی تأمین می‌شد؟

آب شرب مردم در یک شبانه‌روز یک طاق محسوب و بالاخره تا ۱۹۲ طاق {تشت} تمام می‌شد؛ اما در محلات شمس‌آباد، بشنیغان و مهرجرد ۱۲۸ شبانه‌روز تمام می‌شد. مدت جریان آب برای مردم رستاق بیش از ۱۱ دقیقه است، اما چاه کنه رو که از منزل حاج حسینی آقایی عبور می‌کرد ظرفیت ۱۱ دقیقه‌ای داشت و در مدت ۱۲۸ شبانه‌روز آبیاری انجام می‌شد؛ چرا که هر تشتی چهار دانگ و یا شش دانگ محسوب می‌شد. در تشت چهار دانگی مدت آبیاری ۷ دقیقه و سی ثانیه بود اما در تشت شش دانگی بیش از ۱۱ دقیقه بود. البته در هر محله‌ای انبار وجود داشت که آب آن را در موقع شب از چاه استخراج می‌کردند و در درون انبارها می‌ریختند. به گونه‌ای که سالی یک دفعه انبارها پر از آب می‌شد؛ برای مثال به مدت ۱۰ ساعت آب چاه شمس‌آباد به داخل انبار کلار ریخته می‌شد؛ دیگر انبارها از جمله قطب حسنی، انبار سیدمرتضی، انبار حاجی رقیه، انبار حاج جعفر، انبار حاج محمدحسین و انبار حاج ملا محمد هر کدام نیم تا یک ساعت بیشتر طول نمی‌کشید تا پر شود.

•    آیا با انجام چنین کاری آب در مدت طولانی در انبار فاسد نمی‌شد؟

نه، چون ورودی های بادگیر انبار که مسدود می‌کردند تا جانوری در انبار ورود پیدا نکند و مردم تابستان از آن استفاده می‌کردند.

•    کسی که می‌خواست امتیاز آب قنات بگیرد باید چه مراحلی را طی می‌کرد؟

سهمیه آب بین کسانی که خواستار امتیاز بودند توزیع می‌شد؛ برای مثال شخصی با داشتن ۱۰۰ قفیز آب ۴۰ قفیز از آن را نز به مردم میداد. کرت می‌کردم و ۶۰ تای آن اضافه بود. و این سهم به شخص دیگری اجاره می‌داد. بنابراین مزد این اجاره دراختیار مسؤول حفر قنات، و توزیع آب به اندازه یک روز بود. در دوران بنده در برابر اجاره قنات کثنوا، برای هر تشتی از آب این قنات یک من کروزه و یک من گندم مبادله می‌شد. اجاره قنات شمس‌آباد در برابر ۲۴ {واحد} آب مساوی ۴۵ من جو و هر تشتی از آب برابر با ۴۵ من گندم، هر تشتی ۴ تومان برابر اجاره صیفی‌جات، ۹۰ من جو و گندم برای۲۴ ریال می‌باشد که گران‌تر از آب معمولی است

CIMG7819

•    کشت و کار در زمان گذشته چه وضعیتی داشت؟

در زمان گذشته هر کس در زندگی خودش باید به فکر نان یک سال خود باشد و از کشورهای دیگر گندم وارد نمی‌شد و ایران باید خودش گندم تولید می‌کرد. مردم رعیت نان خودشان را در تپو ذخیره می‌کردند و مابقی آن را برای تهیه لوازم ضروری می‌فروختند.زمین‌های میبد قابلیت کاشت اغلب میوه‌ها مانند انار، توت، زردآلو، انگور، هلو و سیب را داشت اما همه مردم توان کاشت چنین میوه‌هایی را نداشتند.

    کیفیت میوه‌ها در زمان گذشته چگونه بود؟

علی‌رغم امروزه که تمامی میوه‌ها، به صورت گلخانه ای و مصنوعی به عمل می‌آید در زمان قدیم میبدی‌ها یا باغداری می‌کردند و یا به کار سفالگری و کوزه‌گری مشغول بودند این هم در ماه تیر دیگر کوره‌پزها حق نداشتند کوره را آتش بزنند {روشن کنند} چون دود آن برای صیفی‌جات مضر بود؛ اگر هم کسی پنهانی به کوره‌پزی ادامه می‌داد و کسی متوجه این تخلف می‌شد بر روی کوره گِل می‌گرفتند.

•    در قدیم، مواد غذایی و خوراک مردم چه بود؟

وضعیت مردم به گونه‌ای بود که عموی بنده حاج سیدمحمدرضا که در شهر یزد به تحصیل می‌پرداخت یک روز به پدرش نامه‌ای نوشت بدین مضمون که: « صبح پنیر و ظهر پنیر و شب پنیر  ای رضا ابن حسن اونجا بمیر!!! » و پدرش در پاسخ وی نوشت: « صبح توت و ظهر توت و شام توت    نیست جز توت قوت لایموت!!! » وضعیت مردم این‌گونه بود که تنها غذای آنها در وعده صبحانه یک تکه نان، غذای ظهر شولی و شب آبگوشت بود و غذای همراه با برنج استفاده نمی‌شد اما سالی یک بار آن هم در نوروز این غذا را تهیه می‌کردند این غذا هم اگر نبود شوربا تهیه می‌شد.

•    آیا در گذشته در میبد قحطی هم آمد؟

من درست به خاطر ندارم ولیکن رویدادی که به یاد دارم و از جایی شنیدم که در روستای ورزنه قحطی آمده بود. مردم این روستا از فرط گرسنگی، علف مچه‌ای که در باغات می‌روید برای خوردن استفاده می‌کردند و بسیاری از آنها به علت خوردن این علف فوت ‌کردند؛ اما در میبد چون مردم ذخیره‌سازی انجام می‌دادند کمتر قحطی می‌آمد. شخصی به نام حاج علی محمد می‌گفت: آفتی به میبد هجوم آورده بود و تمامی گندم‌ها را خورد و دیگر قوتی در گندم نبود حشره سن هم به خوشه ها می چسبید و نیشش را در دانه گندم فرو می‌کرد و آب سفید در درون گندم که قرار بود آرد شود می خورد و از بدن وی ترشحاتی بر روی زمین می چکید و همه مزرعه گندم که درو می‌کردند سفید بود وقتی موسم خرمن کوبی رسید تنها ۲۰۰ من گندم درو و پاک کردند اما نیم من گندم از آن حاصل نشد این نیم من هم همگی پوست بود. همچنین هجوم ملخ‌ها یک بار در ۳۰- ۳۵ سال پیش در فصل تابستان اتفاق افتاد و یک روز مشاهده کردیم همه آسمان را یک لکه سایه مانند در برگرفت و ملخ ها بودند که از جانب عقدا به همه باغ‌های محلات هجوم آوردند و به فاصله یک شبانه‌روز تمامی برگ‌های درختان را خوردند و مردم هیچ راهی برای مقابله با آنها نداشتند.

•    وضعیت آب و هوای میبد چگونه بود؟

در زمان گذشته مزارع و باغات زیادی در میبد وجود داشت و هوای تابستان و زمستان آن در هر سالی متغیر بود؛ بعضی سال‌ها خیلی گرم و سرد بود و بعضی سال‌های دیگر کمتر گرم و سرد می‌شد اما در زمان گذشته سرما به گونه‌ای بود که چندین شب آب شمس‌آباد که قابل شرب بود کسی به خاطر برودت زیاد نمی‌توانست آبیاری کند.

•    وضعیت بارندگی در زمان گذشته چگونه بود؟

وضع بارندگی خیلی خوب بود و باران و برف بسیار زیادی می‌بارید؛ در زمان کودکی به خاطر دارم که برف سنگینی می‌بارید به گونه‌ای که در روبروی مسجد قاسم از شدت بارش، به ارتفاع ۴ گز برف باریده بود.

•    آیا سیل هم در میبد اتفاق می‌افتاد؟

بله البته؛ سیل‌های شدیدی می‌بارید. در زمانی که ۱۷ سال داشتم در کنار مسجد جامع ایستادم و ناگهان مشاهده کردم که سیل در مسیر رودخانه درحال جلو آمدن است. بنابراین خواستم از پل روبروی بیده عبور کنم که از ضربه سیل به دیواره‌های پل، لرزش شدید پل به من دست داد؛ اما این سیل خسارتی به بار نیاورد چون کاری به خانه‌ها نداشت. همچنین سیلی به وقوع پیوست که سرچشمه این سیل از روستاهای نیل سفید، رستاق و ندوشن جریان می‌یافت و بعد به طرف رستاق و در ادامه به طرف میبد پخش می‌شد. یک بخشی از آن به طرف روستای اشنیز سرازیر می‌شد بخش دیگر در کنار قنات کوچه‌باغ و به طرف قنات مهرجرد حرکت می‌کرد و آب در رودخانه نزدیک پیرچراغ حسن‌آباد و شهرک گل‌ها تا احمدآباد و ترک‌آباد اردکان جریان می‌یافت.

•    رودخانه نزدیک اداره اوقاف و امور خیریه فعلی به چه منظور بوده است؟

این رودخانه، رودخانه صفر نامیده می‌شد که از روبروی نیل سفید و کاظم‌آباد عبور کرده و به طرف خیابان، صحرای نزدیک شمس‌آباد ما بین صحرای سِوِن و باغ کویر نقاره، روبروی اوقاف فعلی و روبروی کوچک، پل صفر، مدرسه فیروزآباد، درمانگاه هاشم دهقانی، مسجد دوازده امام، محمودآباد، شاه جهان آباد جریان می‌یافت و به طرف اردکان،باغستان اردکان و تا انتهای بیابان ختم می‌شد.

CIMG7818

•    آیا به خاطر دارید میبد چند خان داشت؟

در هر آبادی یک نفر به عنوان خان وجود داشت. حکومت کار افراد ضعیف نیست و مردم باید از حاکم حساب ببرند و گرنه آنها بر حاکم مسلط می‌شوند. خان‌هایی مثل میرزا عبدالنبی، خان شورک و نائب عبداله، خان میبد حاکمانی بودند که بسیار بر مردم مسلط بودند و اگر فردی از رعیت تخلفی مرتکب می‌شد وی را به پرداخت مبلغ، تنبیه می‌کردند و یا به صورت خشونت فیزیکی این کار را انجام می‌دادند؛ زندان آنها سرطویله باغ عرب‌ها بود؛ فرد را از طرف سر در کاه فرو می‌کردند.

•    تفاوت کدخدا با خان در چه بوده است؟

برای هر خان، کدخدا منصوب می‌کردند و به منظور جلوگیری از اختلاف و توهین به افراد شناخته می‌شد اما به دولت هیچ ارتباطی نداشت. منتها اداره نظام وظیفه برای خدمت سربازی جوانان به سراغ کدخدا می‌آمد و از کسانی که مایل به رفتن به سربازی نبودند رشوه می‌گرفت و کسانی که هزینه‌ای به عنوان رشوه نمی‌دادند باید به سربازی می‌رفتند.

•    خدمت سربازی در آن زمان چه مدت بود؟

به مدت دوسال بود.

•    در زمان گذشته مردم چه وقف‌هایی می‌کردند و برای چه وقف می‌کردند؟

جد آیت الله حائری آب و برق را برای حمام میبد و مسجد حضرت علی(ع) ، جد بنده آقاسید محمد، مقداری از سهم آب خود را برای شمس‌آباد وقف می‌کردند. موقوفه حاج زین العابدین ۲۴ تا آب شمس‌آباد بر مسجد جامع میبد است که این آب به دست مستأجر است و با آن کشت می‌شود. برای مثال: یک تس آب مثل قدیم، ۱۰۴ من گندم و جو ۱۴ من از آن برای نفقه خرج قنات، ۹۰ من برای ارباب، از این مقدار ۵۰ من دستمزد قرائت (روزی) دو جزء قرآن توسط حاج سیدحسین بود. ۱۰ من از آن حاج سید قاسم امین برای روضه‌خوانی شب سه‌شنبه سهم می‌برد و ۳۰ من از آن که جزئی از آن به امام مسجد بود و یک بخشی از آن نیز برای کمک به نیازمندان می‌باشد. ۱۲ تا از طاق ششم برای پیش‌نماز مسجد می‌باشد که هنوز هم این وقف ادامه دارد تا آب هست این اجاره ادامه دارد البته اوقاف اجاره آن را می‌گیرد. اجاره آب طاق ششم را از حاج بمان عباسی محمدعلی می‌گیرد آب سلار نیز ۲۴ تا است که ۱۲ سهم آن پسر اکبر جوادیان  با آن آبیاری می‌کند و ۶ سهم نیز پسرجواد علی بمان ۱۲ تای آن نیز سید علی امام بود و از زمانی که این سهم از پسرهاشم آقا محمد هیچ هزینه‌ای به اوقاف نداده است. البته به جز آب قنات، زمین هم وقف می‌کردند. آب و زمین شمس‌آباد هردو وقف است. به غیر از برای مسجد، وقف‌های دیگری هم می‌کردند مثلا برای روضه‌خوانی، به مدت یک شبانه روز آب شمس‌آباد برای مدرسه مصلای شهر یزد بود. وقف دو و سه تس آب طاق یخدان برای روشنایی حرم امیرالمؤمنین(ع) و یا امام حسین(ع) است و متولی آن نانی که بابت زمین‌هایش خورده نوشته شیخ جواد و آقا حسین آقامهدی یزدی می‌باشد. همچنین ۱۶ سهم آب کثنوا توسط عموی مرحوم بنده برای شاه نجف وقف شده که یک باغ آن دست من است و یک زمین آن هست که حصار اطراف آن کشیدم و وقف است البته همه وقفیات اکنون ثبت ملکی شده است.

•    آیا وقف زیلو نیز انجام می‌شد؟

برای وقف زیلو، هرکس که تمایل داشته به استاد سفارش می‌کرده که یک زیلو برای مسجد به نام خودشان به ثبت رسد. زیلو در تمامی محلات بافته می‌شد در اصفهان و کاشان هم بوده و منحصر به میبد نیست اما در میبد کیفیت بافت زیلو بهتر بود (پدر دکتر کریم‌زاده (دایی رضا) زیلویی که می‌بافت بسیار باکیفیت بود.) پدر حاج علی رجب زیلوهای خوبی می‌بافت. اما به غیر از مسجد جایی سراغ ندارم که برای زیلو و فرش چیزی وقف کرده باشند. به طور کلی هرکس تمایل داشت یک فرش زیلو سفارش می‌داد و وقف مسجد می‌کرد. نیت مردم برای وقف کردن، خیرات بوده است.

•    وقف‌های امام‌زاده‌ها چگونه بود؟

به طور کلی سیدقنبر وقفیات زیادی داشته است. امام‌زاده سیدصدرالدین قنبر دارای وقفیات زیادی است اما امام‌زاده میرشمس الحق این‌گونه نیست این امام‌زاده برای جد میرزا هست ولی تا جایی که شنیده‌ام محوطه میرشمس الحق به وسیله دهی به شمس‌آباد متصل بود، زمانی که سطح آب گسترش یافته، حتی باغ سیدمحمد حاج جلال که در ابتدا کاربری حمام داشته و بعد از آن مردم در آن زندگی می‌کردند به زیارتگاه امام‌زاده میرشمس الحق پیوست.

•    سفرهای زیارتی چگونه انجام می‌شد؟

قافله از هر جایی منزل به منزل به وسیله حیوان از جمله قاطر، شتر، الاغ و اسب حرکت می‌کرد و روزی ۴- ۵ فرسخ راه می‌پیمودند.

•    پس فایده رباط‌هاچه بود؟

رباط، قافله انداز بوده برای مثال از یزد قافله‌ای از سمت اصفهان، به عتبات می‌رفته و رباط جایی بوده که وقتی قافله مسافتی را می‌پیمود، مسافران در این مکان‌ها استراحت می‌کردند. البته در مسیر مشهد نیز رباط شاه عباسی هست. از میبد به طرف هومین، خرونه {خرانق} به مشهد می‌رفتند که ۳۰ کیلومتر مسافت بود. هرکسی به میزان توان خویش وسیله مسافرت را انتخاب می‌کرد؛ ممکن بود زائر با پیاده‌روی و یا به وسیله حیوان برود. سفر حج نیز به گونه‌ای بود که زائران دسته جمعی با قافله شتر عازم می‌شدند و منزل به منزل می‌رفتند حتی بعضی از آنها که به حج نمی‌رسیدند مجبور بودند که در همان منزل توقف کنند تا سال بعد که در ادامه به حج رفته و اعمال آن را به جا آورند و برگردند.

•    آیا مردم توان سفر به مشهد مقدس داشتند؟

خیر؛ هر کسی نمی‌توانست به این مسافرت برود چون راه خیلی طولانی بود. اما آذوقه به همراه خود بر نمی‌داشتند چرا که هر جایی که به شهر می‌رسیدند آذوقه تهیه می‌کردند. زائران برای سکونت در مشهد خانه اجاره می‌کردند و مکان‌هایی مانند مهمانسرا، مسافرخانه و … وجود نداشت؛ به مدت ۲۰ روز در مشهد ساکن بودند و البته در راه خطراتی مانند مرگ، سرقت و … نیز وجود داشت. همچنین مردم برای مسافرت فصل خاصی در نظر نمی‌گرفتند و هر کس در هر زمانی که کار کمتری داشت به مسافرت می‌رفت.

•    در زمان گذشته مسافرت مردم با چه هدفی انجام می‌شد؟

مسافرت مردم در زمان قدیم بیشتر جنبه زیارتی داشت یا به علل کاری بود و کمتر به سفرهای سیاحتی می‌رفتند.

•    از چه زمانی وسایل نقلیه عمومی برای مسافرت به میبد آمد؟

تقریبا (در دوران کودکی) ماشین سیمی‌ها وارد شد و در خط عربان (خطی است که دو فرسخ بالاتر از میبد است، جاده قلعه خرگوشی که به سمت ورزنه می‌رود) حرکت می‌کردند و بعدها با ماشین‌های باری و اتوبوس می‌رفتند. البته در آن زمان مردم وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند برای مثال بنده شاگردی داشتم که در برابر ۴ ساعت کار، تنها ۳ ریال دستمزد می‌گرفت. با این پول یک من گندم می‌توانست بخرد. امروزه اگر دوره گرانی هست اما پول هم هست.

CIMG7822

  • جنگ جهانی چه تأثیری بر زندگی و معاش مردم گذاشت؟

با وقوع جنگ جهانی هر یک من گندم، به ۱۰ تومان رسید؛ حال چه ارتباطی با کشور ایران داشت نمی‌دانم اما به یاد دارم که قحطی نان پیش آمد؛ منتها در میبد قحطی نیامد بلکه آشوب شد؛ وضعیت به گونه‌ای شده بود که گویا متحدین به ایران حمله کرده‌اند. وقتی جنگ جهانی شروع شد شوروی و چند کشور دیگر به ایران حمله کردند و شاه از راه اردکان به بندرعباس فرار کرد.

  • میبدی‌ها چرا بعد از جنگ جهانی بیشتر به خرمشهر، بندرعباس، کویت و آبادان می‌رفتند؟

در آن زمان شغل کشاورزی بیشتر در میبد رونق داشت و مردم از همان دوران نوجوانی برای کسب و کار به آبادان می‌رفتند و بعد از مدتی که پیشرفت داشتند به کویت سفر می‌کردند به طوری که بسیاری از میبدی‌ها در آن زمان به کویت رفتند.

  • آیا در زمان گذشته انگلیسی‌ها و روسی‌ها به میبد هم آمده بودند؟

نه به اینجا نیامدند تنها کالا گران شده بود.

  • آیا قاچاق گندم اتفاق می‌افتاد؟

بله. شخصی به نام حسین خشک کار در دارایی اردکان کار می‌کرد و اصالتا یزدی بود به همراه چند نفر از میبدیها به وسیله شتر از جاده اصفهانی قلعه خرگوشی تا نائین، حسن‌آباد و پره‌قاقون در موقع شب می‌آمدند و در هنگام سحر وارد میبد می‌شدند تا گندم‌ها را خالی کنند. درصورتی که اگر کسی متوجه این کار می‌شد اداره دارایی آن‌ها را دستگیر می‌کرد چون قاچاق بود؛ قوت مردم به گونه‌ای بود که با همین گندم‌ها تأمین می‌شد وگرنه گندمی که مردم به عمل می‌آوردند برای گذراندن امرار معاش آنها کافی نبود.

  • چرا در زمان گذشته مردم بدرآباد به قم کوچ کردند؟

زمانی که ۱۰ سال بیشتر نداشتم آب قنات و مزارع بدرآباد خشک شد و مردم آن نه تنها به قم بلکه به شهرهای تهران و اطراف یزد رفتند. همچنین وقتی کاظم‌آباد (واقع در غرب دانشگاه آزاد در پشت دیوارهای دانشگاه که یک برج هم در آن مکان قرار دارد و در هنگام ورود سارقان همیشه سه تفنگچی با اسلحه دهان‌پر نگهبانی می‌کردند) خشک شد مردم این منطقه به روستاهای رکن‌آباد و مهرآباد رفتند و بعضی از آنها هم به تهران و قم مهاجرت کردند. وقتی ۲۰ ساله بودم آب شمس‌آباد خیلی کم به طرف شرق می‌آمد و بعدها هم آب آن خشک شد؛ همچنین قنات حسین‌آباد نیز خشک شد.

  • رسوم عزاداری در ماه محرم چگونه بود؟

رسم و رسومات محرم این‌گونه بود که در شب اول محرم از میبد و بعضی محلات دیگر هرکدام دسته عزاداری تشکیل می‌دادند و به طرف امام‌زاده سید صدر الدین قنبر حرکت می‌کردند؛ اما دیگر محلات به سید قنبر برای عزاداری نمی‌آمدند؛ بلکه به فیروزآباد، میدان بزرگ می‌رفتند و مراسم تعزیه‌خوانی، شاه حسن شاه حسین، روضه‌خوانی و … برگزار می‌کردند. هر شب اشعار و مرثیه‌های مختلفی می‌خواندند برای مثال برای شب اول می‌خواندند: « محرم است امشب، شب غم است امشب، صاحب عزا سیاه پوش، در ماتم است امشب » یا « شب غم است امشب، خیرالنساء سیاه پوش در ماتم است امشب »؛ به مدت ۱۰ شب دسته می‌گرفتند و تعزیه‌خوانی نیز وجود داشت.

  • در ماه مبارک رمضان چه رسومی بیشتر عرف بود؟

در ماه رمضان تنها روزه، قرائت قرآن و رفتن به مسجد مرسوم بود و شب‌های ۱۹ تا ۲۳ ماه رمضان نیز روضه‌خوانی برپا بود.

  • کسب و کار مردم در ماه رمضان چگونه بود؟

اگر ماه رمضان در زمستان بود از روز تا نزدیکی نیمه شب کار می‌کردند، چون هوا خنک بود؛ اما در فصل تابستان بعد از نماز صبح به صحرا می‌رفتند و اگر کاری داشتند انجام می‌دادند و بعد از گذشت دو ساعت از طلوع آفتاب به خانه بر می‌گشتند. اما کسی که آبیاری داشت مجبور بود در صحرا در زیر آفتاب بماند.

  • افطاری مسجد چگونه بود؟

افطاری مسجد هر شب بود و با خرما، نقل، انجیر و انگور افطاری می‌دادند و همچنین وقفیاتی نیز برای افطاری انجام می‌شد. برای مثال آب خارزار وقف افطاری مسجد بود و با وقفیات آن، خرما در مساجد میبد توزیع می‌کردند؛ اما از افطاری‌هایی مثل آش و قیمه و … خبری نبود. مراسم شب احیا مثل همین الآن برگزار می‌شد و در چنین مراسم‌هایی روضه‌خوانی و خواندن دعای کمیل و جوشن برگزار می‌شد و مردم تا موقع سحر در مسجد بودند.

  • در زمان گذشته چند روحانی در میبد بود؟

در آن زمان پدر بنده در مسجد جامع، مسجد حضرت علی(ع) و مسجد معین، محمد اسماعیل آخوند در مسجد حافظ کنونی بشنیغان، حاج سید حسین احمدی در مسجد حاج میرزا غفور و حاج شیخ فتح‌الله محقق در مسجد زر اسب و مسجد محله شیخی‌ها در پشت انبار نماز می‌خواندند. همچنین در محله یخدان حاج شیخ محمدحسن نماز می‌خواند و بعد که به کار دفترخانه روی آورد، کمتر پیش‌نماز مسجد یخدان بود. مساجد بزرگ تمامی محلات از جمله مسجد جامع فیروزآباد که شیخ جلال رشیقی پیش‌نماز آن بود، نماز جماعت برگزار می‌شد. همچنین پیش‌نماز مسجد قلعه شخصی به نام سید عبدالوهاب بود؛ اما اکنون روحانی بیشتر شده و کمتر مسجدی بدون پیش‌نماز است.

  • روحانیون در کجا درس می‌خواندند؟

میبد در آن زمان حوزه علمیه نداشت اما شهر یزد مدرسه‌ای به نام ملااسماعیل داشت. با این حال مدرسه‌ای در میبد نزدیک حمام کنار خانه حاج آقا حسن تأسیس شد و تعداد اندکی از طلبه‌ها در آنجا درس می‌خواندند؛ اما به طور کلی بیشتر در یزد و قم درس می‌خواندند.

  • آیا شما با مرحوم اعرافی رفت و آمد داشتید؟

بله؛ ایشان آدم خوبی بودند در زمان انقلاب کمر همت بست و در تظاهرات بر ضد شاه پیشتاز بود. در یک زمانی پیش از انقلاب وی را دستگیر کردند و به یزد بردند و چون مردم برای ایشان احترام زیادی قائل می‌شدند و اعتراض کردند او را آزاد کردند.

  • منزلت روحانیون در گذشته بیشتر بود یا الآن؟

چون پیش‌تر مردم خیلی باسواد نبودند هیچ کس از مقام و منزلت روحانیت آگاه نبود؛ اما اکنون سطح علم همه مردم بالا رفته و مقام هر کسی را می‌دانند. امروز مردم نسبت به روحانی بیشتر از قدیم احترام قائل هستند. در زمان گذشته در زمان شاه روحانیون باید جواز بر سرگذاشتن عمامه را داشته باشند.

Image 1

•    آیا به خاطر دارید چه زمانی برق و مخابرات به میبد آمد؟

در سال ۱۳۳۰ به بعد در میبد برق آمد و حاج عبدالرزاق پسر حاج میرزا صادق یک کارخانه برق آورد و در محلات فیروزآباد، میبد، بشنیغان و … برق آوردند. کارخانه آن در نزدیکی ساباط خانه جلال‌زاده که به طرف فیروزآباد عبور می‌کند در سمت چپ کوچه بن بستی است که انتهای این کوچه کارخانه برق بود و با گازوئیل کار می‌کرد. تقریبا این برق از موقع غروب تا ساعت ۱۲ شب روشن بود و هر خانواری باید مبلغ ۱۰ تا ۲۰ تومان حق امتیاز بدهد که این امتیاز را همیشه داشتیم و هرچه برق مصرف می‌شد پول باید پرداخت می‌کردیم و وسیله شمارش مصرف کنتور بود. در دوران کودکی خط تلفن هم وصل شد و بیشتر دستگاه‌های تلفن هندلی رایج شده بود و باید برای تماس با خارج از شهر با مرکز تلفن در فیروزآباد تماس گرفت. قبض تلفن به صورت شماره‌ای بود که حق اشتراک آن، مبلغ کمی بود. همچنین تلگراف‌خانه میبد را از اردکان به خانه شخصی به نام سیدماشاءالله آقایی آوردند که منزل وی مابین میبد، بشنیغان و فیروزآباد بود؛ دستگاه تلگراف به صورت سوزنی بود که مبلغ استفاده از آن به صورت کلمه‌ای پرداخت می‌شد. وقتی تلگراف‌خانه به میبد آمد، در کنار خانه محسنی‌ها یک چاه کندند و لوله و تلمبه در آن فروکردند؛ آب به اندازه دو تا سه قفیز بالا می‌آمد. سپس مقنی‌های گاوخونی برای کندن چاه به شمس‌آباد آمدند و به اندازه ۱۰ تا ۲۰  قفیز آب برای مردم میبد بالا می‌کشیدند؛ اما این آب در همه خانه‌ای نبود. صد گز آن طرف‌تر از مکان آب آشامیدنی کنونی، چاه آب ایجاد شد و شهرداری آب لوله‌کشی را به میبد آورد و به تدریج چاه عمیق حفر کردند و آب لوله‌کشی تقریبا بین سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ به همه منازل آمد.

•    قبل از اینکه برق شهری به میبد بیاید روشنایی مساجد و منازل چه بود؟

در زمان قدیم با روغن (پنبه دانه) چراغ را روشن نگه می‌داشتند، چراغ‌های کولی درست می‌کردند و پلته نخ کلفت می‌تاباندند و فتیله را آتش می‌زدند و چون چرب بود این آتش پایدار می‌ماند؛ اما کوچه‌ها اغلب اوقات تاریک بود.

•    خانواده‌ها در چه ساعتی از شب استراحت می‌کردند؟

در وقت اذان مغرب در خانه نفت و چراغ پوکی‌ها وجود داشت و بیدار بودیم. معمولا تمامی اهالی بین ساعات ۹ تا ۱۲ شب، خود را برای استراحت آماده می‌کردند اما مردمی که شغل آنها کشاورزی بود به علت خستگی زیاد نیم تا یک ساعت بعد از نماز می‌خوابیدند. کسانی که شغل سنگینی نداشتند معمولا در هنگامه شب، وقت خود را با صحبت و گفتگو می‌گذراندند و مردم در وقت نماز صبح بیدار می‌شدند و اصلاً رسم نبود که بعد از نماز مجددا بخوابند بلکه صبحانه می‌خوردند و نیم ساعت بعد از طلوع آفتاب بچه‌ها به دنبال زیلوبافی می‌رفتند و مردها به دنبال رعیتی بودند.

•    آیا در مورد نارین قلعه خاطره‌ای به یاد دارید؟

قسمتی از نارین قلعه به خاطر خیابان‌کشی تقریبا به اندازه یکی خندق، اطراف آن در خیابان رفته و این قلعه از مکانی که درب کار انداخته‌اند و ورودی قلعه است حدوداً سرتاسر عرض خیابان روبروی آن را نارین قلعه حصار کرده بود و خراب کردند. در قدیم از این قلعه استفاده‌هایی می‌شده اما در زمان ما بلااستفاده مانده بود. با داشتن دالان، تل بزرگ و درب تخته پل مانند از سرقت جلوگیری می‌شد. البته یک طرف درب تخته پل بر روی تل گذاشته می‌شد و مردم (روبروی مغازه کنونی سیدحسن بقال) بر روی این تخته پل عبور می‌کردند و وارد قلعه می‌شدند. موقع شب این تخته پل و طناب آن برداشته می‌شد؛ تا کسی نتواند از روی تخته پل رد شود و این پل چوبی روبروی درب قلعه ایستاده قرار می‌گرفت.

•    آیا به خاطر دارید که بنای سلطان رشیدالدین چه مشخصاتی داشت؟

بنده محراب آن را به یاد دارم و مکان آن در حوالی خانه احمد حاجی و در خیابانی که به طرف پمپ بنزین می‌رود قرار داشت. این محراب در زمان قدیم، جایگاه مسجدی به نام مسجد سلطان رشید بود. علت تخریب آن این بوده که چون قنات شمس‌آباد بزرگ بوده مسجد و مزار و … را خراب کردند. جایی که محراب بود جدا از کرت بود و حصار داشت و کسی اطراف آن آبیاری نمی‌کرد که در میان محراب درگاه مانند بود.

•    این محراب را چه زمانی خراب کردند؟

در زمان ساخت خیابان شمس‌آباد آن را تخریب کردند البته مدتی بنای سلطان رشید هنوز پا برجا بود چون تخریب کردن آن خیلی سخت بود و بالاخره با بولدوزر زنجیردار، گِل‌ها را کندند و پیشروی کردند و قسمتی از قلعه، سردر و دو خندق نزدیک به بانک مسکن و دیوارهای پشت آن خراب شد.

•    آیا مردم اعتراضی نکردند؟

مردم آن زمان (تقریبا دهه ۱۳۳۰) کمتر به بناهای تاریخی اهمیت می‌دادند و بیشتر با ایجاد خیابان موافق بودند. در آن زمان دکتر حکیمی شهردار وقت اردکان بود.

•    در مورد قلعه بارجین چه طور؟

این قلعه متعلق به رود بارجین است و گورها {زردشتی‌ها} آن را برای انبار و اجاره و … ساختند و آن را خالی کردند تا اموال را حفظ کند. قلعه بشنیغان و بفروئیه نیز همین گونه است.

•    دروازه فیروزآباد چه کاربردی داشته است؟

در نزدیکی مزار به طرف خیابان هفت تیر و طرف بشنیغان این دروازه قرار دارد؛ پیش‌تر که دزد و سارق زیاد بوده این دروازه به کار می‌رفته است و درب آن را می‌بستند اما تا جایی که به یاد دارم دربی وجود نداشت.

•    وضعیت ازدواج و طلاق چگونه بود؟

پسران در سن ۱۸- ۲۰ سالگی و دختران ۱۴- ۱۵ سالگی ازدواج می‌کردند. مراسم ازدواج در گذشته مثل اکنون نبود. هر خانواده‌ای که می‌خواست با خانواده دختر وصلت کند چند کله قند در سینی، آینه و جعبه نقل بر بالا دست می‌گرفتند و به خانه عروس می‌رفتند. وسیله پذیرایی تنها شیرینی و شربت بود. در آن زمان آقا دامادها از همان ابتدای ازدواج خانه‌ای نداشتند و در یک اتاق زندگی را شروع می‌کردند. ممکن بود در یک اتاق چهار خانوار زندگی کنند. تجملات و ولیمه عروسی اصلاً در کار نبود. به طور کلی مراسم جشن ازدواج و شروع زندگی‌ها خیلی ساده بود.

•     وضعیت حجاب در زمان گذشته چگونه بود؟

پدیده بی‌حجابی در زمان شاه بیشتر بود و حتی در میبد نیز بی‌حجابی بود؛ تا جایی که حکومت دستور بی‌حجابی اجباری به زنان داده بود و زنان یک لباس بلند و روسری می‌پوشیدند و بعد از آن که بی‌حجابی ترویج یافت ژاندارمری اردکان در شهر می‌گشت و هر کسی را که چادر بر سر داشت چادرش را می‌کشید.