- بدون شک، حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمد فلاح یخدانی، یکی از قدیمیترین روحانیون شهرستان میبد محسوب میشود و به همین دلیل، خاطرات بسیاری در سینه ایشان پیرامون میبد در زمان گذشته ماندگار شده است. او اینک ۸۰ سال سن دارد و همچنان در شورای مبلغان میبد مشغول به فعالیت است. آنچه در ادامه ملاحظه میفرمایید متن مصاحبه گروه تاریخ شفاهی میبد با این روحانی بزرگوار میباشد که در مرداد سال ۹۱ انجام شده است:
در ابتدا لطفا خود را معرفی کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده محمد فلاح یخدانی متولد ۱۳۱۳ فرزند محمدحسین هستم. شغل بنده کشاورزی بوده و به اتفاق پدرم به این شغل میپرداختم و اصلاً به مدرسه نرفتم و در کلاسی شرکت نداشتم اما به دروس حوزوی علاقهمند بودم؛ بنابراین به خدمت حاج آخوند ملاحسین پدر آقای حاج شیخ حسن هدائی رسیدم و این موضوع را با وی در میان گذاشتم. با استفاده از راهنماییهای ایشان کتاب مقدمات نموذج را گرفتم و حدود دو سال هر روز به مدت یک ساعت نزد ایشان کسب علم میکردم. در ادامه مقدمات آموزه ثبوتی را گذراندم. حاج شیخ حسن هدائی و یحیی وحیدی که در قم به تحصیلات حوزوی میپرداختند به من گفتند که درس خواندن در اینجا فایدهای ندارد چرا که در کنار آموختن علم حوزه به کارهای کشاورزی و دامداری مشغول بودم. در سال ۱۳۲۷ آقای یحیی وحیدی از من خواستند که برای ادامه تحصیل به قم بروم، این پیشنهاد را پذیرفتم و به مدت دو سال یعنی تا سال ۱۳۲۹ در قم درس خواندم؛ در این میان پدرم به علت داشتن شغل سخت کشاورزی راضی به رفتن من نبود و پس از اصرار آقای یحیی وحیدی موافقت کرد. در سال ۱۳۲۹به قم رفتم و دروس سطحی را با حضور آیتالله مکارم شیرازی میخواندیم و درس خارج فقه را به معلمی آقای بروجردی میرفتیم.
دیدگاه مردم در زمان گذشته نسبت به قشر روحانی چگونه بود؟
دیدگاه آنها اصلاً خوب نبود چون تبلیغات سوئی از سوی حکومت بر ضد روحانیون شده بود. یک نمونه از دیدگاههای ناخوشایند این بود که یک روز وقتی خواستم به همراه آقای هدائی با لباس ساده و سنتی بدون پوشش و لباس روحانیت به قم بروم برای اعزام به اردکان، به گاراژ پرنده رفتیم. بعد از مدتها انتظار نزدیک غروب با اصرار ما به راننده، سوار مینیبوسی شدیم؛ راننده قبل از سوار شدن به ما هشدار داد که نسبت به آهنگهای مبتذل واکنشی نشان ندهیم و این هشدار را مشروط بر میزان پایین صدای آهنگ قبول کردیم اما وقتی به منطقه ترکآباد رسیدیم چند تن از جوانان که در ردیف آخر مینیبوس بودند از راننده خواستند که صدای آهنگ را زیادتر کند و راننده این کار را کرد. جالب اینجا بود که راننده به آقای هدائی گفت: همکاران من معتقدند که اگر روحانی، مسافر مینیبوس باشد ماشین خراب میشود و اتفاقاً وقتی از شهرستان نطنز گذشتیم این مینیبوس خراب شد؛ راننده گفت: من میدانستم اگر روحانی سوار ماشین شود، خراب میشود. بنابراین ما سه نفر را مجبور کرد تا از مینیبوس پیاده شویم. در کنار جاده منتظر وسیله نقلیه بودیم که یک کامیون به ما نزدیک شد و نگه داشت؛ از او خواستیم تا ما را به قم ببرد راننده کامیون گفت: صندلی جلو تنها یک نفر ظرفیت دارد و دو نفر دیگر باید بر روی بار بنشینند. بنابراین آقای وحیدی در صندلی جلو و من و آقای هدائی بر روی بار خوابیدیم و تا قم همه صورتمان را گرد و غبار گرفت. این جریان مربوط به زمانی است که هنوز انقلاب نشده بود.
آیا قیام ۱۵ خرداد را به خاطر دارید؟
وقتی آقای بروجردی فوت کرد آقای خمینی قیام کرد. در روز ۱۵ خرداد که مصادف با روز عاشورا بود، در حالی که بنده در فیروزکوه مشغول تبلیغات بودم (در آن زمان من برای تبلیغ به روستاهای کشور میرفتم) امام خمینی(ره) در قم بر ضد حکومت سخنرانی کردند و در همان شب ایشان را به ترکیه تبعید کردند؛ اعتصاب خیلی زیادی شده بود مردم قم و تهران به خاطر تظاهرات به خاک و خون کشیده شدند. تا سه روز پس از عاشورا در آنجا بودم و وقتی خواستم به قم بیایم میزبان من در فیروزکوه که یک معلم خیلی متدین و دلسوز بود، به بنده هشدار داد که اگر به قم بروم نیروهای حکومت، مرا به خاطر داشتن پوشش روحانیت دستگیر و برای خدمت کردن به پادگان میفرستند. بنابراین یک دست کت و شلوار نو به من داد تا به راحتی به قم بروم. به تهران آمدم مشاهده کردم که اعتصاب عجیبی شده و حوزه علمیه تعطیل است. با مشاهده این وضعیت به منزل رفتم و متوجه شدم سه طلبه را در محله ما دستگیر کردهاند و مکان آنها نامشخص است؛ با اطلاع از وضعیت موجود به یزد برگشتم. با وجود اینکه به مدت ۱۴ سال در قم بودم، بعد از این اتفاق به میبد آمدم. در زمان قیام ۱۵ خرداد ۴۲ حوزه علمیه به تعلیق درآمد و من برای همیشه در میبد ماندگار شدم. وقتی به میبد آمدم آقای سبزواری فوت کرد و برای پیشنماز مسجد از مرحوم شهید صدوقی(ره) کمک گرفتند و ایشان به همراه مرحوم اعرافی(ره)، هدائی و وحیدی در مسجد یخدان جمع شدند و بنده را به عنوان امام جماعت انتخاب کردند.
آیا میبد در آن زمان حوزه علمیه داشت؟
نه هنوز حوزه علمیه تأسیس نشده بود و ما به صورت خصوصی و خودآموز تعلیم مییافتیم و برخی به قم برای تحصیلات حوزوی میرفتند.
کدام یک از روحانیون میبدی در قم بودند؟
حاج شیخ حسن هدائی، حاج شیخ یحیی وحیدی، حاج شیخ جلیل احمدخانی و حاج شیخ حیدر در قم بودند. مابقی روحانیون مثل نورالدین آیتاللهی، اهل یزد بودند.
شما در کدام حوزه درس میخواندید؟
وقتی مجرد بودم در مدرسه آقای بروجردی در گذر خان به درس مشغول بودم و تا سه سال در این مدرسه بودم و بعد امتحان ورودی مدرسه فیضیه دادم و قبول شدم و در مدرسه فیضیه کنار حرم حضرت معصومه (س) دروس حوزوی را ادامه دادم. وقتی ازدواج کردم دوباره به قم برگشتم و خانهای را از حاج شیخ عباس غیبی که اهل شهیدیه بود، اجاره کردم و به همراه خانواده در این خانه به مدت دو سال سکونت یافتیم. در همان جا یک زمینی را فروختم و خانهای خریدم اما بعد از مدتی به میبد برگشتم.
در چه زمانی و چگونه حوزه علمیه ساخته شد؟
زمین حوزه علمیه میبد به شخصی به نام حاج شیخ اسداله سیمان فروش تعلق داشت که در آن مشغول توزیع و فروش سیمان بود و این مکان به صورت گاراژ بود. بعد از مدتی این زمین را به آقای اعرافی(ره) واگذار کرد تا حوزه علمیه تأسیس شود. وقتی این حوزه به روی کار آمد تنها ۱۲ طلبه در آن درس میخواندند.
آشنایی شما با مرحوم محمد ابراهیم اعرافی(ره) از چه زمانی بود؟
در همان زمانی که میخواستم به قم بروم تشویقهای ایشان بود که مرا وادار کرد تا ادامه تحصیل بدهم. حتی مقداری هزینه به من داد و با تشویقهای زیاد ایشان مواجه شدم به طوری که هر دفعه که از قم باز میگشتم ایشان حتما به دیدن من میآمدند.
وضعیت اقتصادی مردم میبد چگونه بود؟
امرار معاش مردم میبد تنها از طریق کشاورزی و کم و بیش دامداری میگذشت؛ و به طور کلی وضعیت اقتصادی مردم نسبت به اکنون خوب نبود و همین قدر بگویم که نان گندم به سختی پیدا میشد و بیشتر نان جو قوت غالب مردم بود و اغلب خانوادهها نان خود را در خانه تهیه میکردند. وقتی هنوز سنی نداشتم به همراه پدر به آسیاب میرفتم؛ گندم را که میخواست به آرد تبدیل کند باید شب تا صبح در آنجا منتظر بماند تا نوبت وی فرا رسد و گندم در سوله بریزد تا آرد شود؛ چون در آن زمان احتمال مخلوط کردن آرد گندم با آرد جو خیلی زیاد بود و هیچ کس به کسی اعتماد نداشت؛ اما وضعیت مالی و امکانات کنونی که وجود دارد به هیچ وجه در گذشته نبود. غذای برنج که اکنون قوت غالب مردم است در زمان گذشته وجود نداشت. به یاد دارم مردم تنها در ایام نوروز از این غذا استفاده میکردند و در اسفندماه و موسم نوروز حلوا و ارده استفاده میشد. در آن زمان پلو و برنج نبود.
وضعیت سلامت و بهداشت مردم در زمان گذشته چگونه بود؟
اگر کسی بیمار میشد تنها دو پزشک به نامهای دکتر کلانتر اهل فیروزآباد و یا دکتر آیتاللهی در میبد بودند که توان علاج بیماری داشتند. ممکن بود بیمار تا زمان رساندن وی به پزشکِ حاذق از دنیا میرفت. به یاد دارم در محله یخدان زنی در هنگام زایمان به همراه نوزاد خود به علت نبودِ پزشک فوت کرد. به طور کلی وضعیت بهداشت و سلامت اکنون با گذشته قابل مقایسه نیست. در ماه رمضان فقیر که به مسجد وارد میشد ۵۰ نفر نمازگزار در مسجد بودند اما کسی داوطلب نمیشد تا به وی اندک کمکی کند. به طور پیاپی بر بالای منبر سفارش کمک به نیازمندان میکردم اما کسی چون پول نداشت کمکی نمیکرد. نهایت کمکی که میکردند تعداد معدودی از نمازگزاران با آوردن ۵۰ گندم یا جو یا ۲۰ پی (که تقریبا دو و نیم سیر میشود) به نیازمند کمک میکردند. اما اکنون مردم از کمک به نیازمندان استقبال میکنند.
شغل اصلی مردم در آن زمان چه بود؟
در آن زمان هیچگونه کارخانجات و یا واحد صنعتی نبود و بیشتر مردم شغل کشاورزی و یا مقنیگری داشتند و کمتر کسی به کشورهای مجاور مثل کویت میرفت. تأسیسات ساختمانی مثل آب، برق و گاز نداشتیم؛ مردم هر روز از انباری که تقریبا به فاصله دو کیلومتری یخدان بود آب برمیداشتند. تنها اقدامی که در راستای تجهیز تأسیسات در زمان گذشته در ۵۰ سال پیش انجام شد ایجاد کارخانه برق موقت در نزدیکی مسجد مرشدی کنونی بود که به واسطه این کارخانه تمامی خانه تا ساعت ۱۰ شب روشنایی داشت. الحمدلله وضعیت اقتصادی مردم اکنون خیلی بهتر شده و تأسیسات ساختمانی مجهزی در همه منازل وجود دارد.
جنابعالی در زمان نزدیک به انقلاب چه فعالیتهایی در این زمینه داشتید؟
بنده با شرکت در راهپیماییهایی بر ضد شاه و رساندن ابلاغیهها کمک میکردم. بعد از انقلاب امامت جماعت مساجد را بر عهده داشتم. همچنین در محله یخدان به همراه چند تن از اهالی، مسجدِ المهدی را ساختیم و در این مسجد که به صورت یک تالار بزرگ و بدون ستون و بتونریزی بود، پیشنماز بودم. یک بخشی از فعالیتهای من به حوزه بر میگشت و همچنین تبلیغات در مسجد و شرکت در جلسات به همراه بسیجیان جوان بود. در زمانی که در قم درس میخواندم اساتید با یکدیگر مباحثه داشتند. وقتی به میبد آمدم به همراه مرحوم کمال فقیهی تدریس خود را برای طلبههای سطح مقدماتی شروع نمودم که الحمدلله اکنون همگی در سطوح عالی پیشرفت کردهاند.
در زمان بعد از انقلاب آیا دیدگاه مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد؟
دیدگاه مردم خیلی عوض شد. وقتی امام خمینی(ره) قیام کرد، مردم علیرغم اینکه بدبینی شدیدی نسبت به عملکرد نظام شاهنشاهی داشتند، امید زیادی نسبت به ارتقای وضعیت جامعه داشتند.
ناگفته نماند در اوایل انقلاب یکی از روحانیون به نام حاج شیخ علی اکبر بر بالای منبر وعده رایگان بودن نفت و بنزین را داد و اکنون مردم طعنههایی را به ما روحانیون میزنند. دیدگاه مردم بعد از انقلاب خوب بود؛ اما اکنون دیدِ مردم به خاطر موج گرانی و وضعیت اقتصادی در جامعه کمی برگشته است؛ شاید علت این باشد که بعضی مسوولین خوب عمل نمیکنند.
آیا به خاطر دارید جلسات ضد بهائیت چگونه برگزار میشد؟
آیتالله مکارم شیرازی روزهای پنجشنبه که حوزه علمیه تعطیل بود به طلبهها مبحث آشنایی با بهائیت تعلیم میداد و جمعیت زیادی از این مباحث استقبال میکردند اما بعد از ۶ هفته این کلاسها دیگر تشکیل نشد چون از جایی منبع صحیح و موثق به آیتالله مکارم شیرازی دستور لغو کلاس را به علت تصور اشتباه بهائیان مبنی بر با اهمیت جلوه دادن شخصیت و شریعت آنان دادند. جلسات ضد بهائیت در میبد خیلی برگزار نمیشد اما مردم بهایی به طور جداگانه جلساتی داشتند؛ حتی برادر یکی از مسلمانان در میبد، به علت تبلیغات زیاد آنها، از دین اسلام برگشت و به بهائیت روی آورد. جلسات بهاییها به گونهای بود که تمام بحث آنها شهوتانگیز بود. اما در بین مسلمانان جلساتی مربوط به ضد بهائیت برگزار نمیشد.
در میبد چه کسانی بهایی بودند؟
در محله امیرآباد، بیشترین بهاییها زندگی میکردند. در یکی از روزها قبل از سال ۱۳۲۹پسر مرحوم سبزواری توسط بهاییها به علت ضرب و شتم زیاد مجروح میشود، به محضی که مردم از این موضوع مطلع شدند همگی علیه بهائیها به طرف امیرآباد هجوم بردند و آنان مجبور شدند به شهرهای اطراف فرار کنند. البته این بهاییها اصالتاً میبدی بودند.
راهپیماییهای میبدیها علیه نظام شاهنشاهی چگونه بود؟
در شهرستان میبد همانند دیگر شهرها راهپیماییهای باشکوهی بود و مردم به صورت خودجوش اعلامیههایی مبنی بر برگزاری راهپیمایی داشتند و در هر محلی تبلیغ میکردند. بنده شخصا پرچمدار محلات یخدان و اکبرآباد بودم و مردم به دنبال من علیه شاه شعار میدادند. اما با وجود راهپیماییهای مردم، نیروهای نظامی برخورد شدیدی نداشتند. با این حال در یک مورد در راهپیمایی، مرحوم حاج شیخ محمد ابراهیم اعرافی(ره) را دستگیر کردند و ایشان را به یزد منتقل کردند؛ به خاطر این حرکت، مردم در خیابانها حاضر و به ژاندارمری هجوم بردند تا جایی که ژاندارمری میبد دستور آزادی ایشان را صادر کرد. به طور کلی اقتدار ژاندارمری در آن زمان هم ضعیف بود و برخورد مردم شدیدتر.
پیشتازان راهپیماییهای میبد چه کسانی بودند؟
آقایان نبیپور، مرحوم شیخ محمد ابراهیم اعرافی(ره)، حجتالاسلام روحانی امام جمعه موقت و داماد آقای اعرافی و طلبههای محلات مختلف سردمداران راهپیماییهای بر ضد شاه بودند که بیشتر این تجمعها در محل امامزاده سید صدرالدین قنبر برگزار میشد و روحانیون سخنرانی میکردند.
آیا خاطرهای از مرحوم اعرافی(ره) دارید؟
ایشان علاقه خاصی به طلبهها داشت و از آنجایی که در شهیدیه پستهزار داشتند یک شب در شهیدیه مراسم روضهخوانی برگزار شده بود و مرحوم اعرافی(ره) و آقای وحیدی نیز در این مراسم شرکت داشتند. آقای وحیدی بر بالای منبر رفت و گویا آقای اعرافی تا قبل از آن به وی وعده فرستادن پسته داده بود و به قول خود عمل نکرده بود بنابراین وی در همان حال به مردم گفت: اگر وعدههای خدا مثل وعده حاج شیخ محمدابراهیم باشد دیگر نانمان در روغن گوسفند است! در این لحظه آقای اعرافی لبخندی زد و فردا صبح اول وقت یک کیسه پسته به درب منزل همه اهالی برد.
آیا شما امام خمینی (ره) را از نزدیک دیده بودید؟
نزد ایشان درس میآموختم و در قم تا قبل از قیام ۱۵ خرداد در زمان مرحوم بروجردی بود درس اصول نزد ایشان فرامیگرفتیم و امام خمینی(ره) این درس را از ما امتحان گرفت. اما درس فقه نزد آقای بروجردی آموختم. بعد از آقای بروجردی، آقای گلپایگانی، اراکی و خمینی بر روی کار آمدند که بعد از آن امام خمینی (ره) قیام کرد.
وضعیت شهر میبد قبل و بعد از انقلاب چگونه بود؟
قبل از انقلاب میبد تابع اردکان بود و تمامی امور اداری در این شهر انجام میشد. میبد فقط بخشداری داشت و تمامی ادارات در اردکان ترتیب میدادند.
بعد از انقلاب چه کسانی عهدهدار سمت شدند و جریان فکری به چه جهتی گرایش داشت؟
دقیقا به خاطر ندارم ولی بعد از انقلاب، فعالیتهای خوبی برای میبد شد و این شهرستان دارای ادارات مستقلی شد.
آیا با شیخ تقی فاضل آشنایی داشتید؟
بله. ایشان قبل و بعد از انقلاب جلساتی داشت؛ اما به خوبی تشکیل نمیشد و نقش خاصی که مورد محبت عموم باشد، نبود؛ البته کاری در سمت سپاه داشت.
با محمد آقا حیدری چطور؟
نه خیلی زیاد؛ اما ایشان با محمدتقی فاضل ارتباطاتی داشت و نقش مهمی که داشته باشد نداشت.
آیت الله حاج سید جواد حیدری را چگونه میشناسید؟
ایشان نقش تأثیرگذاری داشتند؛ شاید در این خط نبود اما انسان تأثیرگذاری بود و در عین حال آدم وارسته و مورد محبت عموم مردم.
آیا خاطرهای از آقای روحانی به یاد دارید؟
نه خیلی زیاد، تا جایی که به یاد دارم امام جمعه موقت بودند و با مرحوم حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی(ره) رفت و آمد داشتند و ایشان دستاندر کار حوزههای شعر بودند. همچنین امور مربوط به ملاقات مرحوم اعرافی(ره) را انجام میدادند و مردم میبد به خصوص فیروزآباد به ایشان اعتماد داشتند.
از آیت اللهعلیرضا اعرافی چگونه شناختی دارید؟
خاطره زیادی ندارم اما با همت امام جمعه کنونی، شهرستان میبد پیشرفت قابل توجهی داشته است و ایشان شخصا واگذاری حوزه علمیه و تجهیز آن را بر عهده گرفتند. همچنین به منظور برگزاری هرچه باشکوهتر نماز جمعه برای مجموعه مصلی زحمات زیادی کشیدند. مسوولین و روحانیون منطقه از فعالیت و همت ایشان خاطرات زیادی دارند و مهمتر از همه اینکه مردم با آقای اعرافی همراهی میکنند. مسوولین دولتی هم همراهشان هستند.
بعد از انقلاب در کدام یک از مساجد فعالیت داشتید؟
بعد از انقلاب بنده در مسجد یخدان و سپس مسجدِ المهدی پیش نماز بودم اما در وقت نماز صبح مسجد مرشدی امامت جماعت را بر عهده داشتم.
به عنوان سؤال آخر چرا ماشین پیکان خود را تعویض نمیکنید؟
این ماشین به مدت ۳۳ سال است که نگه داشتهام. اما جالب اینجاست که هیچگاه درب ماشین را قفل نمیکنم. در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان این ماشین را بدون قفل کردن و در حالی که سوئیچ داخل آن بود، در کنار خیابان پارک کردم، وقتی از مسجد بازگشتم متوجه شدم که ماشین در جای خودش نیست. یکی از برادران سپاه با جویا شدن مشخصات ماشین از اینکه شماره پلاک اتومبیلم را نمیدانم واقعا تعجب کرد؛ وقتی به نیروی انتظامی مراجعه کردم متوجه شدم اتومبیلم در آنجاست و مرا به خاطر عدم احتیاط سرزنش کردند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰