دلمون برات تنگ شده، سید !

ابوذر دهقانی

یادش بخیر انتخابات مجلس نهم سال ۱۳۹۰
یادش بخیر روزی که بهش گفتم میخوام این دور چند تا عکس قشنگ برای انتخابات ازت بگیریم
بهم گفت باشه یه روز خبرت می کنم
یک روز نزدیک ظهر بود زنگ زد و گفت: اگر میای همین الان بیا من چند دقیقه وقت دارم و توی خونه هستم
سریع با دستپاچگی زنگ عبدالرحیم آقایی زدم؛ گفتم کجایی؟ سریع دوربین رو بردار بیار؛ باید برای انتخابات چند تا عکس از حاج آقا یحیی زاده بگیری
اون روز آتلیه ما شد حیاط خونه خودش با دیوارهای کاهگلی که دور تا دور خونه به عکس های ما صفا می داد
اما غافل از اینکه این آخرین دفعه بود که ازش عکس می گرفتیم
خیلی هم این عکس ها بعداً به کار اومد …

اصلا حاج آقا تا قبلش هیچ وقت اجازه نداده بود ازش این طوری عکس بگیریم
شاید به دلش افتاده بود ما بزودی به این عکس ها نیاز داریم
نه برای انتخابات
برای بنرهای عرض تسلیت و مراسم های بعد از وفات
چقدر این عکس ها به کار اومد
چقدر سید این روزها جات خالیه
کاش بودی تا همه دوباره زیر سایه‌ات جمع میشدیم
همه باز باهم رفیق و یار هم بودیم و تو انتخابات تفرقه بینمون نمی افتاد
برامون دعا کن سید
برای دل هامون که این روزها کمی از هم دور شده
برای رسیدن به انتخابی که برای شهر و دیارمون مفید باشه
برامون دعا کن
سلام ما رو به مادر سادات برسون
چقدر دلمون برات تنگ شده