کسی را انتخاب کنید که بتواند راه یحیی‌زاده را ادامه دهد

دکتر غلامعلی حدادعادل

  • در مراسم سالگرد درگذشت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید جلال یحیی زاده -نماینده فقید مردم میبد و تفت در مجلس شورای اسلامی- مراسم با شکوهی تحت عنوان “بی قرار خدمت” در سالن اجتماعات کانون شهید رجایی میبد برگزار شد. در این مراسم، آقای دکتر غلامعلی حدادعادل، مشاور عالی امام خامنه ای و رئیس سابق مجلس شورای اسلامی و رئیس کننونی فراکسیون اصولگرایان مجلس، طی سخنانی درباره اوصاف و ویژگی های مرحوم یحیی زاده سخنرانی نمود که نظر به اهمیت این سخنان متن این سخنان به مخاطبان عزیز تقدیم می گردد. قسمت اول سخنان دکتر حداد عادل درباره مرحوم یحیی زاده را در پیش رو دارید:

مرحوم یحیی زاده یک نماینده نمونه بود.

ما با ایشان نزدیک به ۹ سال در مجلس حشر و نشر داشتیم و رابطه قلبی، فکری و کاری داشتیم. وقتی مجلس ششم با آن تفاصیلی که می دانید به پایان رسید و نتیجه آراء و ترکیب نمایندگان مجلس هفتم معلوم شد، دو سه ماهی قبل از شروع دوره هفتم ما نمایندگان با هم ارتباط و همکاری داشتیم که مجلس را چگونه آغاز بکنیم و در مجلس چه بکنیم. در آن روزها بود که من نخستین بار با مرحوم یحیی زاده آشنا شدم.

IMG_1527

مجلس هفتم که از خرداد ۸۳ شروع شد ارتباط ما روزافزون شد. من مسئولیت مجلس را برعهده داشتم و یحیی زاده را به عنوان یک نماینده اصولگرای مومن بابصیرت پرکار بااخلاص می شناختم. ۴ سال ارتباط ما در مجلس هفتم بود تا نوبت به مجلس هشتم رسید. در مجلس هشتم مثل امروز من یک نماینده معمولی بودم در کنار بقیه. آقای یحیی زاده نهایت لطف و وفاداری را نسبت به من نشان می داد. خلق و خوی عجیبی داشت. جوهر محبت داشت و محبت در گوهر او بود. هر روز که بنده به مجلس می رفتم یحیی زاده باید نزد من می آمد و حتما از من احوالپرسی می کرد. تعمد داشت که هیچ روزی که من در مجلس باشم من را تنها نگذارد حالا گاهی هم کار داشت و گاهی هم کار نداشت. همین که از دور می آمد با آن لبخند ملیح خودش خنده ای می کرد و دو سه دقیقه ای کنار صندلی ما می ایستاد و صحبتی می کرد و غالبا هم با یک شوخی لطیفی دل من و اطرافیان من را شاد می کرد و چیزی می گفت و چیزی می شنید و می رفت. دست کم روزی یکبار و گاهی روزی چندین بار به سراغ من می آمد.

علاوه بر این من و او در کمیسیون فرهنگی عضو بودیم. من رئیس و او عضو بود و من شاهد حضور او پرکاری و دلسوزی او بودم. در همین سالها بود که در خدمت او به میبد آمدم و در مسجد و در حضور شما مردم صحبت کردم. قبل از من یحیی زاده صحبت کرد و ابراز محبت کرد. اول سفر من به میبد در مجلس هشتم و در معیت آقای یحیی زاده بود و من شاهد توجه و دلسوزی او نسبت به مردم و حوزه انتخابیه اش بودم.

او هم نسبت به مسائل کلان کشور و انقلاب صاحب درک و بصیرت و رای بود هم از مسائنل جزیی غافل نبود. بعضی ها به کلیات علاقه دارند و به جزئیات توجهی ندارند، بعضی ها برعکس هستند و وقتشان را یکسره صرف جزئیات می کنند. یحیی زاده به قول منطق دانها هم کبریاتش خوب بود هم صغریاتش. هم امور جزئی و فتی و منطقه ای خیلی برایش مهم بود و هم مسائل امام، انقلاب، رهبری، ولایت فقیه، فتنه و هر چیزی که مسئله بود یحیی زاده نسبت به آنها حساس بود. بسیار بی تکبر بود و ساده زیست.

اگر یک روزی ما بخواهیم به سایر کشورهای اسلامی زندگی یک نماینده مجلس را در جمهوری اسلامی معرفی کنیم به نظر بنده ما می توانیم فیلمی را از زندگی آقای یحیی زاده بسازیم و بگوییم انقلاب اسلامی، انقلابی بوده که در آن اینجور آدمها آمدند و نماینده مجلس شدند. از یک خانواده ساده. دیگر از اصل و نسب «دوله» و «سلطنه» و «فلان الملک» و اینها خبری نیست و جزء از ما بهتران نبود. از یک شهر کویری از یک خانواده زحمتکش، باهوش، درس خوانده، جدی، درس دینی خوانده، در مبارزات انقلابی شرکت داشته، جبهه رفته، مدیریت کرده در مدارس علمیه، منبر رفته، در خدمت کاروانهای حجاج بوده و بعد مردم به اصرار از او خواستند نماینده شده و به مجلس آمده و شب و روز در خدمت مردم بوده؛ از آن پیرزن روستایی که قدرت راه رفتن نداشته یحیی زاده پای درددل او نشسته و حرف او را و سایر مردم به مقامات کشور منتقل کرده.

او از این دنیا هیچ چیزی برای خودش نخواسته در فکر مال جمع کردن نبوده به مقام خودش ننازیده دچار کبر و غرور نشده هر کاری کرده برای خدا کرده. روزی که وارد مجلس شده با روزی که دوره اش در مجلس تمام شده ثروتش فرقی نکرده است. یک وقتی حضرت آقا در دوره هفتم به ما نمایندگان فرمودند شما بیایید با خدای خودتان عهد کنید در این دوره چهار ساله نمایندگی این قطعه از عمرتان را برای خدا کنار بگذارید و دنبال افزایش ثروت و مکنت و شهرت نباشید و این چهار سال را تقدیم خدا و وقف اسلام و انقلاب کنید؛ بنده گواهی می دهم آقای یحیی زاده را اینچنین دیدم و جز این در او ندیدم. یعنی من هیچوقت ندیدیم موضعی بگیرد و حرفی بزند که از آن این مطلب استشمام شود که یحیی زاده به فکر خودش است نه به فکر مکتبش نه به فکر اسلام نه به فکر قرآن نه به فکر ایران نه به فکر انقلاب نه به فکر مردم. نه! هر چی می گفت در این مسیر بود. «ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین».

نمازش عبادتش زندگی اش مرگش در مسیر خدایی بود و باید در حق او دعا کنیم «سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا». خیلی زود از دست ما رفت. پرپر شد. سابقه بیماری که ما خبر داشته باشیم نداشت چون تا آن روزهای آخر در مجلس فعال بود. دو سه روز قبل از این سکته مغزی که عارضش شد چند بار به من مراجعه کرد همان روزهایی بود که در اثر کم آبی و بی آبی در اصفهان یک مشکلی در انتقال آب به یزد ایجاد شد من دیدم یحیی زاده دارد بال بال می زند اما نه برای خودش بلکه برای مردم. کمتر شده بود که من یحیی زاده را آنقدر پریشان خاطر ببینم تا اینکه او گرفتار سکته مغزی شد و ما صبح اول وقت مطلع شدیم. دیگر هرکس هرچیزی به ذهنش می رسید انجام داد اما «و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا». مقدر این بود که او به دیدار محبوب و معشوق خودش برسد چندین بار که به بیمارستان رفتم همسر و فرزندان عزیز او را بالای سرش می دیدم و متحیر می ماندم که چه بگویم و چه کار می توانم بکنم با این دوست عزیز که هر روز من را از دیدار خودش شاد می کرد.

مرحوم یحیی زاده خصوصیات کم نظیری داشت؛ اولا حق طلب بود. ارزش اصلی اش به این حق طلبی بود. هواکشته، هوای نفس زیرپاگذاشته، شجاع و مصر در اثبات و احقاق حق. آنجایی که باید حرف بزند، حرف می زد و ساکت نمی ماند. وقتی تصمیم گرفته شد درباره سازمان تربیت بدنی تحقیق و تفحص شود من چون میدانستم که چقدر آن مسئله لغزش‌گاه قدم‌هاست از ایشان خواستم مسئولیت هیئت تحقیق و تفحص را بپذیرد چون می دانستم کسی نمی تواند یحیی زاده را بخرد و او اهل معامله نیست. می دانستم در تلاطم هیجانات سیاسی دنبال باطل کردن حق و حق کردن باطل نیست. تهمت نمی زند. بی انصافی نمی کند.

نزدیک یک سال در این باره زحمت کشید و بعد نتیجه تحقیق و تفحص را آوردند کمیسیون. من به عنوان رییس کمیسیون معتقد بودم که آقای یحیی زاده فراتر از اختیارات آئین نامه ای تحقیق و تفحص کرده . بنده تفسیرم از آئین نامه مجلس این بود که تحقیق و تفحص فقط در موادی باید صورت بگیرد که در تقاضای تقاضاکنندگان در مجلس خوانده شده و نمایندگان به آن رای داده اند. آقای یحیی زاده می گفت: نه! ما که رفتیم تحقیق و تفحص کردیم راجع به بسیاری از موارد دیگر هم تحقیق و تفحص کردیم و باید اینها هم مطرح شود. شاید بیست و چند ساعت در جلسات متعدد کمیسیون بحث می کردیم . آقای یحیی زاده نظر خودش را می گفت من نظر خودم را می گفتم. من می دیدم که آقای یحیی زاده که زحمت زیادی کشیده بود از من آزرده خاطر و رنجیده شده بود اما این رنجیدگی دو سه هفته ای بیشتر ادامه نداشت. دلش کینه نداشت. دوباره آمد و همان مهر و محبت برقرار شد.

یک صورت دلپذیری داشت از جمله کسانی بود که وقتی آدم به او نگاه می کرد دلش شاد می شد و دوست داشت هر چه بیشتر نگاهش بکند از جمله کسانی بود که همنشینی با او و دیدن او انسان را از خدا دور نمی کرد بلکه به یاد خدا می انداخت مصداق این عبارت بود که «من یذکرکم الله رویته» رویت او آدم را در حال و هوای خدایی قرار میداد با طبع لطیف، شوخ طبع و آن چشمان نجیب. حالا ما که گاهی در شعر شاعران با توصیف شاعران از چشمهای زیبا آشنا هستیم این چشمان یحیی زاده دریچه ای بود به دل روشن و خدایی و صاف او. واقعا اینطور بود. او روح بسیار ظریفی داشت. بنده در مجلس عادتم این است که در فصل گل همیشه با دو سه مشت گل یاس صبحها به مجلس می روم. این گلهای یاس روی میز من هست و نمایندگان لطف می کنند و می آیند و هرکدام چندتا گل یاس می گیرند. از سال ۷۸ تا حالا که در مجلس هستم در فصلی که گلدان یاس، گل می دهد من صبحها با گل یاس می روم مجلس. آقای یحیی زاده مشتری ثابت این گلهای یاس بود اما بیشتر از بقیه از من می گرفت پرهیزی نداشت از اینکه به من بگوید به من بیشتر گل بده من می خواهم گل را شب به خانه ببرم. این لطافت روح او بود. می گفت چه کار کنیم این گلها تا شب پژمرده نشود؟ بوی خوش این گلها باقی بماند؟ من گاهی اوقات اگر گلی اضافه می آمد هم به او می دادم. این لطافت روح او را مقایسه کنید با آن سختکوشی با آن رفتن به جبهه با آن سلاح به دست گرفتن با آن در روستا و کویر گشتن با آن سوار موتور شدن…

آن سالها که مجله گل آقا در می آمد –خدا رحمت کند مرحوم کیومرث صابری را دوست عزیز ما بود انقلابی و مومن بود- به زبان طنز می خواست به نمایندگان بگوید مواظب خودتان باشید. در یک دوره ای که ظاهرا  تازه مجلس شروع شده بود یک کاریکاتور در صفحه اول کشیده بود. نمایندگان را کشیده بود که موقع ورود به مجلس با دوچرخه و موتور و ژیان و این طور چیزها هستند و در پایان دوره هم همه سوار بنز و ماشینهای خیلی شیک و گرانقیمت دارند مجلس را ترک می کنند. خواسته بود که بگوید مواظب باشید اینطوری نشوید من میخواهم بگویم یحیی زاده اگر با موتور آمد مجلس با موتور هم از مجلس آمد بیرون. گفت «پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت». همان طوری که آمده بود مجلس همان طور مجلس و دنیا را ترک کرد. به خاطر همین است که من می گویم خیلی به جاست که یک هنرمند فیلمساز و کارگردان انقلابی خوشفکر و فهیم پیدا شود بیاید زندگی این نماینده را به عنوان نمونه از این انقلاب فیلم کند و این را ببرند در کشورهای اسلامی و بگویند آن امام بزرگوار و آن چند صد هزار شهیدی که به ندای او لبیک گفتند کاری کردند در این کشور که این مملکت نمایندگانی اینطوری پیدا کرد. اینها می توانند الگو باشند.

آقای یحیی زاده آدم خوش قلمی بود. نثر فارسی استوار، صحیح و محکمی داشت. خوش بیان و خوش فکر بود. به من می گفت همه مذاکرات و ماوقع مجلس را یادداشت می کنم. بنده فکر می کنم یادداشتهای او ارزش تاریخی داشته باشم؛ یعنی سند خواهد بود برای دو دوره از مجلس و بخشی از دوره نهم.

همانطور که در فیلمی که از ایشان نمایش داده شد علاقه مند به ورزش و بسیار مطلع و صاحبنظر در این حوزه بود اما این تخصص خودش را در ورزش کتمان می کرد. فقط امثال ماها می دانستیم یحیی زاده چه بصیرتی در ورزش دارد و به اصرار ما رئیس کارگروه تربیت بدنی کمیسیون فرهنگی مجلس شد. شاید خیلی از شما ندانید که آقای یحیی زاده با همه گرفتاریها و رسیدگی به کار مردم، علاقمند به تماشای بازیهای فوتبال در سطح جهانی و بازیهای لیگ برتر در سطح کشور بود. کاملا در مسئله فوتبال به روز بود. اگر از او می پرسیدی حضور ذهن کامل داشت همین طور درباره بازیهای جهانی. چون می دانست من هم به فوتبال و فوتسال علاقه دارم گاهی اوقات می گفت امشب یادت نره بارسلونا و رئال مادرید بازی دارند، می گفتم آقای یحیی زاده من مثل تو نمی توانم تا دیروقت بیدار بنشینم! صبح می آمد بازی را تجزیه و تحلیل می کرد و سبک بازی تیم ها را قشنگ توضیح می داد ضعف بازیکنان و مربیان و تیم های داخلی را تحلیل می کرد. اما هر چه از او می خواستند این را علنی کند او این کار را نمی کرد. یک وقت همین برنامه نود از او خواستند که بیاید در تلویزیون و در برنامه شرکت کند و صحبت کند و به من می گفت من اصلا نمی خواهم شرکت کنم. می گفتم خب! برو صحبت کن تو مسئول ورزش هستی. می گفت در کسوتی که من دارم درست نیست که مردم ما را به این چیزها بشناسند. ورزش، علاقه شخصی اش بود. اظهارنظرهایش هم فنی بود اما رسانه ای نمی کرد فقط یکی دو بار درباره ورزش در رسانه ها حاضر شد که این هم گیرش انداخته بودند.

من میخواهم به شما مردم میبد تبریک بگویم داشتن چنین همشهریانی را. تبریک بگویم به میبد که چنین فرزندانی را در دامن خود پرورش داده است. یزد و میبد به ایمان و عبادت و علم شناخته شده رهبری این استان را دارالعباده و دارالعلم نامیده اند. حق هم همین است. آن شهری که از آن یک بزرگواری مثل آیت الله موسس حوزه علمیه قم، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری پیدا شود باید هم در انقلاب اسلامی چنین نماینده ای را به مجلس بفرستد اگر غیر از این بشود غیرطبیعی است. آن شهری که یک بزرگواری مثل مرحوم آیت الله اعرافی را در خودش داشته و تربیت این بزرگان را در اسلام و انقلاب دیده انتظار این است که چنین نماینده هایی داشته باشد.

امروز هم الحمدلله شخصیتی مانند آیت الله اعرافی امام جمعه شما هستند. آقای اعرافی از روحانیونی هستند که روشنی وجودشان محدود به میبد و یزد و قم و ایران نیست. ایشان شعاع خدمتشان بسی فراتر از مرزهای ایران رفته و امثال ما دانشگاهی ها به وجود چنین روحانیونی در کشور افتخار می کنیم اینها همه از میبد شما هستند. تلاش کنید اگر عشق و محبتی به مرحوم یحیی زاده دارید –که دارید- راه او را ادامه بدهید. سعی کنید در شهر خودتان، در استان خودتان، در این انقلاب به ارزشهایی که یحیی زاده نسبت به آنها پایبند بود پایبند باشید و بمانید.

در آینده که قرار است نماینده انتخاب کنید نماینده ای انتخاب بکنید با همان خصوصیاتی که امروز آنها را ارزش می دانید. کسی را انتخاب کنید که بتواند راه یحیی زاده را ادامه بدهد. خلاصه ادای دین به یحیی زاده ادای دین به انقلاب است، ادای دین به رهبری است و حفظ ارزشهایی است که او بر سر آنها پافشاری می کرده است. همان ساده زیستی، همان مردم داری، همان ایمان، همان صفا، همان پرکاری اینها باید خصوصیات شخصی باشد که شما در آینده انتخاب می کنید. من عرایض خودم را تمام می کنم این چند بیت را از حافظ به یاد این دوست عزیز از دست رفته خودمان، همکارمان در مجلس و همشهری و نماینده شما در این سالگرد فقدان او می خوانم:

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود …  دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک …  بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد … عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است … آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز … چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم … خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق … مفتی عقل در این مسله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی … خوش درخشید ولی دولت مستاجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ … که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود