به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت :نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!! باتشکر از: داود شکوهی
گفت: آخه این چیه سرت کردی؟! مثل اُمُّل ها… مثل اینکه قرن ۲۱ ایم … شبیه مردم عصر حجر می گردی!! گفتم: واقعاْ؟! عصر حجر یعنی کِی؟! … گفت: چه میدونم… ۱۴ قرن پیش! گفتم: ۱۶ قرن پیش عصر حجرتره یا ۱۴ ؟! گفت: معلومه ۱۶ گفتم: پس شما با این حساب باید اُمُّل تر […]
پدر روزنامه می خواند. اما پسر کوچکش مزاحم می شود. پدر صفحه ای از روزنامه با عکس نقشه جهان قطعه قطعه کرد و به پسر داد و گفت ببینم می تونی جهان را دقیقاً همان طور که هست بچینی؟ می دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار است. اما یک ربع بعد پسر با نقشه […]
باتشکر از: داود شکوهی مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد: “در کیسه ها چه داری؟” او می گوید: “شن!” مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند؛ ولی […]