این مطلب را اهلش بخوانند

حجت‌الاسلام قاسم روان‌بخش

  • حجت الاسلام و المسلمین قاسم روان بخش

این روزها این قدر در مسایل سیاسی و دنیا گرفتار شده ایم که ارزش های الهی و حق الناس و حق الله نیز یادمان رفته و فکر می کنیم زرنگی به این است که بتوانیم هر طوری شده با در اختیار داشتن عرصه رسانه؛ از صد ها سایت گرفته تا ده ها رنگین نامه با دروغ و تهمت فردی یا جمعی را بایکوت کنیم و به مردم بباورانیم که در فلان ماجرا مقصر فلان کس یا فلان جریان انقلابی است و آن قدر هم آن را تکرار کنیم تا همه باور کنند و بالاخره کاری کنیم که بر و بچه های انقلابی کاملا زمین گیر و بایکوت بشوند و دیگر کسی نباشد که اگر خلافی صورت گرفت انگیزه یا جرات تذکر دادن داشته باشد و بالاخره همه تحت نام زیبای اعتدال زندگی امان را بکنیم. خوب معلوم است که اعتدال هم بناست چپ و راست و اصول گرا و اصلاح طلب نشناسد و همه حتی آن هایی که در متن فتنه بودند و فیلمشان هم موجود است نامی عوض کنند و بشوند معتدل!حالا ببینیم این پنداری که این ها دارند شدنی است و به آرزویشان دست می یابند؟

من فکر می کنم که اگر تاریخ را رقم بزنیم جوابمان را خواهیم گرفت؛ کمی فکر کنید حتما یادتان می آید. در زمان حاکمیت اصلاح طلبان جریانی راه افتاد به نام قتل های زنجیره ای؛ ۴ تا را حساب شده خودشون کشته بودند و با تبلیغات سنگین و و در اختیار داشتن غول رسانه ای طی ۴ سال هر روز در تیتر های صفحه اول روزنامه ها بر این  شیپور می دمیدند و بسیج و سپاه مظلوم را عامل این گونه قتل ها معرفی می کردند و آیت الله مصباح را به عنوان تئوریسین خشونت! متهم به صدور فتوای آن قتل ها می کردند. در همان سال های غربت استاد، به محضرشان رسیدیم و می گفتیم چرا در برابر این همه هجمه و توهین از خودتان دفاع نمی کنید؟ می فرمودند وقت نداریم باید کاری اثباتی کرد؛ این ها می خواهند وقت ما را بگیرند و ما را به همین چیزها سرگرم کنند. نگران نباشید ان الله یدافع عن الذین آمنوا. و لا یحیق المکر السیئ الا باهله؛ خداوند مکر و خدعه های بد را به صاحبانش بر می گرداند. طولی نکشید خداوند پرده ها را کنار زد و حقایق را بر مردم آفتابی ساخت. بررسی تیم جدید در پرونده قتل ها نشان داد که افرادی که متهم شده اند نقشی نداشته اند و عوامل اصلی قتل ها همان کسانی هستند که حجت الاسلام والمسلمین حسینیان در برنامه چراغ حدس زده بود { برنامه چراغ برنامه ای بود که آن روزها در سیمای جمهوری اسلامی اجرا می شد و بعد از این روشنگری خاموش شد و آقای علی لاریجانی رییس وقت صدا و سیما نیز به دلیل همین برنامه توسط آقای خاتمی در هیات دولت مورد بی مهری قرار گرفت} یعنی عواملی از خود جریان اصلاح طلبی که عامل اصلی آن شخصی به نام مصطفی کاظمی بود از مسوولین بلند پایه وزارت اطلاعات وقت دولت آقای خاتمی و هدف متهم کردن اصول گرایان برای خارج کردن همیشه از صحنه!

 چند روز پیش با برخی از دوستان مانند دکتر آقا تهرانی در محضر استاد علامه مصباح بودیم صحبت ها از همین سنخ بی مهری هایی شد که این روزها در حال انجام است؛ ایشان مجددا همان فرمایش گذشته را به ما گوشزد کردند و فرمودند این کارها و حرف ها راه به جایی نمی برد؛ بروید کار اثباتی کنید و نیرو و فکر خود را صرف این مسایل دست چندم نکنید؛ این ها گاه آدم را می کشانند بستگی دارد به این که وزن شما چقدر باشد. عرض کردم شما در برابر این همه اهانت و تهمت و دروغ که بعضا حتی از سوی کسانی انجام می شود که حق استادی هم به گردنشان دارید ناراحت و دلگیر نمی شوید؟ فرمودند طبیعی است که انسان در درونش دلگیر بشود ولی به این گونه چیزها اهمیتی نمی دهیم. عرض کردم نسبت به دیگران بله ولی تا آن جا که من می فهمم اگر استاد نسبت به بی مهری های و جفای شاگرد دلگیر شود عقوبتش برای شاگرد خیلی سریع و سخت است. آیا تا حالا نشده است که به خاطر این گونه بی مهری ها آهی بکشید؟ فرمودند خیر. عرض کردم چند سال پیش مطلبی از شما شنیدم که در باره بی مهری یکی از شاگردان علامه طباطبایی به ساحت ایشان فرموده بودید و عقوبت سختی که آن فرد گرفتار شده بود. فرمودند البته آن موضوع فرق می کرد. عرض کردم ممکن است یک بار دیگر جریانش را برای ما نقل کنید. فرمودند:

آن روزها که من از نجف اشرف برگشته بودم در تهران در یک کتاب فروشی سید جوانی می نشست و از مقام و منزلت علامه طباطبایی سخن می گفت. وقتی قم آمدم در درس علامه او را می دیدم. این فرد که آقای سید احمد شبستری نام داشت بعدها به خواستگاری دختر علامه رفت و موافقت نشد. از آن به بعد بی مهری های وی نسبت به استاد شروع شد تا جایی که با یک طلبه ای که مشی اخباری گری داشت همراه شد و درباره تناقضات المیزان با هم بحث می کردند. بعدها کتابی از همین فرد با عنوان “رساله حول المیزان” منتشر شد که در آن تناقضات المیزان را نشان داده بود! روزی بنده با آقای ابراهیم امینی به محضر علامه رسیدیم و موضوع را مطرح کردیم ایشان فرمودند من نمی گویم تناقض در بیانم نیست ولی تناقضی که سید احمد بفهمد نداشته ام. از ایشان اجازه خواستیم که پاسخی به آن کتاب بدهیم. ایشان فرمودند لزومی ندارد و این آیه شریفه را قرایت کردند” و لایحیق المکر السیئ الا باهله” طولی نکشید جریان عجیبی اتفاق افتاد؛ یکی از دوستان ما با اتوبوس از تهران به قم می آمد در کنار او فردی آذربایجانی نشسته بود از ایشان پرسید علامه سید محمد حسین طباطبایی را می شناسید؟ گفتم بله . گفت خانه اشان کجاست؟ حساس شدم پرسیدم؛ گفت داستان عجیبی دارم می روم قم برایشان بگویم. گفت سید احمد شبستری از دوستان دوران جوانی من بود و سال ها با همدیگر ارتباطی نداشتیم او آمد حوزه و بعدها استاد دانشگاه شد و بعد جوانمرگ شد. چند شب پیش خواب عجیبی دیدم؛ صحنه محشر به پا شده بود خیلی شلوغ. ناگهان دیدم سید احمد را ملا یک به دوزخ می کشند؛ نگاهش به من افتاد و گفت ما رفیق بودیم برو قم ازعلامه سید محمد حسین طباطبایی حلالیت بگیر. من به خاطر رفاقت وظیفه خودم دیدم که به قم بیایم و از ایشان حلالیت بگیرم. دوست ما می گفت با هم به محضر علامه رسیدیم وقتی جریان را نقل کرد علامه به گریه افتاد و برایش دعا کرد.

آری در این دنیا حساب و کتابی هست. باید مراقب بود که خیلی دچار غفلت نشویم؛ هم در این دنیا حقیقت در پشت ابرهای سیاه نمی ماند و هم در دنیا و آخرت بی عقاب.