مصیبتی بزرگ به نام کارگر بودن در کارخانههای سه شیفتی میبد
آنها که کارگر کارخانه های سه شیفت مخصوصاً کاشی و سرامیک هستند، همان کارگر خسته و تک محور، که فقط زندگیاش در چند چیز خلاصه میشود، کار، خواب و خوراک؛ و گاهی هم تفریحی از سر نیفتادن به چالش زندگی خانوادگی!
- احمد کریمی/ حکمت ما
مدتی است که بحث اتمام یا ادامه توسعه صنعت کاشی و سرامیک در میبد، بر سر زبانها افتاده است و نظرهایی در این حوزه ارائه میشود که میتواند در آینده میبد نقشهای تعیین کنندهای داشته باشد.
اما سوای همه این نظرها، میبد را باید از محورهای مختلف مورد تحلیل و پژوهش قرار داد، این شهرستان شاید با بسیاری از شهرهای کشور تفاوت داشته باشد، حال علت آن ممکن است سوای از اینکه محل سکونت و زندگی ماست؛ به خاطر موقعیت حساس رشد صنعت و تغییر بافت جمعیتی آن نیز باشد و …
یکی از محورهایی که جداً باید روی آن کار شود، مساعد بودن و یا شدن میبد، به عنوان مکانی است که تربیت “انسان اقتصادی”(انسان تک محور با اقتصاد شکمی) در آن شدیداً قوت گرفته است، اقتصادی که موجب دور شدن مردم ما از “انسان فرهنگی” و انسان معنوی” شده است.
در این محور، و مخصوصاً کارخانههای سه شیفت، آن چیزی که رشد دارد، بردگی مدرن است، یعنی همان چیزی که شهید آوینی در کتاب “توسعه و مبانی تمدن غرب” در مورد کارگرانی میگوید که، مجبورند صبح تا شب، و شب تا صبح کاری تکراری را بدون هدف و از روی اجبار انجام دهند !
آنها که کارگر کارخانه های سه شیفت مخصوصاً کاشی و سرامیک هستند، این حرف را تایید میکنند؛ آنها سوای از اینکه هر تخصص و تحصیلات و احساسات و اعتقادات و عواطف و اخلاقیات و گرایشی که داشتهاند، وقتی به این نوع فعالیت اقتصادی میرسند، میشوند همان کارگر خسته و تک محور، که فقط زندگیاش در چند چیز خلاصه میشود، کار، خواب و خوراک؛ و گاهی هم تفریحی از سر نیفتادن به چالش زندگی خانوادگی !!!
و اما، در کورس رقابت غولهای سرامیکی شهرمان، که در چارچوب “صنعتی وابسته” و جدا شده از تنوع تولیدی بومی و ملی، در حال دست و پا زدن برای فروش بیشتر کاشی خود به ایرانی، عراقی و پاکستانی هستند، هر گونه حواشی و برنامههای انسانساز در بعد فرهنگی، کاملا فراموش شده است (البته سوای چند کارخانه انگشتشمار که به صورت ناقص فعالیت فرهنگی دارند)؛ و رها کردن این مهم، برایمان فاجعهای به تمام معنا را در آیندهای نه چندان دور میتواند رقم بزند.
البته منظور از اینکه کار فرهنگی در بنگاههای تولیدی انجام شود، این نیست که همه چیز، حتی تولید این کارخانه ها فدای تفکرات صرف فرهنگی شود، بلکه میتوان در کنار تولید، بسیاری از کارها را انجام داد تا سوای از موثر بودن بر رشد معنوی و اخلاقی کارگران، حتی برایند تولیدی بالاتری نیز به دست آورد، به عنوان مثالی کوچک، نهادینه کردن نماز جماعت در بنگاههایتولیدی، نه تنها ضرری به تولید آنها نمیزند بلکه باعث رشد احساس مسئولیت افراد در قبال کاری که انجام میدهند نیز میشود…
بعد از دقت در روند کار این شرکتها متوجه میشویم که انسانهای خسته از دستمال شدن در چرخهای خشک و بیروح صنعت، باید هم برای رهایی از خستگی و کوفتگی روحی و جسمی، به سمت تفریحات کاذب بروند؛ مسلماً رشد گرایش به سیگار و قلیان و موسیقی و دورهگردی در خیابانها و … نتایجی است که با آن برخورد میکنیم؛ و بازخورد این مسائل مسلماً به خود شهر میباشد.
کنار همه عوارضی که حاصل از تربیت “انسان اقتصادی” است، نسلی تربیت میشود که، نمیتوان از او انتظار آیندهسازی داشت؛ و جالب اینکه از همان کودکی و نوجوانی در مدارس نیز، فرزند کارگر، فرزند معلم و فرزند …، به خوبی توسط دیگران ممیزی میشوند…
حال باید یک سوال مهم و اساسی پرسید: کنار رشد صنعت و به تبع آن، رشد اقتصادی در شهرمان، آیا به همان اندازه به فکر رشد فرهنگ بومی و اسلامی خودمان نیز بودهایم؟
چه دلیلی دارد که برخی از دوستان، با مدیریتی ناقص، لحظهای و موضعی؛ در فکر توسعه بیشتر کارخانجات کاشی و سرامیک هستند؟ بدون اینکه سوای از فکر کردن بر روی مشکلات محیط زیستی مانند کمبود آب، و بدتر شدن وضعیت هوای شهرمان –به خاطر نزدیک بودن تعداد زیادی کارخانههای آلاینده به محل سکونت مردم- به فکر ظرفیت نیروی انسانی بومی نیز نیستند، که هر روز شهرمان را از مردان و زنان غریبه با فرهنگهای مختلف پر میکنند…
به نظر نمیرسد وقایعی که اطراف ما در حال اتفاق افتادن است، فهمیدنش زیاد پیچیده باشد. حتی راهی که آمدهایم نیز تا حدی اشتباه بوده است؛ دیگر ادامه دادنش حماقت است…
باید فکری به حال مردمی کرد که در این کارخانهها – مخصوصا کاشی و سرامیک- ترور روحیه و ترور انسانیت میشوند. به نظر میرسد جیبهای سرمایدارانی که زحمت توسعه صنعتی در شهر را کشیدهاند، برای بسیاری از دوستان مسئول، بسیار مهمتر از همه آدمهایی باشد، که در این کارخانه ها فدای مدیریتی سوء و ناشیانه و خودخواهانه و متکبرانه میشوند.
امید است، کمی هم دست ها از روی قراردادهای میلیاردی و میلیونی برداشته شوند تا بتوانند زیر لیست برنامه های فرهنگی نیز امضایی بزنند..
سلام. مقاله ی جالبی بود. درسته. میبد ما در حال نابود شدن است. نه از لحاظ ظاهری بلکه از لحاظ معنوی. نابودش کردند. صحراها و باغهای میبد که تعدادی از آنها را در حسن آباد یا کاشف آباد و دیگر روستاهای میبد هنوز هستند و از هوای مطبوع آنها هم مشخص است از بین بردند. زمانی بود که مردم میبد بیشتر کشاورز بودند و فامیلهای خود را هم همینطور انتخاب میکردند.. دهقانی، فلاح، زارع و … فامیلهای آشنایی در میبد هستند. کشاورزی میبد کم کاری نبود. کلاههای کشاورزی رو هنوز رو سر بعضی از قدیمی های میبد میتونید ببینید. ولی نابودش کردند. آن روزکاران تمام شد و امروز باید صورتهایی آرایش کرده و حجاب هایی بر باد رفته و مدلهای عجیب و غریب ریش و مو رو در میبد شاهد باشیم. ما هیچ وقت نیاز به رنگ و لعاب چینی نداشتیم. سفالهای قدیم میبد با رنگهایی بومی رنگ میشد و زیبا و با کیقیت تر از رنگهای کاشی های امروز بود.
بله کشاورزان دیروز جای خود رو به کارگران شیفتی امروز دادند و فرهنگ مسلمانی دیروز جای خود رو به فرهنگ غربی امروز داد. کشاورزان مرفه و قانع دیروز جای خود رو به کارگران فقیر و حریص امروز دادند و سودش را هم فقط عده ی اندکی بردند تا به جای خیابان خلوت امام امروز شاهد خیابانی مملو از ترافیک و با حضور ماشین های مدل روز دنیا باشیم. و خدا داناست ….
کاری به صحبت های شما آقای کریمی و جناب امیر حسین ندارم ولی یه سوال دارم خدایش پاسخ بدید
به نظرتون چنددرصد از اینایی که به عنوان کارگر در کارخونه ها کار می کنن حاضرند کارهای گذشتگان رو انجام بدن؟! (کشاورزی – دامداری – بنایی – شاگردی – نانوایی – چاه کنی و … ) فهمیدین چرا این سوال رو پرسیدم
آقای علی؛ بیشتر این دوستانی که حاضر نیستند کارهای گذشته رو انجام بدهند، دلیلی بر رضایتشون از شرایط موجود نیست. بلکه اصولا بیشتر اینها به علت بیمه و حق بازنشستگی که در شغل آزاد نیست، کارگری کارخانه ها رو می کنند…
بسیاری از کارگران کارخانه ها، فنی کار کرده اند. جوشکاری، الومینیم سازی و … و …؛ اما وقتی ازشون میپرسی چرا دنیال شغل خودتون نمیرید و تو کارخونه با این وضعیت کار می کنید، جواب همشون بیمه و شرایط بازنشستگی هست…
حتی اگر کمی به شرایط آگاه باشید خواهید فهمید کارهای گذشته را کنار کار کارخانه انجام میدهند ولی کارخانه را رها نمی کنند و … و موارد دیگر…
بنده ۱۳ سال است در همین کارخانه ها کار می کنم و با صدها نفر از همین افراد نشست و برخواست داشته ام… برای اینها که نوشته ام دلیل و مدرک زیاد دارم، و حرف های زیادی که واقعا نوشتنش کار درستی نیست و جریان کارگری ما در این کارخانه ها با ان سر و کار دارند …
ممنونم احمدآقا،حالا فرض کنید مثلا شرایطی فراهم بشه و افرادی که این کارها رو انجام می دن رو بیمه کنن حالا به نظرتون چنددرصد از اینایی که به عنوان کارگر در کارخونه ها کار می کنن حاضرند کارهای گذشتگان رو انجام بدن؟! ببینید بعضی چیزا هست که توی فرهنگ ما با فرهنگ ایران که هیچ با فرهنگ هیچ کجای دنیا نمیشه تطبیق داد. مثلا
۱- قصاب شهر ما حاضر نیست ثانیه ای برای شرکت ها و کارخونه ها کار بکنه نه بیمه است نه هیچی به نظرتون چرا
۲- یک بنده خدایی که قبلا نجار خیلی ماهری بود الان یک کارگر دون پایه کارخونه است هیجی هم شرایطش بهتر نشده
حالا به نظرتون چه نتیجه ای از این حرفا میشه گرفت؟ ممنون
البته دقیقاً منظورتون رو از بیان حرفهاتون نمینویسین و این جواب دادن رو کمی مشکل میکنه. اما از اینکه زیر این مطلب، یه مناظره و یا بحث منطقی و دوستانه برای روشن شدن، یا رسیدن به جوابی مفید و موثر باشه، استقبال میکنم…
در مورد نظری که دادید، میشه گفت: اون چیزی که مردم ما و مخصوصا همین نوع کارگرانی که گفتید، دچارش هستند، اینه که ریسک پذیری و اعتماد به نفس برای کار آزاد در اونها خیلی کم شده؛ وابسته شدن به امتیاز مثبت کارخانه ها(امتیاز نسبی و ثبات ناپذیر) در حقوق سر ماه(که کار ازاد با این موضوع چالش عجیبی دارد)؛ یکی از دلیلهاییست که بیرون اومدن برخی رو از شرکتهای کاشی مشکل کرده.
در این مدت چند سال بسیاری رو برخورد داشتم که جوابهای مضحکی به سوال “چرا کار خودت رو ادامه ندادی؟” داده اند.
جالب این هست که دوستان بنده وقتی از کارخانه بیرون میرفتند، با حالتی میرفتند که انگار قراره از دنیا بروند، ولی بعد از مدتی که باهاشون برخورد داشتیم، خیلی از شرایط بیرون راضی بودند و حتی موردهای زیادی بوده که بر خود لعنت میفرستادند که چرا زودتر بیرون نیامدیم!!!
البته حرف بنده یه محور ناگفته یا دیرگفته داره:
ما مردم خودمون رو بد جور به کارگری عادت دادیم و استعدادهای زیادی رو توی این مدت از دست دادیم، چون فکرها همه این بود که اگر درس هم میخونی، باید رشته ای رو ادامه بدی که فردا بتونی در کارخونه کار داشته باشی…
و ما میبینیم که در شهرمون مثل برخی از شهرها، تنوع شغلی نداریم، یعنی وقتی یه فست فود تو میبد راه افتاد، انبوهی از جوانها برای فرار از بیکاری به سمتش رفتند، یا بوتیکها، و …
البته کارخانه ها رو سوای ازدیاد اونها منکوب نمیکنیم، چون بالاخره محل کسب درامد هست که در اسلام هم سفارش زیادی بهش شده، اما محوری که بر اون طی طریق میکنیم، محور انسان سازی نیست که هیچ، بلکه محور ضد انسانی هم شده…
تشکر اجمد آقا- بله نکته ظریفی است
مجموعه ای از شرایط و خصوصیات فردی، خانوادگی و اجتماعی هستند که رویکرد های یک فرد رو نسبت به کسب و کار تعیین می کنن اگر ما به دنبال “انسان فرهنگی” و انسان معنوی” در شهر خود هستیم باید ببینم که چه شرایطی لازم هست تا چنین انسانهایی رشد پیدا کنند ما در جامعه خود متاسفانه کم نداریم افرادی که ظاهر “انسان فرهنگی” و انسان معنوی” را به خود می گیرند اما در باطن همان انسان اقتصادی مدنظر شما هستند که من خود به شخصه از این انسان ها بیشتر هراس دارم تا اصل موضوع. بیداری فرهنگی و ارتقای ابعاد معنوی در زندگی انسان ها نیازمند این است که پیش از هر چیز جامعه مخصوصا سردمداران مسئولین روسا مدیران کارکنان ادارات اساتید و اقشار فرهیخته جامعه از خود شروع کنند و خود را از دوئیت ها دوگانگی ها و دورنگی ها دو کنند همان باشیم که هستیم
ممنون از بحث خوبتون آقای علی…
در مورد انسان های ظاهراً فرهنگی و باطناً … موافقم، البته سوای اینکه اینها جزئی از محور مورد بحثند که در مجموع و با اضافه شدن به حواشی، مخرب میشوند…
اما در مورد ساخته شدن انسان فرهنگی جداً توصیه میکنم کتاب “دغدغه های فرهنگی” رهبر انقلاب مطالعه بشه… فرهنگ اسلامی با فرمتی به روز در این کتاب، تشریح مفصل شده…
در مورد کارخانه ها، سربسته به برخی از موضوعات اشاره میکنم، که از بازتاب اونها همیشه و حتماً تا ابد، احتراز میکنم، و مطمئناً جذاب بودن و پر مخاطب بودن و پر سروصدا بودن مطالب باعث نمیشه، این موضوعات رو واکاوی کنم …
موضوعاتی مانند:
-افول شدید اخلاقیات در محیط های کاری شهرمان
-مستعد شدن زمینه های فساد در بیشتر جوانان تازه وارد به کارخانه ها (نیروهای ورودی اصولا و همیشه جوان هستند)
– رشد عجیب اعتیاد در اکثر مواقع به سیگار، و بعد از آن در مواردی به مواد مخدر صنعتی
– مردن روحیه نشاط در کارگران…
– و …. و ….
امیدوارم این بحث ها را یه طرفه نگاه کردن به موضوع برداشت نکنید، من و امثال من اگر به سمت نکات مثبت و کم قضیه بیشتر توجه کنیم، عواقب خوشی ندارد؛ و هر از گاهی چند کار مثبت در مسیری که کلاً به خطا میرود، باعث پیدا شدن نقطه امید نیست، بلکه باعث این است که هیچ وقت دست به تغییری انقلابی در این عرصه نزنیم…
تشکر
جناب احمدآقا
از معرفی کتابی از حضرت آقا در این چارچوب سپاس گذارم در اولین فرصت تهیه و مطالعه خواهم کرد از شما هم به خاطر دغدغه های همواره دلسوزانه و مثبتتان ممنون یاحق دوست من
برادر عزیز، از همراهی شما متشکرم…
موفق و پیروز باشید
گارگر تو کارخانه های ایران =برده داری مدرن
کارگری بدترین شغل دنیاس
بیکار باشی و مجرد بهتر از اینه که کارگر باشی و متاهل
نه امنیت شغلی داری
نه تخصصی یاد میگیری
فقط یه حقوق بخور و نمیر