روایتی خواندنی از سطح سواد و تحصیل مردم میبد در زمان قدیم/ اوضاع میبد در زمان جنگ جهانی دوم در گفتگو با حاج حسن نبی میبدی

از تابستان سال گذشته که با تایید آیت الله اعرافی پروژه  جمع آوری تاریخ شفاهی شهرستان میبد کلید خورد تاکنون مصاحبه های متعددی از افراد شاخص و سرشناس میبدی انجام شد. سیاستگذاری متولیان این پروژه بر این بود که ابتدا تاریخ قدیم میبد (از ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷) جمع آوری شد و به همین خاطر سالخورده […]

  • از تابستان سال گذشته که با تایید آیت الله اعرافی پروژه  جمع آوری تاریخ شفاهی شهرستان میبد کلید خورد تاکنون مصاحبه های متعددی از افراد شاخص و سرشناس میبدی انجام شد. سیاستگذاری متولیان این پروژه بر این بود که ابتدا تاریخ قدیم میبد (از ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷) جمع آوری شد و به همین خاطر سالخورده ترهای لیست مصاحبه در اولویت قرار گرفتند. انشاءالله از این پس قصد داریم تا متن این گفتگوها را به تدریج به مخاطبان ارجمند شبکه میبدما تقدیم کنیم. مطمئنا اطلاعات ارائه شده در این گفتگوها برای تربیت عمومی و نیز ترسیم جایگاه مادی و معنوی شهرستان میبد در زمانهای مختلف و همچنین استفاده در پژوهشهای علمی و تاریخی بسیار راهگشا خواهد بود.
  • صبح یک روز پاییزی( ۱۷/ ۹/ ۹۱) به درب منزل یکی از قدیمی ترین زیلوبافان معاصر میبد رفتیم. او از جمله کسانی است که اولین موتور برق را به میبد آورد و از قاریان خوش صدا و سنتی قرآن در میبد نیز محسوب می شود.اطلاعاتی که این پیرمرد باصفا در جریان گفتگوی پیش رو ارائه می کند بیشتر ناظر به منطقه جغرافیایی محل سکونت وی (بشنیغان)و محلات اطراف آن است. صفا و صمیمیت آقای حاج حسن نبی میبدی و اطلاعات ارزشمند او این مصاحبه را گیرا و شیرین کرده است. با هم این گفتگو را که در دو جلسه ضبط شده است، می خوانیم:
  • مصاحبه کنندگان: سید مصطفی میرمحمدی/ احمد صمدی

*لطفا در ابتدا خود را معرفی کنید؟

بنده حسن نبی، فرزند استاد حاج علی رجب زیلوباف. ساکن بشنیغان و متولد ۱۳۰۷ هستم.

*شرایط اقتصادی مردم میبد در زمان نوجوانی و جوانی شما چگونه بود؟

زندگی در زمان گذشته خیلی سخت و مشکل بود. مردم کسب و کار خوبی نداشتند و تنها پیشه مردم میبد، زیلوبافی بود. وضع زیلوبافان در آن زمان خیلی خوب نبود. البته کسب و کار، ملک و آب ارزان بود و قیمتی نداشت. کالاها هم نسبتا ارزان بود اما کسی توان خرید آن را نداشت چون پول نداشتند و مردم به سختی زندگی می‌کردند. مردم به سختی غذا به دست می‌آوردند. قوت غالب مردم نان جو و نان گندم بود. آنها پول زیادی نداشتند. از لحاظ پوشاک بچه‌ها در مضیقه بودند. اما الحمدلله روز به روز وضع مردم بهتر شده است. در آن زمان مردم با زحمت زندگی می‌کردند ولی شکر خدا وضع ما خوب بود ولی بقیه زیلوبافان و کشاورزان میبد به سختی زندگی می‌کردند.

 *وضعیت میبد در زمان جنگ جهانی دوم چگونه بود و آیا موردی بود که مردم به خاطر تبعات آن جنگ در میبد از گرسنگی تلف شوند؟

وضع اقتصادی ایران در زمان جنگ جهانی دوم، اصلا خوب نبود و در ایران قحطی گسترده ای آمده بود. در این زمان گندم خیلی سریع گران شد و کسی توان خرید نداشت. حتی مردم گندم را قاچاق می‌کردند. البته در زمان جنگ جهانی انسانهای خیّری بودند که به مردم کمک می‌کردند و برای مثال یک کیسه آرد به مردم می‌بخشیدند. جنگ جهانی دوم خیلی بد بود اما بیشتر از ۶ ماه طول نکشید. ما کارگر داشتیم از صبح تا شب کار می‌کرد اما ۵۰۰ گرم آرد جو بدست می‌آورد. مخصوصا گندم، قند و پارچه بسیار گران و نایاب شده بود.

 *سطح سواد و تحصیل مردم میبد در زمان قدیم چگونه بود؟

از لحاظ علمی‌ سطح سواد مردم پایین بود و درس نمی‌خواندند. تنها دو مدرسه در مهرجرد و فیروزآباد بود که هرکدام ۵۰- ۶۰ محصل داشتند و دانش آموزان میبدی برای تحصیل در کلاس ششم می‌بایست به اردکان می‌رفتند. تا زمان شاه در میبد تنها یک دبیرستان وجود داشت که اسمش «دبیرستان مفید» بود و البته ظاهرا همان موقع، شاه دستور داده بود که دبیرستان جدیدی تأسیس نشود.

در میبد زمانی که اولین پسرمان به مدرسه رفت دبیرستان شلوغ بود و ما مجبور شدیم یک نمایندگی دیگر دبیرستان مفید در میبد بگیریم. بعد از گرفتن نمایندگی از تهران آمدند و اجازه تأسیس دبیرستان به ما ندادند. بنابراین تصمیم گرفتیم همزمان با جشن ۴ آبان که در شعبه اول دبیرستان مفید برگزار می‌شد، به همراه پسرانمان و آقایان نخعی، محمود یاسایی و سید رضا میرمحمدی، مسوولین را وادار به موافقت با تأسیس دبیرستان دیگر کنیم. در آن شب، پسر آقای رضا صادقی متنی نوشتند و درحضور روسای آموزش و پرورش اردکان، دادگاه و ژاندارمری و مسوولان از رئیس آموزش و پرورش خواستار تأسیس دبیرستان شد و استقلال این دبیرستان را اعلام کرد. رئیس آموزش و پرورش اردکان گفت: عدم تأسیس دبیرستان دستور شاه است و به هیچ عنوان دبیرستان تازه‌ای افتتاح نشود و بعد حاج شیخ علی خلیلی با لباس روحانی در یک دست قرآن گرفت و در دست دیگر عکس شاه خبیث را و گفت: آقای رئیس اول شما را به قرآن سوگند می‌دهم و بعد به این اعلی حضرت که استقلال این دبیرستان را امشب اعلام کنید!! با این ترفند، او رئیس آموزش و پرورش اردکان را نرم کرد به طوری که رئیس آموزش و پرورش گفت: من چطور می‌توانم در مواجهه با این ملت به این خواسته آنها بگویم دستور است ولو اینکه برکنار شوم و امشب استقلال این دبیرستان را اعلام می‌کنم و به این ترتیب این «دبیرستان نوبنیاد» افتتاح شد و زمین آن توسط دو خیّر خریداری شد.

 *آب و هوای قدیم میبد چگونه بود؟

آب و هوای میبد در زمان گذشته پیش‌تر خیلی خوب بود و چشمه‌های زیادی در آن جاری بود و به علت چشمه‌های جوشان و قنات‌های پرآب میوه‌های با کیفیتی در میبد بود اما هرکسی چنین میوه‌هایی نداشت و همین تعداد اندکی که باغ و قنات داشتند میوه‌های خیلی خوبی پرورش می‌دادند. این میوه‌ها در بسیاری از مناطق صادر می‌شد و برف و باران هم زیاد بود. اکنون برخلاف گذشته اصلا بارندگی به اندازه نزولات آسمانی در گذشته وجود ندارد. به یاد دارم در یک دوره ای در زمستان بارندگی برف تا نوروز ادامه داشت که به طور میانگین در زمستان ۵- ۶ بار بارندگی برف داشتیم. در یک سال ۱۶ روز پی در پی باران آمد و همه شهر از سیل باران پر شد و قسمتی از خانه‌های بشنیغان را خراب کرد و آب انبارها همگی پر شد. یک بار دیگر هم سیل آمد و با اینکه مسیر سیل را به سمت باغ‌ها بازکردیم، اما خسارتهای زیادی به بارآورد.

*آیا زلزله هم در میبد اتفاق افتاده بود؟

خیلی کم اتفاق افتاده تقریبا دو الی سه بار زلزله آمد و ساختمان‌های کهنه تخریب شد. اما یادم هست طوفان شدیدی در یکی از مناطق یزد بنام منشاد که بابی‌های زیادی داشت آمد.

*آیا در میبد هیچ گاه قحطی آمد؟

تنها در زمان جنگ جهانی دوم قحطی بود ما یک شاگرد داشتیم که مادرش در منزل افراد ثروتمند کار می‌کرد. سال قحطی که شد ۴۰۰ گرم جو مزد فعالیت وی از صبح تا غروب بود و پدر من نیم کیلو جو دریافت می‌کرد اما هنگامی ‌که مادر و پدرزنش فوت کردند، به صحراها می‌رفت و چند چغندر می‌چید و به خانه می‌برد. او یک روز به برادر من گفت که دیگر طاقت ندارد با داشتن سه فرزند با تنگدستی زندگی کند بنابراین پدرم ۳۵ تومان که درآن زمان پول زیادی بود به او داد و سپس به یزد رفت و بعد وضعش بهتر شد.

ادامه دارد…