دزد انار و شهید محمدرضا فروزان

جواد اسلامی حسن آبادی

” بابا ! من دو جعبه انار می خواهم، انار درجه یک !”
پدر از درخواست او تعجب کرد چون حسرت به دل پدر مانده بود که محمدرضا از او چیزی بخواهد، او با همه تلاش و خدمت گزاری که داشت آنقدر متواضع بود که اصلا نه خودش را و نه هیچ یک از کارهایش را به حساب نمی آورد که در برابرش چیزی بخواهد .
پدر با شوق و ذوق و با لحنی که دلخوری هم با خود داشت گفت :
– این چه حرفی است پدرجان! از پدرت درخواست انار میکنی؟! همه این باغ و هرچه انار در آن است از آن تو!
محمدرضا خندید و به شوخی گفت :
– بالاخره دو جعبه انار میدهی یا نه؟
پدر این دفعه با اخمی شیرین پرسید :
– نکند پولش را هم می خواهی بپردازی؟!
– نه! پول ندارم، رایگان می خواهم … .
شب که شد محمدرضا با موتورسیکلت و با کمک یکی از دوستانش، دو جعبه انار را تا ورودی یکی از کوچه ها برد و پس از اینکه موتور سیکلت را خاموش کرد، بی سر و صدا جعبه های انار را برد تا روبروی یک خانه که می شد درب آن را به وسیله سیمی که از کنار آن، مثل بیشتر خانه های میبد آویزان بود، کشید و در را باز کرد و انارها را گذاشت داخل خانه و در را یواشکی بست و رفت.
صاحب آن خانه را روز قبل، در حال دزدیدن انار از باغ مردم، دیده و دستگیر کرده و تحویل شهید محمدرضا فروزان – فرمانده بسیج مستضعفین شهرستان میبد – داده بودند و او، مرد عیالوار را با احترام و عذرخواهی آزاد کرده بود .
از آن روز، دیگر هیچگاه کسی آن مرد را در حال دزدی ندید …

جوانمرد بسیجی شهید!
محمدرضا فروزان !
روحت شاد و یادت گرامی باد !

( بر اساس خاطره ای از یکی از دوستان آن شهید )