لازمه دوستی با این گرگ، گوسفند شدن است!؟

احمد کریمی

  • احمد کریمی/ حکمت ما

آنچه براى ما مهم است این است که ما در رفتار خودمان، در گذشته‌ى خودمان تأمّل کنیم و از ضعفهاى خودمان و از قوّتهاى خودمان درس بگیریم؛ امروز هم همین است. کسى توهّم نکند که آن کسانى که در مقابل انقلاب اسلامى با همه‌ى قوا ایستاده بودند، امروز منصرف شده‌اند؛ نه، امروز هم ایستاده‌اند؛ منتها هر دشمنى اگر چنانچه ناچار شد، عقب‌نشینى میکند؛ اگر مجبورشان کردید و وادارشان کردید به عقب‌نشینى، ناچار عقب‌نشینى میکنند؛ امّا از دشمنى منصرف نمیشوند؛ امروز مسئله در دنیا این است. دشمن را باید شناخت، جبهه‌ى دشمن را باید شناخت، لبخند دشمن را نباید جدّى گرفت، نباید فریفته‌ى آن شد، هدف را نباید فراموش کرد …

از سخنان امام خامنه ای در دیدار با مردم قم (در سالروز قیام ۱۹ دى‌‌ماه ۱۳۵۶)

این روزها که مرزهای مقدس جمهوری اسلامی ایران – که برای حفظ آن از خطر حمله و تهاجم دشمن، سال های سال است، به پایش خون ریخته می شود – به روی مردان دیپلمات کشورهای دیگر باز شده است و انگیزه برقراری رابطه، هر کدام از آنها را – سوای پیشینه ای که با ما داشته اند – به طمع کشیدن دست دوستی ما به سمت خودشان، راهی کشور ما کرده است، خوب است کمی هم سخنان این روزهای رهبر انقلاب را در ذهن تحلیل کنیم…

کاش همه چیز مانند فیلم های تخیلی و مضحک هندی و امروزی ایرانی بود که، آدم های شر قصه، در آخر کار با همه رذالت هایی که از خود نشان می‌دادند، ناگهان و در برگشتی قابل تعجب، انسان خوب قصه می شدند و به سمت آدم های خوب داستان، دستانِ دوستیِ خود را دراز می کردند، کاش همه چیز مثل کارتون های بچه‌گانه تلویزیون بود، حتی گربه هم با موش، روباه با خرگوش، گرگ با گوسفند، دوست و رفیق می شدند و بچه های ساده‌ی دنیا ندیده‌ی هم، با چشم های معصوم خیره مانده به این تراژدی از بیخ و بن غلط، باورشان می شود که، بله، می شود گوسفند بود!!! و با گرگ دوست شد…

اما شاید به این خوبی نفهمند که لازمه دوستی با این گرگ!!!، گوسفند! شدن است و بس …

این روزها که گرگ قصه ما،‌ روباهیست مکار در لباس شیک انسان های متمدن، آمده است لبخند ظاهریِ هویجی خود را با سیاستی چماق گونه بر سرمان بکوبد و با خنده ای ظاهری، در دل به اینکه هر چه فلاکت می کشید از سیاست طویله من است، خود را برای برنامه های دیگری که در سر دارد، دوست معرفی کند. این دشمن یاد گرفته است که چگونه با کمال تواضع در مقابل چشممان خود را نشان دهد، و از پشت خنجرش را به قصد از کار انداختن قلبمان چنان فرو برد که صدای آخ‌مان هم بلند نشود !!!

کاش میشد برای سیاست مداران ما، مشق شب معین کرد و از آنها خواست با صدای بلند بخوانند و بنویسند که :

دشمن را باید شناخت، جبهه‌ى دشمن را باید شناخت، لبخند دشمن را نباید جدّى گرفت، نباید فریفته‌ى آن شد، هدف را نباید فراموش کرد …