خاطره جالب و خواندنی از پیاده روی اربعین

حاج صابر آقایی میبدی

دهه اربعین سال ۹۳ در جاده عشق از حرم مولا بسوی حرم ارباب قدم برمیداشتیم. میانه های راه در کنار جاده، زیر چادر بزرگ برزنتی نمایشگاهی برپا شده بود. عکسهایی از شهدای عراق، مقاومت نیروهای مردمی حشد الشعبی و پوسترهای گرافیکی با محتواهای مختلف بصیرت افزایی روی پایه های نمایش عکس نصب شده بود جالب آنکه هیچ کس بعنوان متولی در آنجا حضور نداشت. متفاوت بودن این نمایشگاه پرمحتوا با دیگر کارهای فرهنگی این مسیر، خیلی ها را برای بازدید بسوی خود جلب میکرد.
هرکس وارد میشد محال بود دست خالی از معرفت بیرون بیاید. معلوم بود متولی اش با عشق و از دل و جان کار کرده بود تا به زایرین بفهماند دشمن کیست و برای چه باید مقاومت کرد و جنگید.

این خاطره همچنان در ذهنم باقی ماند.
سال بعد(۹۴) در شروع پیاده روی اربعین حسینی وقتی وارد وادی السلام نجف شدیم تمثیلی تابلومانند از شهید هادی ذوالفقاری نصب شده بود و علامتی بود که قبر این شهید ایرانی اینجاست. جوانی خوش تیپ با لباس رزم و چفیه که خنده بر لب داشت. صفا و اخلاص از چهره اش میبارید. آنجا عکس یادگاری قشنگی هم انداختیم.
درباره این شهید کنجکاو بودم اما چیزی دستگیرم نشد. وقتی به شهرمان برگشتیم یکی از دوستانم کتاب “پسرک فلافل فروش” را به من معرفی کرد و از چاپ این کتاب خبر داد. کتاب را خریدم و زندگی عجیب این شهید که تقریبا هم سن و سال خودم هست را خواندم.
ورق به ورق این کتاب درس زندگی بود. اخلاق، ادب، پایداری، انتخاب درست، لذت سختی کشیدن در راه حق، ولایت پذیری، کمک به مردم عراق، رزمندگی درکنار طلبگی و از همه مهمتر وصیت به حجاب از نکات برجسته این کتاب بود اما وقتی خاطره یکی از همرزمان شهید را خواندم که نوشته بود شهید هادی ذوالفقاری با همت والایش نمایشگاهی را در جاده نجف کربلا برپا کرده بود انوقت فهمیدم نمایشگاه سال گذشته کار چه کسی بود…!!
بهترین زمان و مکان و محتوا را برای نمایشگاه انتخاب کرده بود.

در زیر قسمتی از متن کتاب پسرک فلافل فروش مربوط به خاطره یکی از دوستان و همرزمانش را می اورم:

هادی به عنوان تصویربردار به جمع نیروهای حشدالشعبی پیوسته بود، او تصاویر و فیلمهای خاصی را از نزدیکترین نقطه به سنگر تکفیریها تهیه می کرد. از دیگر کارهای او رساندن آب و تغذیه به نیروهای درگیر در خط مقدم بود و اما مهمترین کار فرهنگی هادی برگزاری نمایشگاه دستاوردهای حشد الشعبی در ایام اربعین بود.
هادی اصرار داشت کارهای فرهنگی رزمندگان عراقی به اطلاع مردم و شیعیان رسانده شود. لذا راهپیمایی اربعین را بهترین زمان و مکان برای این کار تشخیص داد.
واقعاً هم تفکر فرهنگی او جالب بود. هادی یک چادر در نیمه راه نجف به کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر نبرد با داعش را با چینش مناسب در مقابل دید زائران کربلا قرار داد.
برادر ناجی میگفت: هادی برای این نمایشگاه خیلی زحمت کشید. کار عقب بود و کاروانها از راه میرسیدند. هادی گفت که شبها کمتر بخوابیم و کار را به نتیجه برسانیم.
طی چند شبانه روز هادی بیش از سه ساعت نخوابید. کار به خوبی انجام شد و مخاطب بسیاری داشت.
اما همین که نمایشگاه آغاز شد، هادی به نجف برگشت! او عاشق گمنامی بود و نمیخواست کسی بفهمد این نمایشگاه مهم کار او بوده.