مصطفی، یزد را خیلی دوست می‌داشت

گفتگوی اختصاصی با مادر شهید احمدی‌روشن

  • خانم “صدیقه سالاری” مادر شهید مصطفی احمدی روشن -از شهدای هسته ای کشورمان- است که به “ام وهب” انقلاب اسلامی ایران نیز مشهور شده است. ایشان به همراه شوهر گرانقدرشان “آقارجب احمدی روشن” روز قبل از تاسوعای امسال را مهمان مردم انقلابی و خونگرم میبد بودند. خانم سالاری همان شیرزنی است که در مراسم تشییع جنازه پسرش، بسیار دلیرانه سخنرانی کرد و گفت: تا زمانی که ملت ایران انتقام خون مصطفی را بگیرند، بدانید که خواب آرام نخواهید داشت. او همان کسی است که تا از امام خامنه ای اذن نگرفت بر شهادت پسرش گریه نکرد تا دشمن خوشحال نشود. حال او مهمان میبدیها بود و برای رسانه های مجازی ارزشی شهرستان بهترین فرصت برای گفتگو با این مادر حماسی و استوار. متن کامل این گفتگو را ملاحظه بفرمایید:

مصطفی و محرم پارسال

میبدما: هنوز یک سال نشده مصطفی احمدی روشن به شهادت رسیدند ظاهرا محرم سال گذشته شهید شدند هیچ خاطره ای از محرم سال های گذشته دارید؟

تا وقتی که مصطفی دانشجو بود یا درس می خواند، فرصت بیشتری داشت برای شرکت در مراسم محرم و صفر ولی وقتی که وارد بازار کار شده بود این فرصت کمتر برایش پیش می آمد ولی بازهم محرم هیچ وقت خودش را از مراسم جا نمی گذاشت.دقیقا سال گذشته به خاطر دارم نزدیک خانه شان، خانمش اونجا روضه می رفت روز قبل از تاسوعا اومد خونه با بچه اش گفت که فردا کجا می خواهید بروید. گفتم: هیج جا مامان جون. حالا هرجا که شد می رویم. گفت: پس من فردا صبح می آیم ببرمتون یک جای خوب.

روز تاسوعا صبح آمد و ما را سوار ماشین کرد. من تا حالا بهشت زهرای تهران نرفته بودم. همراهمان کرد و رفت طرف بهشت زهرا ما را مستقیم برد طرف قطعه شهدا اونجا زیارت عاشورا می خواندند. اونجا من و خواهراش و پسرش بودیم زیارت عاشورا خواندند و هوا خیلی سرد بود. بعد بلند شد و راه افتاد. گفت: بیا بریم سرقبر همه شهدا ببرمت. شهدایی که اطراف اون قطعه بودند. بعدش خندید و گفت: مامان جون تا حالا شنیدی که میگن بالای قبری که گریه می کنی توش خالیه، گفتم:نه. گفت: این را به شهدایی خاصی می گویند که پیکرشان توی شهرهای خودشونه و صورت قبر در بهشت زهرای تهران درست کردند. اصل قبرشون در شهرهای خودشونه(اشاره به مزار شهید همت). بعد مرا برد سر قبری که از آن بوی گلاب می آمد. نشانم داد و (گریه) گفت: اینجا هروقت میام بوی گلاب میاد(اشاره به قبر شهید پلارک).

بعد رفتیم به طرف قطعه شهدای هفتاد و دو تن بعد گفت که ببین اصلا دوست ندارم شهدا را مردم طبقه بندی کنند. هر شهیدی پیش خداوند ارزشش معلومه کمتر یا بیشتریش ربطی به بنده خدا نداره. یکی از آن شهدا را نشان داد و گفت: ببین این شهید هست عموی من هم شهید شده. او هم مفقودالاثر است ولی هیچ کجا اسمی ازش نیست. دلم نمی خواد بنده های خدا برای شهدا پست و درجه معلوم کنند. این هم بود که روزی که خبر شهادت مصطفی را دادند بچه ها گفتند که زیرنویس صدا و سیما از شهید قشقایی به عنوان عابرپیاده ای که اونجا بود نام می برند. گفتم که نه من همون ساعت گفتم: اعلام کنید شهید قشقایی به عنوان راننده بوده و کنار مصطفی بوده که شهید شده. عابر پیاده نبوده کسی که هفت سال با مصطفی رفته و برگشته. و تااونجایی هم که شد نگذاشتم خدای ناکرده تفاوتی باشد یعنی هرکاری که برای مصطفی کردند برای شهید قشقایی هم کردندو حتی سایت نطنز قسمتی را که به نام مصطفی نام گذاری کردند قسمتی هم به عنوان شهید قشقایی نام گذاری کردند.

مصطفی و شهید قشقایی

میبدما: امکان دارد درباره شهید قشقایی هم برای ما بیشتر توضیح دهید؟

شهید قشقایی راننده مصطفی بود. از ابتدایی که وارد قسمتی شدند که به قول معروف خودشان نمی رفتند و بیایند. در قسمت غنی سازی خودش می رفت و می آمد. حتی بقیه بچه هایی هم که در این قسمت بودند مصطفی آنها را می برد و می آورد. که خودش خنده می کرد و می گفت: چون ساعت ۱۲ شب برمیگشتند همه خواب هستیم این ماشین چگونه جاده نطنز را بلد هست من دیگرنمی دانم خدا می داند. چون همه خسته هستند خواب هستند من هم که بدتر از اونها هستم. وقتی پستش جابجا شد راننده او شهید قشقایی بود. همیشه هم بهش می گفت: داداش رضا.اون هم بهش می گفت: حاجی. یک مدتی که پدر و مادر شهید قشقایی مریض بودند شهید قشقایی خیلی مرخصی می گرفت. اون مدتها خود مصطفی می رفت و می آمد نمی گذاشت کسی بفهمد که راننده ندارد. همیشه هم بهش می گفت: تو بدعادت شدی که اگر روزی من نباشم فکر کنم کسی اینجا نگهت نمی دارد مجبورم هرجا می روم باید تورا همراه خودم ببرم. واقعا هم با خودش بردش.

مصطفی، یزد را خیلی دوست می داشت

میبدما: باتوجه به اینکه قبل از سال ۸۶ در استان یزد سکونت داشتید خود شهید در استان یزد رفت وآمد داشتند؟

بله! بسیاری از اقوام من در استان یزد هستند. مصطفی، یزد را خیلی دوست می داشت یعنی هروقت می توانست وقت می کرد اینجا می اومد.

متفاوت بودت رفتار مادران سربازان ایرانی وغربی پس ازکشته شدن فرزندشان

* همه مردم شاهد بودند که بعد از شهادت مصطفی شما به عنوان یک زن بسیار دلیر و شجاع سخنرانی بسیار شورانگیزی در تشییع جنازه پسرتان داشتید و یک تصویر خیلی بدیع و منحصربفردی ایجاد کردید. بعدا ما شنیدیم تا وقتی رهبری اذن ندادند حتی اشک هم بخاطر شهادت پسرتان نریخته بودید که دشمن شاد نشوید. چطوری می شود که مادری ایرانی بعد از شهادت پسرش این گونه محکم می ایستد و برای همه دشمنان اسلام خط و نشان می کشد؟

من و همسرم برای اینکه مصطفی در سایت نطنز بماند مشوقش بودیم. ما هیچ وقت نمی گفتیم که چرا رفتی اونجا. کار برای مصطفی خیلی زیاد بود چون دانشجوی دانشگاه شریف بود و خودتان هم می دانید که دانشجویان دانشگاه شریف بیشتر از جاهای دیگر جذب بازار کار می شوند. ایشون توی صنایع دفاع کار می کرد. اونجا پروژه خوبی به نتیجه رساند که در ایران رتبه دوم آورد. همان سوختی که با شکر فلسطینی ها الان درست می کنند می فرستند تل آویو را مصطفی اختراع کرد. سوخت موشک هاشون از نیشکر ساخته می شود. گفت که اینها دسترسی به مواد شیمیایی ندارند باید چیزی باشد که بردن و آوردنش مشکل ساز نباشه.

در ابتدای زندگی اش خانمش اظهار نگرانی کرد که ایشان می خواهد برود سایت نطنز خوب خطرش آن موقع تنها اشعه رادیو اکتیوبود. خبر از ترور نبود. بهش گفتم: فاطمه خانم! خدایی که در نظنز است در تهران هم هست. به نظر شما خدا با خدا فرق دارد؟ گفت: نه. گفتم: خدا خودش نگهداری می کند. هیچ وقت ما با این همه خطراتی که بوجود اومده و پستی که من می دانستم و کارهایی که می دانستم انجام می دهد هیچ وقت دلم نمی اومد بهش بگم: نرو. اصلا اگر ما می گفتیم قبول نمی کرد هدفش همین بود. به بچه ها گفته بود من هفت سال در سایت نطنز دنبال شهادت می گردم.

خوب ما که این همه تشویقش کرده بودیم به نظر شما جایز بود بعد از اینکه به چیزی که می خواست دست پیدا کرد به این درجه ای که می خواست رسید بی تابی کنم؟ ساعت اول که به من خبر دادند رفتم خونه اش تا یک ساعت واقعا نفهمیدم دارم چکار می کنم. تا کم کم خواهر کوچکش از دانشگاه اومد وقتی از ماجرا مطلع شد صدای جیغ هایش را می شنیدم. دو تا خواهرهای دیگرش هم بی تابی می کردند. نگاه کردم دیدم خونه پر از خبرنگاره و سروصداهایی که بلند میشه را ضبط می کنند. بچه ها را جمعشون کردم و دعواشون کردم گفتم: به نظر شما داداش شما از اینهمه جیغ شما خوشحال می شود؟ زشت نیست که آنها صدای شما را ضبط کنند و در تلویزیون پخش کنند؟ هرسه تا آرام شدند و دیگر نگذاشتم کسی با صدای بلند گریه کند.

واقعا مصطفی مرد کوچکی نبود. تصادف نکرده بود مریض نشده بود که پشت سرش گریه و شیون بکنم. سعی کردم حالا به اندازه خودش که نبود ولی سعی کردم بزرگی اش را حفظ کنم. حالا تا چه حد موفق شدم نمی دانم.

* در مورد کشورهای غربی وقتی سربازی کشته می شود خانواده همان شهید منتقد نظام می شوند. و خیلی تجمعات علیه اون نظام راه می اندازند که چرا بچه شون رو به کشتن دادند. چرا در ایران برعکس است و مادر شهید با این صلابت صحبت می کند و حتی می گوید حاضرم بچه های بعدی هم تقدیم نظام کنم. به نظر شما چه تفاوتی بین نظام ما و نظامهای دیگر وجود دارد؟

نظام ما نظام جمهوری اسلامی است چیزی که مردم خودشون خواستند و حالا من عقاید دینی انها را نمی دانم ولی مرگ برای ما پایان همه چیز نیست. مرگ برای ما یک زندگی دوباره است. شهادت چیزی است که همه شما و ما آرزوی آن را داریم. من همیشه وقتی برای مصطفی دعا می کردم همیشه می گفتم خداوند در هر دو دنیا آبرویت را حفظ کند. خوب آبروی دو دنیا همان چیزی بود که خداوند بهش داد. هم این دنیا را بهش داد هم اون دنیا. و شهادت چیزی است که گیر همه کس نمی آید. ضمنا سربازهای کشورهای دیگر با پول و زور به جنگ برده میشوند ولی وقتی بچه من خودش دوست داشت برود در نطنز کار کند این خیلی فرق می کند. حقوقهای خیلی بالایی بهش پیشنهاد می دادند پشت میزنشینی را دوست نمی داشت من چه جوری هدفش را گم کنم؟ یک بار دکتر عباسی(رییس سازمان انرژی اتمی) را دیدم بهش گفتم: آقای دکتر ما اگر که کنار شما نمی توانیم بایستیم و کمکتان کنیم می توانیم حداقل دعاگویتان باشیم و حداقل جو آرام برای سازمان ایجاد کنیم که بتوانید کار کنید. اگر مصطفی توی سایت نطنز در این رابه شهادت رسیده به خاطر هدفش بود.

روایت مادر شهید احمدی روشن از دستگیری قاتلین پسرش

* قاتلین شهید تا چه رده ای دستگیر شدند؟

بچه های اطلاعات می گفتند ما از معدود پرونده هایی که از بالاترین رده تا پایین رده شون را به برکت خون این شهید دستگیر کردیم پرونده ترور مصطفی بود. تیمی از اطلاعات بود که بعد از شهادت مصطفی انتخاب شدند. من همیشه بهشون می گفتم کسی را که بمب چسبونده هیچ ارزشی برام نداره حکم یک پیک موتوری دارد که یک بسته را دستور دادند جابجا شود. بعد بچه های اطلاعات گفتند: از بالاترین رده تا پایین ترین رده را دستگیر کرده ایم و خیلی بالاتر از اون بمب چسبان را هم دستگیر کرده ایم.

ولی حالا هنوز دادگاهها را علنی نمی کنند چون هنوز هم ازشون اطلاعات می خواهند. حتی در دستگیری قاتلان مصطفی کسانی که در شهادت دکتر علی محمدی دست داشتند که اون کسی که اعدام کردند اعتراف نکرده بود اینها را هم دستگیر کرده بودند. یعنی تیم گسترده ای که چند سال بوده که مشغول جستجو و انتخاب کردن بودند. بچه های اطلاعات می گفتند انتخاب این شهدا اتفاقی نبوده یعنی خیلی روی انها کار کرده بودند حتی برای مصطفی دوتا تیم تشکیل دادند که اگر تیم اول موفق نشد تیم بعد حتما بتواند این کار را انجام دهد.

* دادگاههاشون دارد برگزار می شود؟

نه گفتند که هنوز در بازجویی هستند. گفت که اینها عناد دارند اکثرشون برا پول این کار نکردند که شما فکر می کنید با تهدید خواسته باشند صحبت کنند. از روی دشمنی با جمهوری اسلامی و دشمنی با آقا کلا کسانی بودند کردهایی بودند که پدرانشان پاسداران ما را سرمی بریدند. اصلا کلا با جمهوری اسلامی با این نظام مخالف هستند.

روایت دیدار خانواده شهید با امام خامنه ای

* از دیدار رهبر انقلاب بگویید:

از روز سوم شهادت مصطفی تماس می گرفتند اما نمی گفتند کی قراره بیاد. می گفتند سردار جعفری قراره بیاد. ما هیچ وقت خونمون خالی نمی شد که کسی بیاد. اصلا از صبح زود تا ساعت ۲-۳ نصف شب خونه پر بود. به ما نمی گفتند چه کسی قرار است بیاد اما می دانستم حضرت آقا قرار است بیایند اصلا حس دیگری داشتم. حضرت آقا حول و حوش ساعت ۹ آمدند. از درب خونه که اومدند تو با حاج آقا دیده بوسی می کردند علیرضا می گفت چه خبره؟ می گفتم: دوست بابات می خواد بیاد. بعد گفت: بابام کجاست؟ گفتم: رفته مأموریت می گفت: کی میاد؟ گفتم: رفته مأموریت پیش خدا دیگه نمیاد. بعد هی چرخید تا حضرت آقا اومد. علیرضا تا حضرت آقا را دید بغل من بود تا نزدیکشان رسیدم دست انداخت گردن حضرت آقا بغلش شد. خیلی عجیب بود یعنی واقعا حسی به من می گفت که خود مصطفی است. چون علی بغل هیچکس حتی پدربزرگش هم نمی رود.

مصطفی دورادور طرح هاش را به آقا نشان می داد. ملاقات نزدیک با حضرت آقا نداشت. بعد حول و حوش ۲۰ دقیقه علیرضا روی پای آقا نشست و آقا همان لحظه عصاشون را دادن دست همراشون جابجا کردند. انگار علیرضا روی دست جانباز آقا بود انگار نتوانستند، نشاندنشان روی پایشان. این برای من خیلی عجیب بود که اصلا نه احساس غربت می کرد نه چیزی می گفت. بعد بلند شد اومد دوباره رفت نزدیک و دوباره صورت آقا بوسید. بعد حضرت آقا وقتی از مصطفی به عنوان “شهید ما” صحبت می کردند در بیشتر مراسم شهدا می گفتند: شهید شما ولی وقتی ازمصطفی صحبت می کردند می گفتند: شهید ما.

بهترین خاطره مادر شهید احمدی روشن پس از شهادت مصطفی

* مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن پارسال و همچنین انتخابات مجلس نهم مشارکت کم نظیری داشتند به طوری که این سطح از حضور برای خیلی از تحلیل گران با توجه به مسائل اقتصادی و سیاسی روز عجیب و شگفت آور بود. اما شاهد بودیم که برخی می گفتند این سطح از مشارکت مردم به برکت خون شهید احمدی روشن بوده است چرا که مردم از شهادت مصطفی آن هم پس از ترور سه دانشمند دیگر، خیلی برافروخته شدند. نکته دیگر روند خیره کننده انصراف دانشجویان از رشته هایشان و گرایش به سمت رشته های هسته ای پس از این اتفاق بود. لطفا به عنوان مادر شهید احمدی روشن در این مورد توضیح دهید.

مصطفی چند ویژگی داشت که شاید برا بچه های هم سن و سالش جالبتر بود. یکی اینکه بچه ها، مصطفی را “حسین علم الهدای نسل سوم” می خوانند. توی این چهار پنج شهید، تنها مصطفی است که متولد ۵۸ است و شهیدی که بعد از انقلاب بدنیا آمده. او کسی است که خیلی امام را درک نکرده یعنی سن خیلی پایینی داشته که امام از بین ما رفته و شاید خیلی از بچه های شهدا وقتی مادراشون از پدراشون تعریف می کردند خیلی براشون ملموس و نزدیک نباشه ولی وقتی الان مصطفی را می بینند مصطفی که همون سن و سالی دارند که مصطفی داشته براشون خیلی جالب و قابل درکه. همین طور که دکتر عباسی که سخنرانی می کردند می گفتند: یک سال بیشتر نبود که با شهید احمدی روشن آشنا بودم اما هروقت ایشون را می دیدم می گفتم جابجایی زمان داره یعنی دقیقا مثل بچه هایی است که در جنگ بودند مثل سردارها و بسیجیانی بودند که در جنگ بودند.

ویژگی دیگر شهید این بود که ایشون در متن کار بود و مثلا این نبود که دورادور درجریان باشه. اگر ما می گوییم سایت هسته ای نطنز دقیقا مصطفی در همین سایت کار می کرد. همه اینهایی که او را می شناختند از اخلاق خوبش خیلی می گفتند. اون لبخند همیشگی شان در عکسها می بینید. یعنی چیزی هست که در زندگی روزمرشان هم می دیدیم. از دست کسی عصبانی نمی شد مگر اینکه از حد و مرز خارج می شد مثلا اگر بحثشون به مسئله ولایت کشیده می شد اون وقت عصبانی می شد.

همیشه مصطفی می گفت من هیچ وقت کسی را به خاطر ظاهرش احترام نمی کنم. آدما باطنشون باید فقط خوب باشه. با همه می توانست ارتباط برقرار کند و در تمام این بچه ها و شخصیت های مختلف تأثیرگذار بود. یکی از دوستاش بود که براش کار می کرد. خیلی ولایت مدار نبود بعد از شهادت مصطفی وقتی می بیننش تعجب می کنند الان هم تیپ و ظاهرش تیپ شما نیست ولی خوب حضرت آقا را دوست دارد و همیشه می گوید: حضرت آقا را به خاطر مصطفی قبول دارم! چون مصطفی را می شناخت و می دانست مصطفی هیچ وقت اشتباه نمی کند.

* بهترین خاطره ای که از مردم بعد از شهادت مصطفی دارید؟

یکی پیام تسلیت مقام معظم رهبری بود که حضرت آقا در این پیام از مصطفی با اسم کوچکش یاد کردند و فرمودند “مصطفای شهید”. تمام مردم ایران با ما گریه کردند و در دستگیری قاتلین با ما شادی کردند این برام خیلی مهمه. من همیشه هم گفتم مصطفی به هیچ گروهی تعلق نداشت. کسانی که سرسپرده حزب و گروهها هستند کم کم توی اون حزب و گروه که بمانند از مردم جدا می شوند. مصطفی مال هیچ حزب و گروهی نبود واقعا شهید همه ایران بود.

جنگ اخیر غزه نشان داد از این به بعد اسرائیل حتی جرأت ندارد به ایران نگاه چپ کند

* پیام شما به عنوان خانواده شهید هسته ای به رژیم شکست خورده اسرائیل چیست؟

من اسرائیل را به عنوان یک کشور قبول ندارمو ما با خود مردم یهود مشکل خاصی نداریم ما با رژیم غاصبی که مردم فلسطین را از کشورشان بیرون کرده و اونجا حکومت تشکیل داده مخالف هستیم. من همان روز شهادت مصطفی در تشییع جنازه اش هم گفتم اگر همه مسلمانان دست به دست هم بدهند خیلی زود می توانند رژیم صهیونیستی را از خاورمیانه پاکش کنند وکشور فلسطین را آزاد کنند و الان هم می بینیم که در مدت زمان خیلی کوتاهی خداوند قدرتی به مردم فلسطین داده که واقعا رژیم صهیونیستی تادندان مسلح و گنبد آهنی اش را شکست می دهند و خود فلسطینها هم می گویند موشک هاشون از ایران می یاد. به نظر من ترس و واهمه برای فلسطین معنایی ندارد و ضربه ای که اسرائیل اخیرا خورد تازه ضرب شست خیلی کوچکی بود که نشون داد حمله به ایران چه جهنمی برای اسراییل ایجاد خواهد کرد چرا که این رژیم پرطمطراق درمقابل مقاومت غزه این طور التماس کرد برای آتش بس و این یعنی اینکه از این به بعد اسرائیل حتی جرأت ندارد به ایران نگاه چپ کند.

توصیه مادر شهید احمدی روشن به مسئولان

* چه توصیه ای به مسوولین دارید؟

ما الان از لحاظ نظامی در خاورمیانه حرف اول را می زنیم هیچ کشوری به نظر من جرأت نمی کند حمله کند. موضوع این است که همه مسوولینی که در ایران خدمت میکنند از لحاظ مدیریت، وطن دوستی و ایمان حرف اول را می زنند. بهترین ها بودند که انتخاب شدند توسط مردم حالا چه نماینده های مجلس، ریاست جمهوری و… ولی بهتر است در این پست و مقام که هستند وحدتشان را حفظ کنند و همه پیرو ولی فقیه باقی بمانند. ایشان حکم پدر برای خانواده را دارد و شما اصلا پدری سراغ ندارید که خدایی ناکرده تصمیمی بگیرد که به ضرر بچه هایش باشد. پس بهتر است تمام مسوولین ما همین طوری که تا حالا بودند وحدتشان را حفظ کنندو به فرمان آقا حرکت کنند. دشمن ما داخل مملکت نیست همه ما باید دست به دست هم بدهند دشمن اصلی ما رژیم صهیونیستی است یعنی به نظر من باید همه قدرتشان را زمانی نگه دارندکه مقابله کنند با رژیم صهیونیستی.

مردم به چه کسی رای دهند؟

* باتوجه به اینکه انتخابات در پیش داریم و از سوی دیگر دشمن برای تاثیرگذاری بر آن، جنگ اقتصادی تمام عیاری را به راه انداخته است تا مردم دلسرد شوند و یا اینکه به نامزدهای نزدیک به آنان رای دهند. نظر شما در این مورد چیست؟

ما هشت سال جنگیدیم. هشت سالی که نه از لحاظ نظامی و نه از لحاظ اقتصادی مثل الان نبودیم و لب مرز با عراق و همه کشورهای پشتیبانش می جنگدیدیم و داخل با گروه منافقین. ما حتی سیم خاردار که می خواستند وارد کنند از روسیه جلوی آن می گرفتند این تحریم تحریمی نیست که الان بوجود آمده باشد تحریمی است که با جنگ تحمیلی و سقوط پهلوی صورت گرفته یعنی آمریکا تحریم ها را از آن وقت شروع کرد. از وقتی که اموال ما را داخل آمریکا بلوکه کرد و دیگر به مردم ما پس نداد. الان که ۳۰ سال، گذشته وضع اقتصاد بد نیست، از لحاظ نظامی، بهداشتی و پزشکی حرف اول را در منطقه می زنیم. این جوی هم که بوجود آمده همش کاذب است این مردم همان مردم هستند چه طوری اون وقت توانستند مقاومت کنند الان هم مطمئن باشید که خیلی خیلی بیشتر از پارسال که به انتخابات مجلس رفتند می روند در انتخابات ریاست جمهوری و شرکت می کنند.همیشه یکی از دوست های مصطفی حرف خوبی می زد می گفت: مصطفی همیشه بین بد و بدتر، “خوب” را انتخاب می کند. مردم ما هم همین کار را می کنند از کسانی که کاندید می شوند آدمایی هستند همه مدیر لایقی هستند انشاا.. مردم به کسی رای دهند که مقابل رهبری نایستد بلکه در کنار او باشند. چون رهبری در کشور ما بالاترین مقام است و بعد رئیس جمهور است. اگر قرار باشد خدای ناکرده رئیس جمهوری انتخاب کنیم که به جایی که کنار رهبر بایستد روبروی او بایستد. امیدوارم که مردم کسی را انتخاب کنند که از لحاظ اعتقاد و تفکر به حضرت آقا نزدیکتر باشد.

مصطفی مثل همه شما بود

* یک جوان باید چه ویژگی هایی داشته باشد تا مثل مصطفی شود؟

مصطفی مثل همه شما بود. مصطفی معصوم نبود. مصطفی هم اشتباهات خاص خودش را داشته به عنوان یک بنده خدا. ولی همیشه سعی می کرد اشتباهاتش را در زندگی کم کند و با نفس خودش مبارزه کند. دقیقا یادم است مصطفی همیشه می گفت وقتی که می خواهم در جلسات تصمیم بگیرم سعی می کنم به آن ذهنیتی که راجع به طرف مقابلم از گذشته دارم اصلا فکر نکنم و حال حاضر او را در نظر بگیرم. هیچ وقت به نفس خودش توجه نمی کرد اگر مثلا حضرت آقا را دوست داشت هیچ وقت عکس آقا را در موبایلش نمی دیدید. هیچ وقت چفیه نمی انداخت. هیچ وقت ادعا نداشت. هیچ وقت آقا را نون دونی برا خودش قرار نمی داد. اگر آقا را دوست داشت واقعا دوست می داشت. اگر می گفت من شیعه علی هستم واقعا شیعه علی بود. اگر می گفت بسیجی ام واقعا بسیجی بود و جهاد گونه کار می کرد. یعنی کسی بود که اگر در جنگ هم بود به نظر من هشت سال بر نمی گشت به خانه اش. یعنی مصطفی شدن به نظر من خیلی آسان است. فقط به این بستگی دارد که خود آن جوان بخواهد.

مصطفی یک دقیقه در این ۳۲ سال با من قهر نکرد

*یکی از معضلاتی که امروزه در جامعه داریم و هرچه جلوتر می رویم این معضل پررنگ تر می شود بحث کمرنگ شدن احترام به پدر و مادرها است. سیره شهید مصطفی در برخورد با پدر و مادر چگونه بود؟

من یک نمونه خیلی کوچک می گویم. مصطفی می خواست برود خواستگاری خانمش. خانمش را قبلا در بسیج دانشگاه دیده بود و از حجاب و برخورد ایشان خیلی خوشش آمده بود. تحقیقی روی گذشته اش و خانمش داشت به من زنگ زد گفت قرار است با حضور همسر یکی از دوستانم در مسجد دانشگاه شریف صحبت خیلی کوتاهی داشته باشم ببینم اجازه می دهند که من شماره تلفنی از شما بدهم که ملاقات کنیم. پسرهای الان خودشان را کاملا آزاد می بینند که نیازی به اجازه گرفتن نداشته باشند اما خدا شاهد است که مصطفی به من زنگ زد و چندبار پشت تلفن تکرار کرد: ببین مامان جون! خودت اجازه دادی که من بروم صحبت کنم شماره تلفن بگیرم بعدا حرف و حدیثی پیش نیاید. یعنی احترام در این حد. شاید ۳۲ سال من مواظب مصطفی بودم مصطفی یک دقیقه در این ۳۲ سال با من قهر نکرد. پسر یکی یک دانه هم بود و من دوستش داشتم. ولی وقتی هم که لازم بود دعوایش می کردم وقتی هم که پا کج می گذاشت حتما گوشزد می کردم و هیچ وقت اعتراض نمی کرد. الان که دارم به آن روزها فکر می کنم می بینم بعضی وقتها حتی به او زور می گفتم. ولی حتی این زورگویی من را هم با مناعت طبع قبول می کرد و چیزی نمی گفت. وقتی به او زنگ می زدم من که نمی دیدم دوستانش که دیدند برام تعریف می کردند که تا کمر خم می شد و با لفظهایی می گفت: به به! سالار. به او می گفتند: بچه ننه مامانت که نمی بینه می گفت: خداش می بینه. کسی صدای بلند مصطفی را نشنیده. از وقتی که در خانه می آمد تا وقتی بیرون می رفت فقط صدای خنده هاش را می توانستید بشنوید.

*نام مصطفی را چه کسی انتخاب کرد؟

مادر حاج آقا.

مصطفی با شهید تهرانی مقدم همکاری خیلی نزدیکی داشت

*بعد از شهادت ایشان آثار و تألیفاتی درباره وی منتشر شد مختصری از این آثار بگویید.

کتاب “من، مادر مصطفی” را آقای رحیم مخدومی نوشتند و چاپ دومش هم در راه است که تکمیل تر است. یکی هم کتاب “یادگاران” است که اکثرا خاطرات دوستان وی است که بچه های روایت فتح نوشتند. دو سه تا کتاب هم هست که دارند می نویسند و هنوز کامل نشده. زندگی نامه کامل مصطفی است. زندگی اجتماعی مصطفی را خیلی راحت می شود نوشت اما زندگی کاریش را باید صبر کنید تا انشاا… به نتیجه برسد تا اجازه نقلش را داشته باشیم. مصطفی فقط معاونت بازرگانی سایت نطنز نبود. هیچ کس را به خاطر مسئول بودن ترور نمی کنند. اصلا این به نظر من جرم مسخره ای است که کسی را با این عنوان ترور کنند. مصطفی واقعا در سایت نطنز تأثیرگذار بود. البته قبول هم دارم این حرفی که می زنند می گویند فقط به معاونت بازرگانی سایت نطنز بسنده کنید شاید ملاحظات خاص خودشان را دارند. ولی مصطفی با سپاه قدس همکاری داشت. باصنایع دفاع همکاری داشت با شهید تهرانی مقدم در صنایع موشکی همکاری خیلی نزدیکی داشت که این را برادر شهید تهرانی مقدم هم گفت. یعنی هرجایی که می توانست خدمت کند می رفت. این نبود که فقط و فقط چون آنجا کار می کند فقط مال آنجا باشد.

همه ترورهای اخیر از جمله ترور مصطفی هم نتیجه کار فتنه گران ۸۸ است

*حال و هوای مصطفی در فتنه ۸۸ چگونه بود؟

مصطفی کلا پیرو ولی فقیه بود. از جو ناآرامی که بوجود آمده بود راضی نبود. می گفت که این کار باعث شده مرزها ناامن بشود. نظام خیلی زحمت کشید تا منافقها را جمع کرد و امنیت را به کشور برگرداند. من می توانم بگویم همه ترورهای اخیر از جمله ترور مصطفی هم نتیجه کار فتنه گران ۸۸ است که باعث شد بچه های اطلاعات بجای اینکه مراقب مرزها باشند سعی کنند داخل کشور را آرام کنند. ما تا فتنه ۸۸ در کشور بوجود نیامده بود در کشور اسلحه نداشتیم در کشور دست مردم به این راحتی بمب وارد کشور نمی شد که به خودشان اجازه دهند در اصلی ترین خیابان شهر بمب بچسبانند به ماشین کسی.

*حرف آخر؟

سعی کنند که جو سیاسی مملکت آرام بماند. مشکلات اقتصادی وجود دارد من منکر این نیستم ولی خداییش خیلی خیلی کمتر از سالهای اولیه انقلاب هست. سعی کنند کسری و کمبودها را یک جوری تحمل کنند و فکر کنند که این کسر و کمبودهای اقتصادی که در مملکت وجود دارد در مقابل درد سنگین از دست دادن عزیزان هیچ نیست. سعی کنند وحدتشان را حفظ کنند و کشور را آرام نگه دارند. از همه مردم میبد هم تشکر می کنم باعث زحمتشان شدیم دستشان درد نکند.