متن اصلی
گروه : اخبار ویژه
شناسه : 43435
تاریخ : 18 تیر 1396
ساعت : 19:14
پرینت از صفحه

مصطفی صادقی فیروزآبادی: از سیزده سالگی دست به نوشتن بردم/ حوزه ادبیات کودک و نوجوان جدی گرفته نمی شود

چه خوب است که میبدی ها از نویسندگان میبدی و آثار میبدی ها که کم هم نیستند در خانه آرشیوی داشته باشند، هم استفاده کنند و هم آنها را به میهمانان خوب عرضه کنند.

امروز ۱۸ تیرماه، در تقویم ما ایرانی ها به عنوان روز ادبیات کودک و نوجوان ثبت شده است.

به گزارش میبدما؛به این مناسبت به سراغ یک نویسنده میبدی در حوزه کتاب کودک و نوجوان رفتیم تا با نوع فعالیت های ایشان آشنا شویم.

متن زیر حاصل گفتگوی خبرنگار میبدما با مصطفی صادقی فیروزآبادی نویسنده کتاب کودکان می باشد که خدمت مخاطبین گرامی تقدیم می شود. امید که این حرکت ناچیز، موجب شناخت بیشتر مردم و مسئولین ما، از نخبگان شهر خورشید و استفاده بهتر و بیشتر از آنها شود.

لطفا خودتان را معرفی بفرمایید؟

مصطفی صادقی فیروزآبادی هستم. متولد سال ۱۳۳۷ و اکنون بازنشسته جهاد کشاورزی هستم.

شروع کار شما در حوزه ادبیات و نوشتن از کجا بود؟

نوشتن را از سال ۱۳۵۰  و حدود ۱۳- ۱۴   سالگی آغاز کردم. به هر حال نویسندگی باید از خوب خواندن شروع شود و به نوعی بنده بسیار کتاب می خواندم، یادم می آید که رمان حجیم را در چند ساعت می خواندم و این به من کمک کرد که نوشتن را هم زود شروع کنم.

در زمان قدیم هم اینطور بود که در میبد حتی رادیو هم به سختی آنتن می داد؛ در این میان بهترین مشغله بنده کتاب بود که شروع آن نیز از مسجد ۱۲ امام بود.

چطور به سمت داستان کشیده شدید؟

به خاطر جذابیت زیاد داستان های آن زمان…

کتاب هایی مانند سمک عیار، ۱۲ برادر، ضحاک و … عجیب ما را جذب خود می کرد. البته در خانواده ما فضای ادبیاتی خوبی وجود داشته و دارد، مانند پسر عمویم آقای جمال صادقی رمان نویس که کتاب ۱۲ ثانیه را نوشتند، یا آقای کمال صادقی که شاعر هستند.

چه زمانی توانستید نوشته های خود را به چاپ برسانید؟

در زمانی که ما شروع کردیم، میبد بخش کوچکی بود که امکانات نشر کتاب در آن موجود نبود و تلاشمان این بود که کسی نوشته هایم را ویرایش کند و در مورد آنها نظر بدهد و یا برای چاپ کمکی کند، ولی متاسفانه امکاناتش نبود.

تا اوایل انقلاب می نوشتم و داستان هایم را در راه مدرسه برای بچه ها تعریف می کردم، در کنار آن نیز کارهای تئاتر و نمایش انجام می دادیم.

بعد از انقلاب نیز نوشتن را ادامه دادم که اولین داستانم “بوی خون” بود. این داستان را برای استاد محمود حکیمی ارسال کردم که ایشان تصحیح کنند ولی متاسفانه به خاطر نداشتن وقت با نامه ای عذرخواهی کردند و این کتاب ماند.

بعد از ان کتاب “مرد خشتی” را نوشتم که برای یکی از ناشران تهرانی فرستادم. ناشر تهرانی هم به بنده گفت: «شما استعداد نوشتن در حوزه کودک و نوجوان را دارید. کتاب های بزرگسالان هم در قفسه ها در حال خاک خوردن است و این کتاب هم با اینکه بسیار خوب است، به چاپ برسد می ماند.»

حرف ایشان را پسنیدم و در حوزه کتاب کودک شروع به کار کردم. از سال ۷۵ بود که مرتباً و در حوزه داستان می نوشتم و در کنار آن هم با تشکیل گروه “میبد فیلم” کار فیلم نامه نویسی و کارگردانی هم انجام می دادم.

در ۱۳۸۷ یا ۸۸ بود که اولین داستانم را به اسم “افسانه عقاب” به چاپ رساندم. به علت نبود ویرایش کننده و ناظر خودم داستان ها را بازبینی و شاید بالغ بر ۲۰ بار داستانی را تغییر می دادم و بازنویسی می کردم.

چند داستان برای کودکان نوشته اید؟

در حوزه کودکان حدود ۱۷۰ داستان نوشته ام که متاسفانه به خاطر مشکلات مالی فقط یازده تا از آنها چاپ شده است. از این ها کتاب داستانک شامل جایزه در استان یزد نیز شده است.

رویکرد انتخاب موضوع برای داستان های شما چه بوده است؟

اصولا در حوزه کودکان و با مطالعه ای که داشتم و شناخت ذائقه آنها؛ جرقه ای به ذهنم می خورد و با نوشتن و پرداخت آن به نتیجه می رساندم.

کدام اثر خود را بیشتر از همه دوست دارید؟

نمی توانم یکی را نام ببرم. باور کنید مثل بچه های من می مانند و همه را یک اندازه دوست دارم. البته دوست داشتم کتاب “مرد خشتی” چاپ می شد ولی متاسفانه به خاطر بازار کتاب و دیگر مسائل، امکانش نیست.

چرا کسی مثل آقای صادقی برای میبدی ها شناخته شده نیست؟

به نظرم این حوزه جدی گرفته نشده است. البته از آیت الله اعرافی تشکر میکنم که به نوعی به این حوزه اشاره کردند و یاداوری کردند ولی مسئولین ما به این حوزه هیچ توجهی ندارند.

می شود در جلسه های فرهنگی عمومی از فعالین این حوزه دعوت کرد، و یا با کمک های مالی حتی در حد وام به نشر آثار و پخش آن کمک کرد ولی این اتفاق تاکنون نیفتاده و یا در حد یک بار افتاده است.

متاسفانه هیچ خبری از اهمیت دادن به این موضوع در بین دوستان نیست و حتی به عنوان یک تقدیر ساده نیز موجبات معرفی این هنر موثر به مردم را در دستور کار ندارند، و کار به جایی می رسد که مثلا پسر عموی بنده، جمال صادقی با استعداد رمان نویسی خوبی که داشت از میبد کوچ می کند و می رود.

شورای نویسندگی هم که با حمایت دوستان تشکیل شده بود و از طرف امام جمعه محترم نیز حمایت شد و حتی سیستم کامپیتر نیز ایشان به مجموعه دادند، بنا به مسائلی زود منحل شد و پشتیبانی نیز نشد.

اگر از شما بخواهند به نشر فرهنگ مطالعه و نویسندگی کمک کنید، حاضر می شوید؟

بنده انزوا نداشتم و هر کجا خواستند که بروم و در مورد این حوزه صحبت کنم و تجربیاتم را منتقل کنم، با کمال میل پذیرفتم، داستان نویس، کارش ارتباط تنگاتنگ و همیشگی با مردم است و نباید از جامعه کناره بگیرد.

بعد از بی توجهی ها در میبد، از اردکان و از نماینده آنجا پیشنهاد کار در شهر مجاور داده شد و از ما خواستند تجربیات میبد را آنجا پیاده کنیم که اعلام کردم توان این کار را ندارم و دیگر بعد از گذشت این همه مسئله و مشکل خسته شده ام.

چرا آثار شما کمتر در میبد معرفی و پخش می شود؟

بنده برای هر کتاب حدود هزار جلد را برای میبد در نظر گرفتم. کتاب ها هم فروش خوبی داشتند و با اینکه تماس های زیادی برای تجدید چاپ داشتم و حتی ناشران هم اصرار داشتند، اما به خاطر مشکلات مالی همه این کارها در چاپ اول مانده است.

متاسفانه در بازار نشر هم تا آنجا که دیده ام آثار کم ارزش و از لحاظ ادبیاتی ضعیف در حال انتشار است. در حوزه کودک کتابهای ضعیفی می آید که در عرض دو دقیقه خوانده می شوند و بسیار ضعیف و آبکی نوشته شده اند.

ولی کتاب هایم مانند کبوتر حرم، علی کوچولو، گربه سخنگو، شهر مورچه ها و … را بارها بازنویسی کردم و تا حد امکان داستان را با رویکرد اخلاقی نوشته ام ولی متاسفانه به چاپ و انتشار نرسیدند.

بنده نوشتن را مثل همیشه ادامه داده و می دهم اما واقعا مشکلات مالی این کار را به نتیجه چاپ و انتشار نمی رساند و فعلا هم بیشتر آثار قبلی را بازنویسی می کنم.

شرایط مطالعه کتاب کودکان در میبد چطور است؟

در حوزه کتاب کودک شهرستان میبد نسبت به شهر همجوار بسیار بهتر است. ولی باز هم جای کار هست و باید از طرف مسئولین دلگرمی داده شود. همچنین بهایی به نویسندگان بدهند که آثار بهتری هم منتشر شود.

در انتها توصیه شما به میبدی ها چیست؟

روزی به داروخانه شبانه روزی رفته، بچه ای را دیدم که برای یک کتاب ۱۵۰۰ تومانی به شدت گریه می کرد و پدرش او را روی زمین می کشید که برایش نخرد.

رفتم و کتاب را برداشتم و به بچه دادم، به پدرش گفتم این کتاب باعث روشن شدن ذهن بچه می شود، چرا برایش نمی گیری؟ گفت من پول برای این چیزها ندارم. خیلی متاسف شدم.

چه خوب است که میبدی ها از نویسندگان میبدی و آثار میبدی ها که کم هم نیستند در خانه آرشیوی داشته باشند، هم استفاده کنند و هم آنها را به میهمانان خوب عرضه کنند. این انگیزه خوبی برای ما می شود که به سمت کتاب و کتابخوانی بریم.

از مسئولین میبدی هم واقعا تقاضا دارم حمایت کنند، داستان های زیادی دارم که به خاطر نداشتن توان انتشار، مانده است و حتی راضی هستم شرایط وام گرفتن جور شود و اینها را منتشر کنم.

ممنون که وقت خود را در اختیارمان گذاشتید

من هم متشکرم و امیدوارم کتاب جزئی از دغدغه های مردم ما شود