نقش اکثریت در مشروعیت امام

دکتر ابوالفضل امامی میبدی

حجت الاسلام ابوالفضل امامی میبدی

دو سطح از بررسی نقش مردم در سیاست شیعی مطرح است، یکی نقش مردم در مشروعیت بخشیدن به امام معصوم یا غیر معصوم و دیگری نقش مردم در مشروعیت بخشیدن به «اعمال» حاکمیت از سوی امام معصوم و غیر معصوم.

در اینجا به نقد دیدگاه نقض مشروعیت امام معصوم به سبب عدم رای مردم نمی پردازیم؛ بلکه به دیدگاه نقش رای اکثریت در تولید مشروعیت برای اعمال حکومت «امام معصوم» می پردازیم. اگر هم گاهی به بحث ولیّ امر غیر معصوم اشاره شده است، جهت جا افتادن دقیق تر بحث است.

این جانب دیدگاه فقهی و نیز اندیشه سیاسی خاصی در ضرورت نقش مردم در تعیین سرنوشت حکومت در عصر کنونی دارم که آن را جزء ذات اسلام و  هدف خلقت می دانم و نه امری زینتی یا مصلحتی، که فعلا به آن نمی پردازم.

البته این دیدگاه ما به معنای پذیرش فلسفه اخلاق مبتنی بر قرارداد اجتماعی نیست و ما نظام واقع نمای ارزش اخلاقی را قبول داریم و معتقدیم که ارزش ها محصول ضرورت بالقیاس و اصیل و غیر جعلی هستند، حتی خداوند ارزش را جدای از خلق جهان، جعل نمی کند (رد نظریه اشاعره).

کلیاتی درباره فلسفه سیاسی اسلام

در فلسفه سیاسی اسلام، هدف از حاکمیت الهی بر زمین، همان هدف خلقت؛ یعنی عبودیت مخلوقات و فراهم کردن زمینه تکامل مخلوقات است. بر این اساس، برنامه ای به اسم دین، برای سود رساندن به دنیا و آخرت بندگان طراحی شده است که لزوما باید از سوی امام منصوب الهی، اجرایی شود.

دین و امامت به نفع اکثریت و ضرر اقلیت

مسلما خداوند تولیدات کارخانه خود را می شناسد و می داند که با چه سوختی کار می کنند و از سویی، مخلوقات هم گرایش ذاتی به این برنامه (دین و امام) دارند. در این میان، معمولا یک اقلیتی، که سودشان در استعمار اکثریت است، با دین و امام مخالفت می کنند. حال ممکن است که اقلیت، اراده ای برای شناخت سعادت خود و تلاش جدی برای رهایی از استعمار سنگین و پیچیده مستکبرین داشته باشد که در این صورت، اکثریت مردم به سمت دین و امام کشیده می شوند؛ زیرا پیاده شدن دین از سوی امام، هم به نفع دنیای اکثریت (مظلومین و مستضعفین) است و هم به نفع آخرت آنان؛ پس دین و امام به نفع اکثریت و به ضرر اقلیت مستکبر است.

سنت های الهی برای تحقق امامت و اجرای دین

بنابر سنن الهی، قرار نیست که امامت و حاکمیت دینی، از راهی جز اسباب عادی و قوانین حاکم بر جهان، عملی شود؛ مثلا قرار نیست که امام با علم و قدرت امامت خود، درون افراد را به تصرف خود درآورند و یا اینکه برون آنها را به تسلط خود بگیرد و آنگاه امامت کند. اما قطعا امام از سنت های جاری بر جهان برای عملی شدن امامت و حاکمیت دینی و تحقق خلافت و جانشینی الله بر زمین، بهره خواهد گرفت.

اکنون سوال این است که آیا برای تحقق امامت و حاکمیت دینی، اکثریت مردم باید با خلیفه خدا بیعت کنند، تا او بتواند خلافت و امامت کند؛ یا اگر نصف منهای یک نفر، با او بیعت کردند، باید امامت و خلافت الهی تعطیل شود و برود گوشه خانه بنشیند؟ به عبارت دیگر، آیا رضایت اکثریت مردم، شرط مشروعیت امامت کردن حضرت رسول اعظم است؟

نقش اکثریت در مشروعیت امام

بر اساس مبانی دقیق عقلی و نقلی، مشروعیت امام، تنها و تنها بر پایه نصب الهی است و هر حاکم غیر منصوبی (نصب خاص یا عام) قطعا طاغوت است؛ بنابراین رای اکثریت یا اقلیت مردم، هیچ نقشی در مشروعیت یا عدم مشروعیت یک امام ندارد؛ در اینجا دلایل عقلی و نقلی این مساله را بررسی نمی کنیم.

نقش اکثریت در مشروعیت امامت کردن

سوال این است که یک امام مشروع؛ مانند امیرالمومنین (ع) اگر نتوانست نصف به اضافه یک رای را کسب کند، آیا امامت وی مشروع است یا نه؟ برای فهم این مساله، توجه به برخی نکات بسیار نهفته و شیطانی حاکم بر ذهن ما، بسیار مهم است. معمولا به دلیل حاکمیت ساختار اومانیستی بر اذهان، ما فکر می کنیم که امام، همان وکیل (رئیس جمهور) انسان ها برای مدیریت جامعه انسانی است. این ادعا دو اشکال نهفته دارد:

۱. امام وکیل مردم است یا وکیل خدا؟ امام، وکیل خداوند برای جانشینی وی است نه وکیل مردم! نگاه انسان زده اومانیستها، می گوید که انسان، محور همه چیز است و او باید وکیل تعیین کند؛ ولی نگاه خدامحور می گوید که خداوند محور هستی است و حق تعیین جانشین برای خودش را دارد و کسی حق ندارد برای خدا جانشین تعیین کند، حتی اگر فرشته ها باشند!

۲. امام، برای رفاه مستکبرین می کوشد یا نگران آگاهی آب هم هست؟ در نگاه اومانیستها، چیزی جز انسان، ارزشی ندارد مگر اینکه در خدمت منافع دنیایی یک اقلیت مستکبر باشد بنابراین، امام در نگاه آنان یعنی کسی که برای رفاه بیشتر آنها کار می کند و حداکثر، نشت سفره رفاه آنان را به مستضعفین می دهد. اما در نگاه الهی، امام یعنی خلیفه خدا در زمین، نه حتی بر زمین! یعنی امام جامعه، امام همه چیز است، نه فقط امام انسان، و آن هم فردی در خدمت رفاه مستکبرین! بنابراین، اگر در قلمرو حاکمیت امام، ظلمی بر یک شاخه گیلاس یا یک بال سینه سرخ مهاجر رفت، ایشان باید پاسخگو باشند! فمن یعمل مثقال ذره شراً یره! و من می دانم که امام من، شبها به یاد حال شب بوها و اطلسی ها هم هست، خارها را خوار نمی شمرد و دست تکان می دهد برای خاک و دعا می کند برای ابرها و نگران آگاهی آب و آرامش نسیم است!

اکثریتی که ما توان شناخت رای آنها را داریم، هیچ نسبتی با اکثریت مامومین ندارد:

الف. رای دادن به کسی به معنای قبول داشتن قلبی وی نیست؛ و دهها دلیل، غیر از رضایت قلبی می تواند عامل رای دادن به کسی باشد.

ب. اگر قرار است که پذیرش اکثریت مامومین، در مشروعیت ولیّ امر الهی در نظر گرفته شود؛ نخست باید بدانیم که مامومین (یعنی کسانی که امام بر آنها حاکمیت می کند) چه کسانی هستند؛ آنگاه بگوییم که امام الهی، دارای مقبولیت اکثری هست یا نه؛ و امامت او مشروع هست یا نه!

ج. مسلما امام، خلیفه خدا در زمین است نه خلیفه خدا بر زمین. بنابراین:

د. بررسی سیره ائمه علیهم السلام در قیام نکردن برای امامت: امیرالمومنین در هیچ کجا نفرمودند که چون من یک رای کمتر از ابوبکر و عمر دارم، امامتم مشروع نیست، پس می روم در خانه می نشینم و دین و جان و مال و ناموس و آبرو و نسل مسلمین و دختر رسول خدا را به خاط اینکه رای من در اقلیت است، می دهم دست جناب عمر! بلکه امام علی و سایر ائمه علیهم السلام، بارها فرموده اند که اگر تعداد یار و یاور ما به اندازه تعداد این گوسفندان۱ بود، من برای اقامه دین و ولایت قیام می کردم؛ و یقینا تعداد این گوسفندها هرگز به اندازه نصف به اضافه یک مردم نبوده است، مثلا گاهی چهار پنج عدد بوده است، گاهی ۱۷ عدد و گاه ۳۰ عدد و … .

 بررسی دلیل امیرالمومنین در امامت کردن بر مردم:

امیرالمومنین (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه، شقشقیه: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماء أن لا یقاروا علی کظه الظالم و لا سغب المظلوم لألقیت حبلها علی غاربها» برداشت سطحی آن است که بیعت مردم، سبب شکل گیری مشروعیت امامت امیرالمومنین شد. اینک این مساله را بررسی می کنیم:

شاید منظور از حضور حاضر، فرا رسیدن زمان قیام امیرالمومنین بر ضد طواغیت است که پیامبر وعده داده بود؛ اما اگر بگوییم که منظور، حضور حاضرین است؛ و این حضور، به دلیل فراهم کردن یاورانی، حجت را برای امامت کردن، تمام کرد؛ باز هم باید گفت که آنچه شرط تحقق امامت است، رای اکثریت نیست، بلکه وجود حاضران و ناصرانی است که بتوان به کمک آنها، حاکمیت دینی را دنبال کرد. امام زمان هم شرط ظهورشان همین ناصران سیصد و سیزده تایی است نه پذیرش اکثریت!

علی یاور نداشت نه رای اکثریت:

«هان! به خدا سوگند، اگر من به عدد پیروان طالوت، یا به عدد اهل بدر، که دشمن شما هستند، یاور داشتم، شما را با شمشیر می‏زدم تا به حق باز گردید و به راستی در آیید: أَما و الله لو کان لی عدّه اصحاب طالوت او عِده اهل بدر، و هم اعدائکم، لضربتُکم بالسیف حتی تؤولوا الی الحق و تُنیبوا للصدق … سپس از مسجد، بیرون رفت و بر آغُلی گذشت که در آن، حدود سی گوسفند بود. پس گفت: «به خدا سوگند، اگر من به عدد این گوسفندان، مردانی داشتم که برای خداوند عزوجل و پیامبرش دل می‏سوزاندند، پسرِ زن مگس‏ خور را از تختش پایین می‏کشیدم: و اللَّه لو أَنَّ لی رجالا یَنصحون لله عز و جل و لرسوله بِعَدد هذه الشّیاه لَاَزلتُ ابنَ آکله الذِبّان عن ملکه! پس، شباهنگام، ۳۶۰ مرد با او پیمان خون بستند و امیر مؤمنان (ع) به آنان گفت: صبح در اَحجار الزَّیت سر تراشیده به نزد ما بیایید! آنگاه امیر مؤمنان، خود، سرش را تراشید. هیچ یک از آن گروه، سر نتراشیدند و نیامدند، جز ابوذر و مقداد و حُذَیفه بن یمان و عمّار بن یاسر و پس از آنها سلمان. امام‏علیه السلام دستش را به سوی آسمانْ بالا برد و گفت: خدایا! مردم، مرا ناتوان کردند، همان گونه که بنی اسرائیل، هارون را ناتوان کردند. اشاره به آیه ۱۵۰سوره اعراف. کافی ج ۸، ص ۳۲ و ۳۳. می بینیم که اینجا هم امام صراحتا به ناتوانی و بی یاوری اشاره دارند و نه اکثریت. بنابراین، اگر تعداد یاران امام صادق، ۱۷عدد هم بود، ایشان برای برپایی دین، قیام می کردند و امیرالمومنین هم اگر به ۳۰نفر یاور داشتند، برای برپایی دین و احقاق امامت، قیام می کردند. غریب عالم، علی!

آیا قیام کردن، دست کم قیام امام حسین (ع)، چیزی غیر از امامت کردن است؟

گفته می شود که قیام کردن، غیر از امامت کردن است. به نظر می رسد که هر گونه تصرف در حقوق عمومی، تنها از ناحیه شارع مجاز است. شارع، حق تصرف عمومی را تنها به امام داده است. و تصرف از سوی غیر امام حرام است. البته جهاد دفاعی؛ به معنای تصرفاتی که لازمه دفاع از خود و خانواده یا مال است، شرعا مجاز است. اما قیام امام حسین برای طلب اصلاح در امت جدش و امر به معروف و نهی از منکر بوده است؛ به ویژه اینکه اصل منکرات را سلطنت یزید می داند و آن را نشانه می رود و قیامی در این حد، تنها در شان ولیّ امر است؛ پس این قیام، عین امامت کردن است؛ و اگر پشت این قیام یک اقلیت بوده اند، پس شرط اکثریت برای مشروعیت امامت، باطل است. نامه امام حسین به سلیمان بن صرد و عده ای دیگر از بزرگان کوفه نیز آن را تایید می کند: «… و انّی احق بهذا الامر»؛ و به حقیقت که من به مقام خلافت سزاوارترم [نه یزید]! بحارالأنوار، ج ‏۴۴، ص ۳۸۲. و نیز «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام، إذ قد بُلِیَتِ االامه بِراعٍ مثل یزید و لقد سمعت جدی رسولَ الله (ص) یقول الخلافه مُحَرَّمَهٌ على آل ابی سفیان» بحارالأنوار، ج‏ ۴۴، ص ۳۲۶.

چند فرض بر اساس این باور که امامت کردن بر مردم فقط با شرط رای اکثریت مشروع است:

مسلما اکثریت، تعریف مشخصی دارد؛ یعنی نصف به اضافه یک؛ لذا توجه به این فرضها، برای کسانی که می گویند مشروعیت إعمال حاکمیت ولیّ منصوب خدا، مشروط به رای اکثریت است، می تواند خیلی راهگشا باشد.

۱. اگر پس از تمام رایزنی ها و …، نصف افراد موافق ولایت امام خمینی بودند و نصف آنان فقط موافق امامت فائزه هاشمی بودند و یک نفر هم رأیش ممتنع بود؛ چه باید کرد؟

۲. اگر نصف منهای یک نفر، برای ولایت امام خمینی رای آری دادند و بقیه رای ممتنع دادند، و زمینه حاکمیت امام هم فراهم است (مثلا آنها اعلام کردند که ما مخالف امام هستیم، ولی مخالف بودنمان در حدی نیست که با ایشان مخالفت عملی هم بکنیم؛ در این حال، چه باید کرد؟ یعنی اگر رای اکثریت (نصف به اضافه یک نفر) با امام نباشد، طاغوت باید بر سر کار بیاید؟

۳. الان همه ایرانی ها حق رای دارند، فرض کنید که برای به ثمر نشستن قیام اسلامی مردم، یک دهم مردم مسلمان به دست شاه کشته شدند و اکنون برآیند آرای تعیین نظام جمهوری اسلامی یا جمهوری لیبرالیسیتی غربی (با تمام ویژگی های آن) این است که بر اساس رای همه خارج نشینها و بهایی ها و فاسقین و برخی از مومنین، رای شیعیان لیبرالیزم، یک نفر بیشتر از رای مومنین است؛ چه باید کرد؟

اکنون به پاسخ به این استفتاء دقت کنیم: استفتای تعدادی از نمایندگان امام خمینی در دبیرخانه ائمه جمعه سراسر کشور، در مورد شرط اعمال ولایت از سوى فقیه جامع الشرایط، در تاریخ ۲۹دى ۱۳۶۶:

«بسمه تعالى! ولایت در جمیع صور دارد. لکن تولى امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگى دارد به آراى اکثریت مسلمین، [نه آرای اکثریت] که در قانون اساسى هم از آن یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر مى‏شده به بیعت با ولىّ مسلمین» صحیفه نور، ج ‏۲۰، ص ۴۵۹. اولا آنچه در اینجا مطرح شده است، رای اکثریت مسلمین است نه اکثریت افراد یک کشور؛ ثانیا بنابر آنچه در ادامه این مقاله، می آید، امام می فرماید: آرایی که بر خلاف اسلام است، ارزش ندارد!

شاید بتوان گفت که از این کلام برداشت می شود که اگر نصف با اضافه یک، با ابوبکر بعیت کرده بودند و نصف منهای یک هم با امیرالمومنین، آنگاه امامت کردن حضرت امیر، به دلیل عدم احراز رای اکثریت، نامشروع بود و لذا باید دین و جان و ناموس و مال و نسل مسلمین و حتی خود امیرالمومنین و حضرت زهرا می افتاد به دست کسانی که نصف رای بیشتر داشتند و کردند آنچه کردند!

اما، فهم این سخن امام راحل، باید دقیق و با توجه به سایر سخنان ایشان باشد! امام راحل در این زمینه، سخن مشهور دیگری هم دارند: «میزان رای ملت است». و ظاهرا منظور این است که رای مردم تعیین می کند که در صحنه اجتماع، ولی فقیه حاکم باشد یا طاغوت! اما آیا این برداشت های ظاهری دست است؟

میزان رای ملت است یا رای ملت میزان است؟ نفی ارزش آرای افرادی که مطابق اسلام رای ندهند؛

سخنرانی امام در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۵۸: «مخالفین ما با رفراندم مخالفت کردند و کارشکنى کردند لکن ملت ما با نیروى ایمان پیش برد. … آنهایى که شکست خورده اند در آن مراحل ، مى خواهند در این مرحله [تدوین و همه‌پرسی قانون اساسی] خرابکارى کنند… مى خواهند نگذارند قانون اساسى بر طبق آنطورى که اسلام حکم مى‌کند تصویب شـود. باید حقوقدان‌هاى غربى نظر بدهند؟ ملت اسلام، ملت ایران نمى تواند تابع هواى نفس شما باشد، نمى‌تواند قرآن را کنار بگذارد و قانون اساسى غربى را قبول کند. میزان، راى ملت است. … ما حتما باید تابع طرح هاى غربى باشیم؟ قانون اساسى را هم آنها بنویسند؟ غربزده‌ها راى بدهند؟ آقایان مى گویند که ملت بی‌اطلاع است، من مى‌گویم شما بى‌اطلاع هستید. اگر ملت بى‌اطـلاع است، شما بى اطـلاعتر هستید، براى اینکه در اینجا اطلاعات اسلامى مى‌خواهد و بعضى از شما نمى داند نماز چند تاست . چرا ملت ما اطلاع ندارد؟ چرا اهانت به ملت مى‌کنید. این بخش عین عبارات امام، ولی خلاصه شدۀ آن است.» صحیفه نور، ج ۸، ص ۱۷۲تا ۱۷۴؛

«نظر آن ملتى که نهضت را بوجود آورد و قدرت هاى بزرگ را شکست و بعد از این هم دنبال همین قدرت [اسلام] خواهد بود، میزان است. نظرهاى دیگران اگر موافق با نظر اینهاست، اگر دنباله اسلام است، اگر با حفظ اسلام و احکام اسلام است، اهلا و مرحبا و اگر انحراف است، آنها باید بروند آنجایى که قبلا بوده اند.» صحیفه نور، جلد ۸، ص ۵۶، با کمی تلخیص.

عناصر قوام بخش به شکل گیری حاکمیت اسلام

عناصر حیاتی برای شکل گیری حاکمیت اسلامی و مشروعیت امامت بر جامعه، دو چیز است: الف. وجود فردی به عنوان امام و ولیّ امر؛ ب. امکان إعمال حاکمیت از رهگذر سنتهای و اسباب عادی امور بشر. بنابراین، اگر یک اقلیت کارامد هم با امام بیعت کردند؛ مثلا ۱۷ نفر یا ۳۰ نفر یا به تعداد اصحاب بدر یا ۳۱۳ نفر که امام جامعه توان مدیریت جامعه را داشته باشد؛ حاکمیت اسلامی شکل می گیرد.

اگر اکثریت (نصف به اضافه یک) مخالف امامت بودند، چه بایدکرد؟ گفته شد که دین به نفع اکثریت است، پس فرض منطقی اینکه مخالفت اکثریت مردم، آگاهانه، معقول و به نفع خودشان باشد، قابل تصور نیست؛ پس علت مخالفت آنان چیست؟ یا سستی در پیگیری تکامل خود در افتادن در شهوات و در نتیجه، فراهم کردن زمینه گمراهی برای دیگران، یا فریب و خفقان حاکمیت جور؛ معمولا علت اصلی موافقت نکردن با حاکمیت اسلامی، فریب خوردن از مستکبران یا ترس از کشتار و خفقان از سوی مستکبران است.

با سران کفر نبرد کنید زیرا پیمان شکنند

سران کفر به مردم قول می دهند که جز راستی و درستی به آنان نگویند، و امنیت و آسایش و آرامش و گاه آخرت آنان را تامین کنند؛ ولی پیمان می شکنند و مردم را فریب می دهند و در جهل نگه می دارند، و از این رو، مردم با امام الهی مخالفت می کنند؛ در این حال، باید سران آنان را کشت؛ یعنی اول باید غول های رسانه ای آنان را که ابزار اصلی پیمان شکنی آنان است، فتح کرد؛ سپس مردم را روشن کرد (کاری که العالم و پرس تی وی در حال انجام آن هستند) سپس با روشن شدن مردم در پی نابودی اساس تزویر، پشتوانه مالی و اقتصاد آنان را تا حد ممکن ضعیف کرد؛ که این امر هم با ورشکستگی ها و بحران افتصاد کاپیتالیستی در حال تحقق است و در نهایت با جنگ، ائمه و بزرگان استکبار را در هم کوبید. وضعیت مخالفان داخلی حاکمیت امامت منصوب هم بر همین منوال است.

امام خامنه ای، ولی امر مسلمین یا امام همه؟

غرض اینکه اکثریت، هرگز و هرگز و هرگز با منافع دنیایی و اخروی خود نمی جنگند، بلکه به دلیل فریب ممکن است که به شکل مقطعی، مقاومت کنند و البته که این مقاومت حتی اگر از سوی اکثریت باشد، سبب نامشروع بودن امامت جمهوری اسلامی ایران و شخص امام خامنه ای بر جهان کنونی نمی شود؛ و اینکه شخص امام خامنه ای رهبر مسلمانان جهان نیست، بلکه امام همه جهان است و حق تصرف در همه جهان تا جایی که برایش ممکن باشد دارد؛ و بر همین اساس، تا جایی که امامتش نافذ و موثر است، عملیاتی می کند و نمی گوید که چون اکثریت مردم فلان کشور، مرا قبول ندارند، امامت من (یعنی مدیریت و دخالت در زندگی اجتماعی آنان) نامشروع است!

معنای برخی از عبارات بزرگان در مشروعیت حاکمیت بر رای اکثریت چیست؟

البته ممکن است عباراتی هم از بزرگان وجود داشته باشد که مشروعیت امامت را مقید به مقبولیت اکثریت مردم کرده باشند؛ اولا باید این بخش از سخنان بزرگان را با سایر فرموده های آنان، در کنار هم فهم کرد؛ مثل کاری که در این مقاله شد. ثانیا به نظر می رسد که این سخنان، «قضیه خارجیه و نه قضیه حقیقیه» است. از این رو، باید بر اساس اصول و محکمات فلسفه سیاسی شخص گوینده و نیز درک شرایط سخن و سایر مسائل فهم شود. این مقاله کاملا نظر شخصی بنده است و حتی مایه آن هم از سخن هیچ کسی نشنیده ام، بنابراین اگر عیبی دارد، بر من است و اگر حسنی دارد، به خاطر لطف خداوند و شرایط برازنده ای است که در آن زندگی می کنم؛ سلام بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس و شهدای فتنه ۸۸ و شهدای جهان اسلام.

اکثریت در نگاه ولیّ فقیه؛ امام خمینی:

سخنرانى در جمع نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، وظایف نمایندگان مجلس، در ۶ خرداد ۱۳۶۰: «من اول سال به آقایان عرض کردم که این سال خوب است سال اجراى قانون باشد. باید حدود معلوم بشود. آقاى رئیس جمهور حدودش در قانون اساسى چه هست، یک قدم آن‏ور بگذارد من با او مخالفت مى‏کنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت مى‏کنم».‏ صحیفه نور، ج ‏۱۴، ص ۳۷۷.

سخنرانى در جمع رزمندگان اسلام و دانشجویان، ۲۸ فروردین ۱۳۶۱: «شما شیعه همان هستید که مى‏فرمود: اگر همه عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل همه مى‏ایستم. آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز مى‏ایستاند. آن اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت اوست. و شما هم شیعه او هستید.» صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۱۹۶.

یک سخن از امام و رهبری که در ظاهر برخلاف ادعای این مقاله است: امام خمینی در ۲۹ دی ۶۶: «تولى امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگى دارد به آراى اکثریت مسلمین، که در قانون اساسى هم از آن یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر مى‏شده به بیعت با ولىّ مسلمین». صحیفه نور، ج ‏۲۰، ص ۴۵۹.

امام خامنه ای در ۲۶ آذر ۱۳۸۲: «در اسلام مردم یک رکن مشروعیتند، نه همه پایه مشروعیت. نظام سیاسى در اسلام علاوه بر رأى و خواست مردم، بر پایه اساسىِ دیگرى هم که تقوا و عدالت نامیده مى‌شود، استوار است … بنابراین، پایه مشروعیت حکومت فقط رأى مردم نیست؛ پایه اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبولیت مردم کارایى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است». همانگونه که در کلام رهبری دیده می شود، ایشان در یک مورد پایه اصلی را تقوا دانسته اند و در ادامه نیز گفته اند که حاکمیت منهای رای اکثریت کارامدی ندارد و از تصریح به عدم مشروعیت حاکمیت الهی در حالتی که اکثریت نباشد، خودداری کرده اند. امام راحل هم برعهده گرفتن امور جامعه اسلامی منهای یک رای را نامشروع ندانسته اند و باید این سخن ایشان را به سخنان دیگر تدقیق و تبیین کرد.

پی نوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. سدیر صیرفی خطاب به امام می گوید که چرا نشسته ای و برای گرفتن حقت قیام نمی کنی؟ به خدا قسم اگر امیرالمومنین (ع) به اندازه تو یاور داشت (دویست هزار)، هرگز آنان در حق وی طمع نمی کردند! … آنگاه امام صادق فرمود: اگر به تعداد این گوسفندان یاور داشتم قیام می کردم! وقتی گوسفندان را شمردم، تنها هفده عدد بودند! کافی، ج ۲، ص ۲۴۲: «یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَهٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ … فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَهَ عَشَرَ». و نیز «سلمان گفت: چون شب شد، علی (ع) حضرت زهرا (س) را بر درازگوشی سوار کرد و دست حسن و حسین (ع)، را گرفت و به منزل یکایک اهل بدر رفت و حقّش را به آنان یادآوری کرد و آنان را به یاری خود فرا خواند؛ امّا جز چهل و چهار نفر، هیچ کدام پاسخ مثبت ندادند. پس به آنان فرمان داد که صبح زود، سر تراشیده و سلاح در دست بیایند تا پیمان خون ببندند. چون صبح شد، به وعده خود وفا نکردند، به جز چهار نفر! من به سلمان گفتم: آن چهار تن که بودند؟ گفت: من، ابوذر، مقداد و زبیر بن عوّام . سپس علی (ع) شب بعد به نزد آنان رفت و سوگندشان داد. گفتند: صبح با تو می‏آییم؛ امّا هیچ یک از آنان، به جز ما نیامدند. و شب سوم هم به نزد آنان رفت و باز، جز ما کسی نیامد!» احتجاج ،ج ۲، ص ۲۰۶ و نیز کتاب سلیم بن قیس، ج ۲، ص ۵۸۰.