حرملگی!

دکتر ابوالفضل امامی میبدی

  • حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابوالفضل امامی میبدی

برای حسینیه داران و حسین داران؛ تا حرمله چقدر راه است؟
خداوند شیعیان را از اضافه گل اهل بیت آفریده است: «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا» شیعه گِلش شیرین است، خوش گل است.آیا رواست که این گل بهشتی را در برزخ به عذاب بکشانیم؟
دل ما نمای داخلی گِل ما است، دل حرم خداوند است، حرم امن و ایمان! حرم خداوند همان کعبه است که علی در آن متولد شده است؛ علیه السلام. آیا علی در ما متولد می شود؟
دل مؤمن عرش خداوند است و بر گوشه عرش کتبه ای است که بر آن نوشته است: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» یعنی دل ما حسینیه ای است که کتیبه کاری آن را خداوند انجام داده است. حالا نزدیک محرمیم و باید این حسینیه را آماده حسینش کرد. آماده عزاداری. تمیز و آب و جارو کنیم. با استغفار معطرش کنیم (تعطروا بالاستغفار لا تفضحنّکم روائح الذنوب) و با ترک خنده و شادی سیاه پوشش کنیم.
حسینیه دل را سیاه پوش کنیم که وقتی صاحب عزا حضرت زهرا به مجلس عزا آمد از ما راضی باشد.
دل ما حرم اهل بیت است. گویا امام حسین شب عاشورا به اطراف خیمه رفته بودند و صحنه های فردا شب فرار بچه ها به بیابان، از آتش خیمه ها را مرور می کردند؛ گویی به زمین می نشستند و مشتی خار مغیلان می کندند که این سیم های خاردار کمتر به پای کودکان و دخترانش بنشیند.
میدانی دل تو حریم حسین است؟ حسینه است؟ خوب خار مغیلان هم دارد؟ بچه های حسین می خواهند برای عزاداری بیایند به حسینیه دل مان به حسینیه محله مان. آیا خار مغیلان های حسینیه دل و محله مان را کنده ایم؟ گناهانمان مثل خار مغیلان است؛ نفرت ها و دشمنی ها، زخم زبان ها که برنده تر از زخم شمشیر است.
راستی حسینه شما شام هم می دهند؟ شام قرار است چه چیزی به حضرت زهرا بدهیم؟ در حسینیه دلمان شام هم هست؟ خدا نکند که «الشام الشام الشام» باشد! سرزمین شام بر زینب، سخت تر از کربلا گذشت به سبب زخم زبان ها. خدا نکند که طعنه به جمهوری گل نرگس محیطی مثل «شام بلا» برای حضرت زهرا درست کند؛ برخی آخوندهای لجن که هنری جز نیش و زخم زبان به جمهوری اسلامی ایران ندارند. زخم زبان به ثمره پیام آوری کربلا، طعنه به ستاورد یاس کبود و عباس عمود آهنین است؛ وای بر کسی که به طعنه و نفرت زبان بر این ثمره خون امام حسین و حضرت زینب بزند و دلش را شام بلا کند برای عزاداران کربلا.
حسینیه دل تو باید از همه حسینیه ها قشنگ تر باشد؛ اینجا رقابت ستودنی است. زهرا دعوت کرده ای به حسینیه دلت؟ دلت بوی عطر می دهد وقتی با استغفار معطرش کرده باشی و زهرا از حضور در حسینیه قلبت لذت می برد. حالا عزاداری تمام شده است و فاطمه منتظر شام است؛ شام چیست؟ آیا قرار است حضرت علی علیه السلام را با گوشت مرده برادر مؤمنت پذیریی کنی؟ با غیبت؟ نگذارید توی حسینیه دلتان یا محله تان شام را با گوشت مرده برادران و خواهران دینی تان درست کنند؛ فاطمه زهرا حلال خور و پاکیزه خور است. شاید حاضر باشد در محیط بدبوی حسینیه دلتان بنشیند اما سر سفره شام مردار نمی نشیند.
دلم تاب نمی آورد بگذار به روضه نزدیکتر شویم؛ اصلا تو «می خواهی» علی بیایید به قلبت؟ به حسینیه دلت؟ آیا شنیده ای که علی مظهر عجائب است؟ «ناد علیاً مظهر العجائب».
داستانی از مرحوم علامه جعفری:
در سال‌های جوانی و اقامت در نجف اشرف در یک شب گرم تابستان، دعوت مؤمنی را جهت پیوستن به جمع دوستانی که در خانه آن شخص گرد آمده بودند، پذیرفتم.
در آن جلسه، شخصی که به طنزگویی، مزّاحی و نشاط ‌بخشی در محفل دوستان معروف بود، طبق معمول به شوخی و بذله‌گویی پرداخت و اعلام داشت:
من عکس زیبایِ «زن شایسته» یکی از کشورهای اروپایی را که در روزنامه ها چاپ شده را با خود آورده‌ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت کنند.
آن شخص از دوستان جلسه درخواست کرد بدون تظاهر به دین‌داری و تقدس، هر کس پس از مشاهده عکس با صراحت و بدون تعارف بگوید که
بین یک لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به طور حضوری و یک عمر ازدواج و زندگی با صاحب این عکس، کدام یک را برمی‌گزیند؟
عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان می‌داد و افراد هم هر کدام به فراخور برداشت و سلیقه خود از عکس نظری می‌دادند. معمولاً افراد بیننده اظهار می‌داشتند حضرت امیر (علیه السلام) را که ان شاء ‌الله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک می‌بینیم؛ اما در این دنیا، زندگی با این زن مفید است!
من پنجمین نفر بودم. وقتی خواست عکس را به من نشان بدهد، طوفانی در قلبم به وجود آمد.

بر خود لرزیدم و پیش خود گفتم چه آزمون حساس و بزرگی است! آیا به راستی سزاوار است لحظه‌ای دیدار با علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام)، آن بزرگ مرد الهی را با شهوات مبادله کنیم؟! بدون این‌که عکس را ببینم، از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما اعتنایی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم. در حجره را باز کردم، اما به دلیل نامناسب بودن هوا داخل نشدم. روی پله نشستم، در حالی که سرم را به دیوار تکیه داده بودم، به خواب رفتم.
ناگهان خود را در سالنی نسبتاً بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه تختی قرار داشت و حضرت مولا علی‌بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) روی آن تخت نشسته بودند.
قنبر غلام حضرت و مالک‌اشتر و… نیز همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر مرا مورد خطاب قرار داد و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم.
لحظه‌ای خود را در آغوش آن حضرت دیدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند.
من نیز امام را با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم، دیدم و لذت بردم.
در همین حال بیدار شدم و متوجّه شدم از لحظه نشستن در کنار در حجره تا ملاقات و بیدار شدن چیزی حدود هشت دقیقه طول کشیده است. با حالتی وصف ‌ناپذیر خود را به جلسه آقایان رساندم و دیدم همه سرگرم همان عکس هستند. به آنان گفتم من نتیجه انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، این موفقیت‌ها در زندگی علمی نصیبم گشت.
آیا شنیده ای که فرموده اند: «غُضُّو ابصارکم تَرَوُنّ العجائب» یعی چشمان تان را درویش کنید، حتماً عجائبی خواهید دید. آیا بر نامحرم چشم می بندیم؟ تا مظهر عجائب، علی را ببینیم؟
خوشا شما که علی را به تماشای چهره نامحرم عوض نمی کنید. اما این حرفها همه به کنار. جگرم، خراب برای علی اصغر می سوزد؛ برای طفل شش ماهه.
می خواهم یک قماری بزنیم سنگین! اساسی! می دانید، من هر وقت دعای کمیل می خوانم و به این فراز دعا می رسم که «و جَمَعتَ بَینی و بین اهل بَلائِک» خیلی سوزم می گیره! یعنی بین من و بین اهل بلایت جمع کردی. از جهنم آن قدر نمی ترسم که از قرار گرفتن کنار «حرمله». آخ آخ آخ.
همه لذت سخن گفتن با خدا زهرمار می شود وقتی این فراز دعا را می خوانم و به یاد حرمله می افتم. وقتی خبر رسید به امام سجاد علیه السلام که مختار قاتلان کربلا را کشته است، فرمود حرمله چطور؟
حاضری با هم قراری بگذاریم؛ سنگین و اساسی!
ما که همین حالا با این دل شکسته و جگر جرواجر علی اصغر توی گهواره قلبمونه. آخی! لای لای علی لای لای علی!
درسته؟ قبول داری؟ خوب تو حاضری تیر به گلوی علی اصغر بزنی؟ استغفرالله زبانم لال؛ وای وای!
می دونی «نگاه به نامحرم تیری است از جانب شیطان» خوب به کجا برخورد می کنه این تیر شیطانی؟ به قلب تو دیگه؟ یعنی به حسینیه امام زمان. یعنی به عرش خدا، یعنی به حضرت زینب، یعنی به حضرت وای وای علی اصغر من! خاک بر سر من که بخواهم در خیالم هم با تو چنان کنم که حرمله کرد. من و حرملگی؟
من و نگاه به نامحرم؟ من و تیر زدن به صید شش ماهه؟ آن هم در حرم؟ آن هم در کعبه دل؟ حرم امن الهی؟ من چه نسبتی با آل سعود دارم که در حرم امن الهی کسی مثل علی اصغر را با تیر نگاه چله شیطان صید کنم.
ای خاک بر سر! ای وای! وای!

مهدی بیا!