امام خامنه ای: ایشان روحانی کم‌نظیر، روشن و حقیقتا شجاعی بودند و یک روحانی معمولی نبودند؛ چرا که رهبری می‌کردند، رفتار و گفتار ایشان برای ما درس‌آموز بود.

این عالم جلیل در شمار افراد نادرى بود که از سالها پیش، روح مجاهدت و مبارزه در راه خدا و عدم تسلیم در مقابل ظلم و سلطه طاغوتى را در بیان و عمل خود آشکار ساخته بود، و در دوران اختناق، یکى از چهره هاى مبارز آن استان به شمار مى رفت

آیت الله شیخ محمد ابراهیم اعرافی شورکی درسال ۱۲۸۸ شمسی در شهیدیه  میبد در خانواده ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود.

پدرایشان مرحوم حاج ملاعباس از افراد متدین و با نفوذ منطقه و موصوف به تقوا و مشهور فضل بود.

جد پدری وی ، مرحوم حاج آقا محمد نیز از نیکان میبد بود و عمر خویش را صرف مبارزه با خوانین و رفع ظلم آنان کرد و عاقبت به جرم دفاع از حقوق اهالی ، با اشاره خوانین به طرز فجیعی به دست اشرار محلی به شهادت رسید .

جد مادری وی ، مرحوم حاج شیخ علی نیز روحانی با صفایی بود که در میبد به ارشاد و هدایت اهالی میبد اشتغال داشت . حاج شیخ علی فرزند مرحوم آیت الله ملاابوطالب شورکی از مجتهدان برجسته میبد بود .

آیت الله اعرافی در کودکی قرآن را نزد جد مادری خود حاج شیخ علی فرا گرفت پس از آن در ۷ سالگی در مدرسه تازه تاسیس شده فیروزآباد به تحصیلات ابتدائی پرداخت . سپس در ۱۲ سالگی به حوزه علمیه یزد عزیمت و تا ۱۵ سالگی در مدرسه های خان و مصلی به فراگیری مقدمات پرداخت . آنگاه برای تکمیل مقدمات و فراگیری سطح به حوزه علمیه مشهد هجرت و در مدرسه نواب ساکن شد و نزد استید حوزه مشهد علوم دینی را آموخت . ادبیات و سطح را نزد آیت الله سید میرزای جندقی (علم الهدی) و آیت الله میرزا حبیب گلپایگانی فرا گرفت .

وآنگاه به شوق تلمذ از محضر آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مهرجردی برای فراگیری سطوح عالی و دروس خارج راهی شهرمقدس قم شد وعلاوه برشرکت دردرس حاج شیخ عبدالکریم حائری در درس حضرات آیات عظام صدر؛ نجفی مرعشی ، سیدمحمد تقی خوانساری ، شیخ محمد علی قمی ، فاضل قفقازی سید صدرالدین صدر وشیخ عباسعلی شاهرودی حضورپیداکرد.

در همان ایام ،وزارت فرهنگ و هنر مدرک لیسانس به ایشان اعطاء نمودند و علیرغم اصرار برخی افراد برای کشاندن وی به اداره های دولتی، آنمرحوم لحظه ای حوزه را ترک نکرد و در سن ۳۲ سالگی با اصرار اهالی میبد و برای امتثال امر والدین به میبد مراجعت کردند و به هدایت و یاری مردم و تعلیم و تربیت طلاب مستعد و مبارزه با خوانین منطقه پرداخت .

وی پس ازرحلت آیت الله حکیم رسما حضرت امام خمینی (ره) رابه عنوان تنها مرجع تقلیدمعرفی نمود و با شروع انقلاب اسلامی ایران، همراه باآیت الله صدوقی وآیت الله خاتمی به رهبری مبارزان مردم استان یزد پرداخت.درسالهای انقلاب و نهضت اسلامی خانه ایشان مأمن مبارزان و روحانیون انقلابی بود و ازآنجا راهپیمایی های قبل از انقلاب آغاز می شد وایشان همیشه درصف مقدم تظاهرات حرکت می کردند.

مرحوم حاج شیخ ازسالهای قبل ازانقلاب ونیز در دوران انقلاب نمازجمعه اقامه می کردند و میبد یکی ازمعدود شهرهایی بود که قبل ازانقلاب درآن نمازجمعه اقامه می شد. ایشان درخطبه های نمازجمعه صریحا به رژیم شاه حمله می کردند. همچنین وی درمبارزه و طرد سلطه خان ها، مبارزه با نفوذ بهاییت، تأسیس حوزه علمیه میبد، احداث مساجد و آب انبارها، حفرقنوات و تدریس وارشاد مردم ورهبری فکری منطقه،فعالیت مثمرثمری به انجام رسانیدند.

161

پیام تسلیت رهبری

در پى درگذشت آیت الله حاج شیخ محمد ابراهیم اعرافى حضرت آیت الله خامنه اى رهبر فرزانه انقلاب، پیام تسلیتى ارسال کرد و در این پیام خود، ابعاد گسترده شخصیت آن عالم ربانى را بیش از پیش شناساند. متن پیام رهبر معظم انقلاب چنین بود:

باسمه تعالى

«رحلت عالم ربانى، حضرت آیت الله حاج شیخ محمد ابراهیم اعرافى را که از علماى برجسته و مبارز استان یزد بود، به حضرت ولى عصر ـ ارواحنا فدا ـ و به جامعه علمى و روحانى آن استان و به دوستان و علاقه مندان آن مرحوم، بالخصوص فرزندان و خانواده ایشان تسلیت عرض مى کنم.

این عالم جلیل در شمار افراد نادرى بود که از سالها پیش، روح مجاهدت و مبارزه در راه خدا و عدم تسلیم در مقابل ظلم و سلطه طاغوتى را در بیان و عمل خود آشکار ساخته بود، و در دوران اختناق، یکى از چهره هاى مبارز آن استان به شمار مى رفت. تلاش خستگى ناپذیر ایشان در اوان مبارزات و حرکت به یزد و سپس در آغاز پیروزى با رهبرى فعالانه مردم میبد، از جمله برگهاى نادر کتاب انقلاب است.

خداوند متعال روح این بزرگوار را با اولیائش محشور کند و ایشان را از اجر و ثواب مجاهدان برخوردار سازد.»

سید على خامنه اى

از منظر بزرگان

آیت الله محمد ابراهیم اعرافى ویژگیهاى منحصر به فردى داشت و بزرگان و عالمان زبان به تعریف و تکریم از او مى گشودند. وى مورد وثوق بزرگانى چون آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى، حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدى، آیت الله سید محمدرضا گلپایگانى، مقام معظم رهبرى، آیت الله امامى کاشانى، آیت الله سید رئوف جمال الدین و… بود.

آیت الله امامى کاشانى که براى مراسم خاکسپارى آن فقید سعید به میبد رفته بود، درباره ویژگیهاى برجسته و منحصر به فرد وى چنین مى گوید:

«ایشان عالمى بودند به حق ربانى! یعنى عارف، زاهد، آگاه به زمان، انقلابى و شجاع… . در عین حالى که در عرفان و زهد در سطح بالایى بودند، در انقلابى بودن، آگاهى به مقتضیات زمان، پیروى از امام راحل، به کار بستن نظرات ایشان و عشق به آن بزرگوار نیز بسیار عجیب بودنداز نظر تواضع و فروتنى فوق العاده بودند. من در این چند نوبتى که به یزد آمدم، به زیارت ایشان موفق شدم،این نکته را در ایشان مشاهده کردم.

آخرین بارى که وى را ملاقات کردم، وقتى بود که نمى توانستند از تخت بیمارى بلند شوند… وقتى روى تخت بیمارى افتاده بودند و من احوال ایشان را مى پرسیدم، جز ذکر و حمد و شکر خدا چیزى نمى گفتند… در جلساتى که تشکیل مى شد و دوستان مى آمدند، به موعظه و نصیحت مقید بودند…»

فرزند بزرگ ایشان، حاج شیخ علیرضا اعرافى در گفت و گویى مى فرمود: مقام معظم رهبرى نیز به ایشان به دیده احترام مى نگریست و مى فرمود:

«مرحوم آقاى اعرافى روحانى کم نظیر، روشن و شجاعى بود. ایشان ]یک[ آخوند معمولى نبودرهبرى مى کرد…»

129

رفتار و کردارش برای بزرگان آموزنده بود

(مرحوم اعرافی) در حالی که وابستگان و فرستادگان رژیم، با هواپیما، قطار و ماشین‌های مدل بالا، مسافت‌های طولانی را برای خود کوتاه و راحت می‌کردند، با بدنی نحیف به همراه راننده‌ای(شهید زاهدی) سوار بر ماشین ژیانی به دل جاده‌ها می‌زد تا به دیدار یاران در تبعید امام برود.

از میبد تا ایرانشهر، برای آیت‌الله اعرافی که می‌خواست عشق خود را به امام(ره) و آیت‌الله خامنه‌ای نشان دهد، مسافتی به کوتاهی منزل تا مسجد انقلاب در محله شهیدیه بود.

آیت‌الله خامنه‌ای از دیدار آن روزش در ایرانشهر با این پیر انقلابی چنین یاد می‌کند:

«وقتی ایرانشهر آمدند به من گفتند: بلند شوید از اینجا برویم! گفتیم: ما در تبعیدیم و اگر از اینجا خارج شویم درگیری می‌شود. گفتند: ما با آنها می‌جنگیم! من تعجب کردم که پیرمردی این گونه سخن بگوید و این چنین قویالقلب باشد، ایشان روحانی کم‌نظیر، روشن و حقیقتا شجاعی بودند و یک روحانی معمولی نبودند؛ چرا که رهبری می‌کردند، رفتار و گفتار ایشان برای ما درس‌آموز بود. ( کتاب دل‌شده کوچه خدا)

مراتب علمى

حاج شیخ محمد ابراهیم اعرافى در ادبیات عرب تبحر عجیبى داشت و از هوش فوق العاده اى برخوردار بود. بر بسیارى از متون فقهى همچون جواهرالکلام مسلط بود و هرگاه مسئله اى فقهى به میان مى آمد، با استناد به قرآن و حدیث و با تسلط کامل راه حلّ مناسبى ارائه مى کرد.

با تفسیر نیز کاملاً آشنا بود. گاهى در خطبه ها و منبرهایش به تفسیر سوره یا آیه اى مى پرداخت و بسیار موشکافانه به شرح و بسط مطلب مى پرداخت به گونه اى که جاى هیچ سئوالى باقى نمى ماند. با طب قدیم نیز آشنایى داشت و اوایلى که به میبد آمده بود، از روى کتابهاى طبى مثل تحفه حکیم، با تجویز گیاهان دارویى طبابت مى کرد.

کتابهاى حوزوى را به خوبى تدریس مى کرد. برخى از شاگردان وى امروزه، از برجستگان حوزه اند. طلاب بسیارى نزد او جامع المقدمات، سیوطى، معالم، شرح لمعه، شرایع، عروه الوثقى و تفسیر صافى را آموختند.

تقریباً در اکثر کتابهاى ایشان حاشیه هایى دیده مى شود که به توضیح و تبیین موضوع پرداخته و این خود دلیل تسلّط معظم له در مسائل گوناگون است. با همه اینها، ایشان چند اثر علمى ارزنده نیز تألیف کرد که چهل حدیث، یادداشت هاى فقهى، تفسیرى، تاریخى و اخلاقى و حواشى بسیار بر کتابهاى درسى و غیر درسى از آن جمله اند.

101

در محراب عبادت

حاج شیخ محمد ابراهیم مردى عابد و زاهد بود و با تهجّد و شب زنده دارى انسى دیرینه داشت. علاوه بر اهتمام به واجبات، در انجام نوافل و مستحبات نیز بسیار مراقب بود.

نماز شبش ترک نمى شد. نیمه هاى شب برمى خاست و وضو مى ساخت، فانوسى روشن مى کرد و تا پاسى از شب بر روى سجاده اش به نماز، دعا و تلاوت قرآن مى گذراند. بدین شکل عبادت شبانگاهى را به فریضه نماز صبح پیوند مى داد.

در نماز چهره اى نورانى و حالتى معنوى پیدا مى کرد. در روزهاى انقلاب، گاهى که تظاهرات به ظهر مى کشید، در خیابان نماز جماعت بر پا مى کرد. تأکید زیادى بر اقامه نماز جماعت در مدارس و نیز اول وقت شرعى داشت. آقاى رحیمى یکى از همراهان ایشان مى گوید:

«در مسافرتى با وى همراه بودم. به ساعتش نگاه کرد و دریافت که هنگام اذان است. از راننده اتوبوس خواست که توقف کند و نماز اول وقت بخواننداما راننده اعتنایى نکرد و به راه خود ادامه داد. هنوز مدت زیادى نگذشته بود که اتوبوس خراب شد و همانجا پیاده شدیم و نماز را به امامت آقاى اعرافى به جماعت خواندیم. بعد از نماز آیت الله اعرافى فرمودند که این خرابى براى آن بى اعتنایى بود.»

در صحنه مبارزه

آیت الله اعرافى در جریان مبارزه ى مردم علیه رژیم ستمشاهى پهلوى و پیروزى انقلاب اسلامى، پیشوایى مردم میبد را عهده دار بود. در نماز جمعه ها و منبرها و همچنین با صدور اعلامیه به افشاگرى علیه رژیم پهلوى مى پرداخت و به همین دلیل چند بار دستگیر شد و به ساواک انتقال یافت. وى در راهپیمایى ها و تظاهراتى علیه شاه، پیشاپش همه حرکت مى کرد و هراسى به دل راه نمى داد.

پیش از پیروزى انقلاب وقتى آیت الله اعرافى فهیمد که بهائیان قصد دارند از لحاظ مالى بر مسلمانان فشار آورند و بى عفتى را در میان زنان رواج دهند، پس از نماز ظهر و عصر بر فراز منبر مردم را از جریان ضد دینى بهائیت آگاه ساخت، عمامه را بر گردن خود گره زد و با پاى برهنه به سوى امیرآبادبه راه افتاد. یک قارى قرآن نیز همراه وى بود و با صداى بلند قرآن مى خواند.

هر کسى با دیدن چنین وضعى به آنها مى پیوست و بدین ترتیب جمعیتى ۷ ـ ۸ هزار نفرى گرد آمدند و بهائیان امیر آباد با دیدن چنان اجتماع عظیمى که بسان سیل بنیان کن بود، از منطقه فرار کردند.

حادثه ۱۹ دى ۱۳۵۶ و شهادت مردم قم، تأثیر شگرفى بر روى ایشان گذارد و بر منبر رفت و علیه رژیم فاسق پهلوى به افشاگرى پرداخت. علناً به شاه و دستگاه حکومت فاسق وى مى تاخت و مى گفت:

«مردم را مى کشند و مى گویند «آریا مهر»! مهرش کجا بود؟ هر روز خون مردم را مى ریزند، اگر قابل هدایت هستند، خدا هدایتشان کند، اگر نه، خدا مستأصل و نابودشان کند.»

در سال ۱۳۵۶ش که مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبرى حضرت امام خمینى به اوج خود رسید، آیت الله اعرافى در معیّت روحانیت مبارز استان یزد به فعالیتهاى انقلابى و نقش تاریخى خود، عمق و سرعت بیشترى بخشید و در رهبرى و هدایت مردم کوشید.

امضاهاى این عالم مبارز در ذیل اعلامیه هاى روحانیت مبارز این استان از جمله به مناسبت: چهلمین روز قیام و شهادت مردم تبریز، اعتراض به جنایتهاى شاه در شهرهاى اصفهانو شیراز نامه اعتراض آمیز به جمشید آموزگار، نخست وزیر وقت و اعلام همبستگى با روحانیون مبارز و متحصن در دانشگاه تهران، نشان از مجاهدتهاى پیگیر و خستگى ناپذیر ایشان دارد.

همچنین آیت الله اعرافى در سر زدن به تبعیدیها، قرائت متن اعلامیه هاى امام خمینى، نصب تابلوهاى امر به معروف و نهى از منکر و ابراز علنى مسئله تقلید از امام از هیچ کوششى فرو گذار نمى کرد.

103

در جنگ تحمیلى

آیت الله اعرافى با آغاز جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، به ترغیب و تشویق کاروانهاى جبهه مى پرداخت و کمکهاى مردمى را به سوى جبهه هاى جنگ گسیل مى داشت.

از آنجا که حضور روحانیان در جبهه جنگ روحیه والایى به رزمندگان مى بخشید، ایشان با وجود سنّ بالا در جبهه ها حاضر مى شد و به رزمندگان دلگرمى مى داد. با سر زدن به سنگرهاى آنان از مشکلاتشان آگاه مى شد و در رفع آنها مى کوشید.

حتى اگر متوجه مى شد رزمنده اى نیاز مالى دارد، همه پولهاى جیب خود را به او مى بخشید. در پشت جبهه نیز همواره از مقام شامخ شهدا تکریم مى کرد و معمولاً براى نماز بر پیکر شهدا حاضر مى شد. همواره جویاى احوال پدران شهدا و پیگیر وضعیت مفقود الاثرها مى شد.

آقاى حاج محمدحسین قدرتى، پدر دو شهید گرانقدر است که آنها را براى دفاع از کیان اسلام تقدیم کرده است. وى مى گوید:

«زمانى که ایشان در بستر بیمارى بود، یکى از فرزندانم مفقود الاثر بود. هرگاه خدمتشان مى رسیدم، از فرزندم مى پرسیدند. وقتى مى گفتم که هنوز خبر ندارم، بسیار متأثر مى شدند….»

حدیت در عمل به تکلیف

حاج شیخ، عنایت شدیدی به اجرا کردن احکام شرع داشت و کوچکترین بی توجهی به دستورات الهی و اهانت به دین و مقدسات دینی را برنمی‌تافت و در مقابل آن ایستادگی می‌کرد. در هر موردی به مقتضای مورد با شیوه مناسب برخورد کرده و امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد. حتی قبل از انقلاب تا حدی که امکان داشت، حدود و تعزیرات الهی را اجراء می‌کرد. طاغوتیان و خوانین منطقه از او حساب می‌بردند و هیچکس در محل، جرئت تظاهر به گناه نداشت.

یکی از نزدیکان ایشان می‌گوید: بعضی از شبهای تابستان روی پشت بام می‌خوابیدیم. شبی حدود ساعت ۱۲ بیدار شدم و دیدم برخلاف معمول ایشان بیدارند و ناراحت. معلوم شد کسی در محل، رادیو یا گرامافونی داشته و صدایش را بلند کرده و صدا به گوش ایشان رسیده و ایشان از شدت ناراحتی نتوانسته‌اند بخوابند. صبح که برای نماز به مسجد رفتند، فرمودند: قبل از نماز باید این دستگاه از آبادی خارج شود. با اصرار نمازگذاران، نماز را خواندند و بعد چند نفر رفتند و به آن شخص تذکر دادند و او آن وسیله را از محل بیرون برد.

بار دیگر شخصی رادیو خریده بود و موسیقی گوش می‌داد. حاج شیخ مطلع شدند و با یکی دو نفر به در خانه آن شخص رفته و تذکر دادند. آن شخص به احترام حاج شیخ گفت: من الان این رادیو را می‌شکنم و دیگر از آن محله صدای موسیقی بلند نشد.

رئیس یکی از اداره‌های میبد، منزلی را در شهیدیه اجاره کرده و تلویزیون آورده بود و آنتن آن را پشت بام گذاشته بود. حاج شیخ مطلع شد و شب پس از نماز مغرب فرمود: تا آنتن تلویزیون پایین نیاید من نماز عشاء نخواهم خواند. عده‌ای از نمازگزاران همان لحظه بین دو نماز حرکت کردند و به منزل آن شخص رفتند. شخص مزبور وقتی از ناراحتی حاج شیخ با خبر شد، احترام گذاشت و گفت: نه تنها آنتن را پایین می‌آورم بلکه تلویزیون را هم می‌شکنم.

 سخاوت

حجت الاسلام و المسلمین سید حسن امامی می گوید: میهمان را خیلی دوست می داشت و حتی در سختترین شرایط با روی باز از میهمان پذیرایی می کرد. شبی که همسر ایشان وضع حمل می کرده، میهمانی برای ایشان می رسد. منزل خیلی کوچک بوده و در آن وضعیت، وجود میهمان در منزل، موجب مشکلاتی بوده است. یکی از روحانیون درصدد برمی آید که آن میهمان را آن شب به منزل خود ببرد. هر چه اصرار می کند، حاج شیخ اجازه نمی دهد و می فرماید: میهمان من است و باید در منزل من باشد.

مرحوم آیت الله اعرافی از شدت سخاوت به مرتبه ایثار رسیده بود و چیزی را که مورد احتیاجش بود، به دیگران می بخشید. حاج محمد رسولی –پدر شهید- می گوید: روزی گوسفندی را قربانی کرده بودیم. مقداری گوشت برای حاج شیخ بردیم. کارگری در منزل ایشان نشسته بود. ایشان گوشت را گرفت و به او داد. من که از وضع خانه ایشان مطلع بودم و می دانستم که آن شب برای شام گوشتی ندارند، به خانه آمدم و دوباره مقداری گوشت که مانده بود برای ایشان بردم. این بار سیدی در منزلشان بود، حاج شیخ گوشت را به او داد. چون گوشت دیگری در خانه نمانده بود، من دیگر به خانه بازنگشتم و کارم در آنجا تا وقت شام طول کشید. وقت شام دیدم ایشان مقداری کشک ساییده و با نان خوردند.

گاهی کمکها و بخششهای آن مرحوم گره کار افراد را به موقع می گشود؛ به گونه ای که انسان احساس می کند، ایشان دست غیبی خداوند برای این افراد بوده است. مرحوم روحانی –داماد امام جمعه فقید میبد- در این باره می گوید: حاج آقا نورالله آیت اللهی –از اولاد آخوند ملااسماعیل، صاحب مسجد ملااسماعیل- نسبت به آیت الله اعرافی نظر خوبی نداشت و برای دیدار با ایشان علاقه ای نشان نمی داد. یک روز که در قم بودیم، حاج شیخ به منزل ما آمد. من از آقای آیت اللهی خواستم به دیدن ایشان بیاید. آقای آیت اللهی به خاطر من آمد. بعد کم کم با هم دوست شدند و رفت و آمد داشتند. بعدها آقای آیت اللهی به من گفت: حاج شیخ را دست کم نگیرید. گفتم: چطور؟ گفت: یک روز ایشان همراه شما برای بازدید به منزل ما آمدند. من برای امر مهمی احتیاج شدید به مقداری پول داشتم ولی به کسی نگفته بودم. ایشان به بهانه ای از اتاق بیرون آمدند و طوری که کسی نفهمد مرا صدا کردند و مقداری پول به من دادند. وقتی شمردم، دیدم همان مقداری است که لازم داشتم.

منبع: عصر فرهنگ