مقاله‌ای دور از انتظار از استاد روابط بین‌الملل

حجه الاسلام و المسلمین ابوالفضل امامی میبدی

  • حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل امامی میبدی

پس از اینکه مقاله پیشین برادرم دکتر دهقانی را نقد کردم، انتظار این بود که ایشان با دقت بیشتری دست به قلم ببرند؛ ولی متأسفانه نوشته جدید ایشان مشحون از اشتباه است و ما نیز به رسم پاسداشت علم نقدی بر مقاله اخیر ایشان در سایت تابناک با عنوان «الزامات مذاکرات هسته‌ای موفق» نگاشته ایم.

مقاله اخیر برادرم، شاید ناخواسته، توجیه کننده و تشویق کننده وزارت خارجه برای استبداد عمل و حتی استبداد نظری است. مقاله مذکور، تا حدی روزنامه ای و غیر علمی است و فقط گاهی حاوی اصطلاحاتی است که احساس علمی بودن را بر روی آن افشانه می کند. ۱۴ نقد روشن بر این مقاله در پی می آید. ابتدا دو اشکال حاکم بر کلیت مقاله تقدیم می شود.

۱. نقد سطح تحلیل: مکتب رئالیزم در روابط بین الملل ۴ رویکرد را به خود دیده است: رئالیزم کلاسیک، رئالیزم مدرن، نورئالیزم و رئالیزم نوکلاسیک. سطح تحلیل در رئالیزم کلاسیک و مدرن، سطح خُرد و دولت است؛ این سطح در نورئالیزم به سطح بین الملل و در نوکلاسیک به خرد و کلان بازسازی شد. دکتر دهقانی در رویکردی عجیب، به سطح تحلیل رئالیستهای کلاسیک و مدرن که دوره اش پیش از انقلاب اسلامی ایران (۱۹۷۹) به سر آمد، تنزل یافته است. انتخاب این سطح تحلیل، که نه با مبانی علمی روز دنیا سازگار است و نه با مبانی سیاست خارجی نظام ایران و نه با مبانی اسلام و حتی کشورهای عقب مانده دنیا، تأمل برانگیز است! این اختلالات اولیه در نوشته، غیرعلمی بودن آن را تشدید می کند.

۲. توجیه فرار رو به جلو تیم مذاکره ظریف: نوشته، مساله اول سیاست خارجی ایران را مسأله هسته ای می داند و موفقیت در آن را چنان در الزامات اشتباه دهگانه به هم آورده است که همه نظام، رهبری و مردم باید با نظر وزیر خارجه هماهنگ باشند، وگرنه در مهمترین مساله سیاست خارجی شکست خواهیم خورد! و این ادعا، نوعی استبداد ناشی از ۲۵۰ هزار نفری را به رخ می کشد که جناب روحانی را با همین هفت دهم درصد رئیس جمهور کرد. آقای روحانی نیز اخیراً با تمسک به برتری هفت دهم درصدی خود گفته است: رأی به وی، رأی بر ضد خشونت، افراطی گری و استبداد بود! معنایش این است که بقیه ۴۹.۳ درصد، رأی شان به استبداد و افراطیگیری و خشونت بوده است!! و باید تابع آقای روحانی شوند! این نگاه، تلویحاً در اکثر بندهای نوشته دکتر دهقانی به سیاقی مثلا علمی دیده می شود. یعنی مجلس، قوه قضائیه، ائمه جمعه، رسانه ملی، رسانه های غیردولتی، نهادها، مردم و راهپیماییها و حتی رهبری، همگی باید تابع تصمیمات کسی به اسم ظریف باشند؛ وگرنه بر خلاف منافع ملی و مهمترین مساله در سیاست خارجی عمل کرده اند. بنابراین پیشاپیش تقصیر شکست نسبتاً جدی تیم مذاکره هسته ای، بر گردن آنها است! اشکالات موردی به این قرارند:

۳. به نظر می رسد که دولتی های تابع آقای هاشمی، سعی دارند با بی توجهی به مساله فلسطین که از طرف امام خامنه ای به عنوان «مساله اول» ما در سطح فراتر از دولت و منطقه مطرح شد، کمرنگ کنند، همان چیزی که در شعار نه غزه نه لبنان سبزها و پیامد مکتب ایرانی مشایی بود. این کار دولت اشتباه است و اولویت اول ما در سیاست خارجی همان چیزی است که امام خامنه ای آن را «کلید رمزآلود فرج» نامیدند؛ یعنی مسائل کلان جهان اسلام و مستضعفین جهان به ویژه فلسطین و بیداری اسلامی. پس درآمد و پیشفرض دکتر دهقانی در القای اینکه اولویت اول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مساله پرونده هسته ای است، با اولویتی که رهبری فرموده اند سازگار نیست.

۴. به فرض اینکه مساله هسته ای اولویت اول نظام ما باشد، این پیش فرض که راه حل آن با مذاکره است و لذا نویسنده «الزاماتی را به اسم ضرورتهای موفقیت در مذاکره» به هم آورده، اشتباه است. در حالی که راه حل مساله هسته ای، مقاومت در سطح داخلی و استفاده از ظرفیتهای منطقه ای، اسلامی و جهانی است؛ ماننند ریاست ایران بر سازمان غیر متعهدها،  استفاده از واکنش منفی روسیه و چین در برابر هسته ای شدن عربستان و به هم ریختن برخی توازنها، یا سر فرو آوردن استکبار در برابر مقاومت سوریه و برجسته کردن نقش مقاومت در پیروزی. پیروزی در راهی نیست که دولت برگزیده و نوشته دکتر دهقانی آن را کنار هم آورده است. سر سوزنی تردید در این نیست که مذاکرات هسته ای هرگز به کسب امتیاز نسبی نه مطلق ایران از رئالیستهای مستکبر نخواهد شد! این تنها مبنای علمی و قابل پیش بینی بر اساس مبانی ما و آمریکا و تجراب قطعی بین ما و غرب است. اصلا مساله هسته ای مساله ای ساختگی مبتنی بر مبانی رئالیستهای نوکلاسیک تهاجمی است. وگرنه مسأله هسته ای ما کاملا مسالمت آمیز است و گزارش اجماعی ۱۶ نهاد اطلاعاتی و امنیتی جامعه اطلاعاتی آمریکا در نوامبر ۲۰۰۷ هم بر آن صحه گذاشت. برادرم! مذاکره نمی تواند کسی را که آگاهانه دروغ می گوید و بنا دارد هرگز اعتماد نکند، به راه بیاورد! ضمنا چگونه می توان هم چیزی ارا تلخیص کرد و هم تبیین؟ تلخیص با اجمال سازگار است و تبیین با تفصیل!

۵. نقد الزام نخست: تأمین حقوق هسته ای به شکل مسالمت آمیز، حرف درستی است؛ اما فروکاست مفهوم مسالمت آمیز، به دیپلماسی، و فروکاست مجدد دییپلماسیه به مذاکره با اکثریتی مستکبر، اشتباهی ببیانی غیر رو راست و کاملا اشتباه است.

۶. نقد الزام دوم: خلط فاحش بین «روابط بین الملل» و «سیاست خارجی»!٬سیاست خارجی در ایران از طریق رهبری، رئیس جمهور، وزیر خارجه و سفیر یا نمایندگان رسمی آنان در این حوزه، قابل تحقق است. و تعدد گفتمان در مساله هسته ای در سطح نظام، مثلا مجلس یا ائمه جمعه یا مرد و راهپیمایی ها یا … هرگز به معنای تشتت در «سیاست خارجی» نیست!! و این خلط فاحش، از سوی یک استاد روابط بین الملل، تأمل برانگیز است! درست است که گفتمانهای به گفتار درآمدهُ به رفتار هم در می آید؛ اما این رفتارها، در حوزه «روابط بین الملل» معنا می شود نه «سیاست خارجی»! نوشته یادشده، با چنین اشتباه عجیبی، تلویحاً می گوید که اگر ائمه جمعه، انتقادی به رویکرد سیاست مذاکره کنندگان داشته باشند، قطعاً مقصران شکست تیم ظریف در مذاکره خواهند بود! این همان روح استبداد حاکم در مقاله است!

 ۷. در الزام سوم نوشته برای موفقیت مذاکرات آمده است که علاوه بر اجماع ملی بر اهمیت و ضرورت انرژی هسته ای، باید همه اجماع کنند که راه استیفای حق هسته، مذاکره است و می افزاید: «… باید اجماع ملی درباره اصل راهکار دیپلماتیک و مذاکرات هسته‌ای را تحکیم و تشدید کرد». بنابراین، اگر این اجماع صورت نگیرد که نخواهد گرفت، شکست در مذاکره زیر سر مخالفان نظر جناب ظریف و دوستان هاشمی است.

دیدار دانشجویان و دانش اموزان با رهبری در 12 آبان

 ۸. نقد الزام چهارم: نویسنده ضمن ارائه دو تعریف از «روحیه ملی» تلویحاً می گوید که اگر مردم در راهپیمایی های عمومی رفتاری کردند که با نظر ظریف و عراقچی مخالف بود، آنها ناقضین «روحیه ملی» و عامل از دست رفتن یکی از الزامات موفقیت در مذاکرات هسته ای هستند! آن روابط بین المللی که نویسنده در ادبیاتش نهایت حمایت مردمی را در روحیه «ملی» خلاصه می کند، بیگانه از عظمت «امت اسلامی» و یاری مستضعفین جهان است! خوب بود نویسنده محترم به این اصول اولیه پشتوانه فراتر از سطح ملی هم توجهی داشتند که دییپلماسی دولت یازدهم تقریبا آن را تعطیل کرده است! ضمناً حمایت ملی بنا به فرمایش رهبری از تیم ایرانی هست ولی اعتمادی به آمریکا ندارد و بیان این بی اعتمادی اتفاقا پشتوانه تیم دیپلماسی است، چنانکه امام خامنه ای به نحو شکوهمند و بلیغیی در روز قبل از راهپیمایی روز ملی استکبار ستیزی، در ۱۲ آبان تصریح و تأکید کردند. طبق نظر جناب عراقچی و ظریف و نویسنده، رهبری و مردم ناقضین عنصر روحیه ملی و عوامل شکست تیم مذاکره است!

البته نویسنده هیچ اشاره ای نکرده است که اگر «دولت» برگ برنده منطقه ای و جهانی ما و نیز سرمایه های اجماع داخلی و روحیه ملی و فرمایش مشروعیت بخش امام خامنه ای را نادیده گرفت و دائماً گفت که خزانه کشور خالی است، بیمارستهانها در حال ورشکستگی اند و … دائماً بی اعتمادی خود به وضع درون را پمپاژ کرد، آیا این کار، عاملی برای نشان دادن خود در نقظه ضعف و شکست پذیری هست یا نه! دولت تدبیر و امید با بی تدبیری و اشاعه ناامیدی، تکیه با ساخت درون و روحیه مقاومتی را تضعیف کرد و با ضعف، پای میز مذاکره رفت!

۹. نقد الزام پنجم: نویسنده می گوید: «پنجمین الزام موفقیت در مذاکرات هسته ای، فهم ملی و درک مشترک از مسأله و پرونده هسته‌ای، شرایط داخلی و وضعیت منطقه‌ای و جهانی است، … فرا‌تر از این، شناخت و برداشت مشترک از محیط عملیاتی مذاکرات در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی نیز یک ضرروت و الزام اجتناب ناپذیر است». آقای دکتر دهقانی بگوید که چند مقاله در برابر کسانی نوشت که می گفتند، قرائت مختلف از قرآن و اسلام جایز است و ما حتی می توانیم بر ضد خدا هم راهپیمایی کنیم! آیا اعتقادات اسلامی که از عناصر هویت ملی ما است، تضعیف کننده سیاست خارجی ما نبود؟ حالا نویسنده در ادعایی عجیب شرط موفقیت مذاکره کنندگان را حتی فهم ملی و شناخت شرایط ملی، منطقه ای و جهانی و نیز عجیبتر اینکه «برداشت مشترک» از محیط عملیاتی مذاکره در سطوح منطقه ای و بین المللی را نیز شرط الزامی موفقیت در مذاکره می دانند! حتی اگر کسی مثلا روزنامه کیهان یک خبر یک تحلیلی غیر از آنچه تیم مذاکره کننده می خواهند القاء کنند، ارائه دهد، به صورت اجتناب ناپذیری بر ضد منافع ملی عمل کرده است!! و عامل شکست قطعی مذاکراتی است که به قول نویسنده، تنها راه استیفای حق هسته ای ما است؟ آیا این استبداد مطلق هرمنوتیک در ترسیم الزامات موفقیت در سیاست خارجی نیست! تا این حد!

۱۰. نقد الزام ششم: نویسنده در عباراتی حقیقتاً تعجب برانگیز می گوید: «… همه کارگزاری‌های ذینفع و ذی نفوذ در مذاکرات هسته‌ای در سطوح‌ نظام، باید در مورد عقلانیت فراگیر و متوازن به وحدت نظر برسند، چون عقلانیت‌های متعارض و نا‌متوازن به منطق‌های هسته‌ای متفاوت و متعارضی می‌‌انجامد که رفتار‌ها و رویه‌های متعارضی را ایجاب می‌کند که ناکامی ‌به بار می‌آورد». الف. همه کارگزاری های نظام باید به وحدت برسند! آن هم نه در اعلام موضع، بلکه حتی در حوزه «نظر»! آن هم بر اساس «عقلانیت متوازن» که امیدواریم منظور نویسنده، همان عقلانیت اعتدالی روزنامه ای و غیرعلمی نباشد. این ادعا به قدری از علمی بودن به دور است که به این می ماند که ما از همه مراجع تقلید یا همه پزشکان بخواهیم که اگر همگی در یک مساله حوزه تخصص خود، نظر یکسانی نداشته باشند، عامل شکست در حیاتی ترین مساله شده اند! این نهایت استبداد نظری و توجیه گری در شکست قابل پیش بینی تیم مذاکره عقلانیت اعتدالی است!

۱۱. نقد الزام هفتم: نویسنده می گوید: «… شناخت و درک واحد از منافع، اهداف، مقدورات و مخطورات طرف‌های مذاکره کننده نیز یک الزام گریز‌ناپذیر است.» یعنی همه افراد مؤثر در افکار عمومی و … در کل نظام، نه تنها باید درک یکسانی از پدیده های مرتبط با مساله هسته ای داشته باشند، بلکه باید درک واحدی از منافع، اهداف، مقدورات و محظورات کشورهای طرف مذاکره داشته باشند! این هم از ادعاهای کاملاً سرسری و بسیار دور از منطق است. مگر می توان دو نفر از اهل نظر در ایران را پیدا کرده که درباره کشور خود و شش کشور طرف مذاکره، در حوزه های اهداف، منافع، مقدورات و محظورات به نظر واحد برسند؟ طرح چنین الزاماتی غیر علمی و تعجب برانگیز از سوی یک استاد روابط بین الملل، بر طبق چه منطقی قابل فهم است؟

۱۲. نقد الزام هشتم: الزام هشتم از بس به هم ریخته است، عیناً نقل می شود: «الزام هشتم، ساختار واحد تصمیم‌گیری هسته‌ای در سطح ملی است. وحدت ساختاری البته به معنای نفی تکثر دیدگاه‌ها، تنوع سلایق و تعدد کارگزاری‌ها در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری هسته‌ای نیست، بلکه به معنای آن است که این دیدگاه‌ها و سلایق و کارگزاری‌ها باید بر مبنای گفتمان واحد و در چهارچوب یک ساختار واحد به وحدت نظر، تصمیم و هدف برسند، زیرا‌ اجماع ملی در ساختارهای موازی و پراکنده حاصل نمی‌شود.» الف. این سخن خودشکن و پارادوکسیکال است. از سویی می گوید باید وحدت ساختار در تصمیم گیری باشد. بلافاصله می گوید که نفی تعدد دیدگاهها در تصمیم سازی و تصمیم گیری مورد نظر وی نیست. یعنی می توان تعدد دیدگاهها باشد، این دیدگاه های متعدد، تصمیم سازی و تصمیم گیری هم بکنند، در عین حال ساختار تصمیم گیری هم واحد باشد!! احتمالا نویسنده فرصت بازخوانی دقیق آنچه نوشته است، نداشته است و لذا نباید حیثیت علمی افراد را با این قبیل نوشتجات مخدوش دانست. در ادامه می گوید همین کسانی که حق دارند تعدد دیدگاه هم داشته باشند و آن را به سطح تصمیم سازی و حتی تصمیم گیری هم برسانند، نه تنها حق ندارند که تصمیم متفاوتی بگیرند، بلکه حق ندارند تصمیم متفاوتی بسازند و حتی حق ندارند متفاوت فکر کنند! و باید وحدت نظر داشته باشند!! البته به نظر می رسد که اشاره نویسنده به توازی نهادهای تصمیم گیری، شاید به نحوی ناظر به اعلام ورود مجلس به مساله هسته ای و ضرورت تأیید مجلس در پیوستن به پروتکل الحاقی ان پی تی باشد.

۱۳. نقد الزام نهم: این نکته ایشان در لزوم وجود برنامه جامع هسته ای بسیار دقیق و درست است و این تنها بند درست در مقاله ایشان است.

۱۴. نقد الزام دهم: این الزام هم دارای اشکالات جدی است؛ یک سخن درست و البته ناقص گفته شده است و پشت سر آن، یک نقد نادرست به آن ضمیمه شده است: «… افزایش اقتدار ملی از طریق استفاده بهینه از منابع داخلی قدرت است، چون قدرت ملی، پیش‌نیاز و پشتوانه دیپلماسی مقتدر و کارآمد است» تا اینجا درست است، هر چند ناقص است و باید از تحلیل سطح خرد (دولت) فراتر رفت و از عناصر منطقه ای، جهان اسلامی، کشورهای غیر متعهد و جهانی نیز استفاده کرد، ولی به هر حال حرف درستی است هر چند کامل نیست. این سخن را رهبری در برابر عدم توجه کافی تیم دیپلماسی به قوت و تقویت ساخت داخلی بیان کردند، نه در مقام برشمردن عوامل موفقیت؛ لذا ایراد ناقص بودن به نوشته مورد نقدهست، ولی به سخن رهبری نیست. نویسنده در ادامه به صورت غیر علمی، فهم معکوسی را به این بیان ضمیمه کرده است و می گوید: «به ویژه ارتقای سرمایه اجتماعی و اعتماد ملی به نظام و دولت از ارزش و اهمیت راهبردی برخوردار است»! قرار بود دولت به سرمایه درونی و قدرت درون توجه کند نه اینکه قدرت درون را با هر ساز تیم دیپلماتیک به رقص درآوریم! نویسنده در ادامه انحراف مضاعف در مفاهیم و عبارت را این گونه ادامه داده است: «هر گونه تزلزل در اعتماد و امید ملی، مذاکرت و دیپلماسی هسته‌ای را تضعیف می‌کند.» این یعنی اینکه اگر صدا و سیما یا رسانه ها یا ائمه جمعه، بنابر منطق صریح دین و رهبری سخنی گفتند که عقلانیت ادعایی برخی آن را نپسندید، باید گفت که آنها در اعتماد مردم تزلزل ایجاد کرده اند و مقصر شکست تیم مذاکره هستند! دکتر دهقانی در ادامه برای تلطیف انتظارات برآمده مردم از آن همه هیاهو بر سر مذاکره مستقیم با آمریکا که چه کیمیایی است! و چسان مشکلات را حل می کند و همه بدبختیهای ناشی از پرونده هسته ای، به خاطر اخم دکتر جلیلی و دولت پیشین به آمریکا است! و ولایتی و دوستانش سیاست بلدند و پرونده هسته ای را حل می کنند و …، می گوید: «تولید انتظارات بیش از حد از مذاکرات هسته‌ای نیز عقلانی و منطقی نیست، زیرا به رغم خوش‌بینی به این مذاکرات به هیچ وجه نمی‌توان موفقیت مطلق آن را پیشاپیش تضمین کرد. انتظار عقلانی از مذاکرات هسته‌ای، موفقیت و منفعت نسبی است، نه دستاورد مطلق». باید به این برادر گفت که ما انتظار موفقیت مطلق نداریم، و مانند امام خامنه ای و برعکس ادعای غیرعلمی شما، اصلا به منفعت نسبی هم خوشبین نیستیم. اما شما لطفا معنای موفقیت نسبی که به آن خوش بین هستید را بیان کنید. یعنی در ازای هزینه ای که می کنیم، آیا فایده ای از سوی آمریکایی ها نصیب ما می شود یا فایده، کمتر از هزینه و نزدیک به صفر است و ضرر تقریباً مطلق است و دست کم نسبی است. البته تنها فایده نسبی، بی فایده بودن این مذاکرات است؛ و در پی آن، طبق سخن امام خامنه ای، پی بردن امثال نویسنده خوشبین به این واقعیت است که مطابق تجربه سال ۸۲ در تعلیق داوطلبانه برای اعتمادسازی، باز هم به شکلاتی نخواهیم رسید و اعتماد دشمنی که عمیقاً و آگاهانه دروغ می گوید، قابل جلب نیست تا به مدد آن امتیاز و منافع نسبی به دست آوریم.