برخیز سردار! زینبیه منتظر توست

مهران فاطمی

  • مهران فاطمی

بنام خدای شهیدان

این بار تو نیامدی، آوردند تو را با جسمی که از جهالت کفرپیشگان پینه به پیشانی ، زخم خورده است.  آنان بر زخم های ناسور سال های دفاع مقدست و زخم تهمتهای نخ نما شده دوران مسئولیت تو، زخم مکرر زده اند تا نسل من فراموش نکند که تکفیری و بعثی  و منافق ، سر و ته یک کرباسند و سگ زرد برادر شغال.

حاجی همیشه از چم هندی، چم سری، شلمچه و هویزه و مهران، عین خوش و نهر خیّن و قلاویزان و دهلران سخن می گفتی و با آب چشم برای همرزمانت دلتنگی می کردی. حالا از تدمر و حلب و ادلب و ریف دمشق بگو. جولان را چگونه دیدی؟ شاید باد، بوی حاج احمد متوسلیان را از سرشاخه های زیتون لبنان به مشامت رسانده باشد. از سردار همدانی ، الله دادی و مداح شهیدمان محمدحسین محمدخانی برایمان بگو.

از جوار حرم بانوی صبور آل الله  که همیشه ” ما رأیت الا جمیلا” ی او را فریاد می زدی، آوردندت. پس صبور باش؛ سلام علیکم بما صبرتم.

هنوز یادمان نرفته هنگامی که بر مسند عالی ترین مقام اجرایی استان قرار داشتی ،  قرار نداشتی تا به مردمان این دیار خدمت کنی. همیشه از عباس بن علی(ع) می گفتی اما نگفته پیدا بود که روزی به حکم ” لالقیت حبلها علی غاربها” بی خیال مقامت، مدافع حرم می شوی و “کلنا عباسک یا زینب” را در عمل نشان می دهی. چقدر به باکری شباهت داری؟!

تا کجاها که نرفته ای برای جستجوی شهادت. حق نیز همین است سالک طریق حسین تن به ذلت نمی سپارد. زنگ صدایت در گوشم طنین می افکند که می گفتی ” هیهات منا الذله”

سردار من! اجر اشک های روضه هایت را هنوز کامل نگرفته ای. اگر چه بیان آن تلخ است اما می گویم…. خواب دیده ام تو تا شهادت بارها مجروح خواهی شد. پس اکنون وقت آن نیست …. چرا در بستر آرمیده ای؟ برخیز…. برخیز هنوز زینبیه در انتظار توست.

دلنوشته ای برای سردار مرج عذراء،محمدرضا فلاح زاده