روایت دلنشین مرحوم یحییزاده از زیارت حرم امام رضا(ع) در دوران نمایندگی
از چند ماه قبل، بعد از اینکه تصمیم قطعی گرفتم در این دوره چهار ساله، حتی الامکان و در شرایط عادی به خارج حتی عمره و حج نروم؛ به هرحال از آن موقع تصمیم گرفتم در فاصلههای کوتاه، دو، سه ماه یک بار، به زیارت حضرت امام رضا ع بروم.
چهارشنبه ۱۱ آبان ۸۴ (مصادف با ۲۹ ماه رمضان)
جلسه [علنی مجلس] در ساعت ۱۱/۴۵ تمام شد و من بلافاصله به سمت بخش فروش بلیت هواپیمایی مجلس رفتم تا بلیت هواپیما جهت رفتن به مشهد و از مشهد به یزد، تهیه کنم. از چند روز قبل درخواست داده بودم ولی برای مشهد تا دیروز عصر خبری نشده بود.
با وجودی که این چند روز، این مساله ساده محقق نگردیده بود، بالاخره صبح، جا برای ما باز شده بود. وقتی برای اخذ بلیت رفتم، مسؤول فروش گفت: تا ساعت یک، پرواز داری و الآن باید فرودگاه باشی، هنوز اینجایی؟!
به بانک رفتم، پول بلیت را پرداختم و بلیت را گرفته و با ماشین مجلس، به سمت فرودگاه روانه شدم. ساعت ۱۲/۳۰ به سالن آخر رسیدم، دیدم مسافران در حال سوار شدن به اتوبوس، جهت رفتن پای هواپیما هستند. خواستم نماز بخوانم گفتند: وقت نیست. به هرحال سوار شدم. ساعت ۲ بر فراز مشهد، گنبد طلای حضرت رضا-علیه السلام- را مشاهده نمودم. بیاختیار اشکم جاری شد. زیارت با زبان روزه چقدر میچسبد!
به محض پیاده شدن با تاکسی به سمت حرم، حرکت کردم و ساعت ۲/۳۰ بود که به حرم رسیدم.
زیارتی دلنشین
ابتدا در مسجد گوهرشاد، نماز ظهر و عصر را اقامه نمودم و بعد از آن وارد حرم آقا شدم. مستقیم به سمت ضریح مطهر رفتم؛ دور ضریح حضرت در هر سمت، بین ۲یا ۳ نفر بیشتر حضور نداشتند، در هردو طرف ضریح، راحت، استلام نمودم و در بعضی جاها، راحت آن را بوسیدم. به یاد همه افتادم، آنهایی که التماس دعایی گفته بودند و بر چنین لحظاتی و چنین اماکنی، بیتابی می کنند و الان جای آنها خالی است.
بعد از طواف ضریح، آمدم بالاسر، مشغول قرائت چند جزء قرآن باقیمانده شدم. قرآن را در روز ۲۹ ماه رمضان، ختم نمودم. دعای ختم قرآن را خواندم. این ختم را در نمازخانه مجلس شروع و در اینجا پایان دادم.
کلاً حدود ۲/۵ ساعت در این جای حرم، [به] قرآن، زیارت، دعا مشغول شدم. هنوز هم خسته نبودم؛ ولی میترسیدم که وقت نماز نزدیک شده باشد ومن متوجه نشده باشم. به هرحال از حرم بیرون آمده و پای در صحن مسجد گوهرشاد گذاشتم. در همان لحظه، قرائت قرآن تمام و اذان نماز مغرب آغاز شد. ساعت حدود پنج بود؛ یعنی اذان اینجا حدوداً نیم ساعت زودتر از تهران و بیست و چند دقیقه زودتر از یزد بود. در شبستان ویژه مسجد گوهرشاد نماز را به جماعت خواندم …
بعد از نماز یک دور مجدداً زیارت حضرت خواندم و حدود یک ساعت بعد از نماز، برای صرف افطاری به سمت محلی برای خوردن افطاری حرکت کردم.
عجیب اینکه درنماز حرم مشهد، حداقل امشب که ما بودیم، هیچ گونه افطاری به نمازگزاران داده نمی شد؛ شاید به دلیل اینکه شبهه عید فطر بودن را دارد، هیچ چیز ندادند!
به هرحال در یک غذاخوری، مقداری حلیم به عنوان افطاری خوردیم. بعد با وجودی که میخواستم اصلاً به مسافرخانه نروم و کل شب درحرم باشم؛ ولی دو چیز مانعم شد، یکی کیفم که خوب بود یک جای مطمئنی میگذاشتم و مرتب جای آن را در نگهداری حرم، عوض نمیکردم و دیگر اینکه حتماً اگر میخواستم جایی نیم ساعتی پا دراز کنم، مناسب نبود.
به مسافرخانه مهدی قائم که قبلاً گاهی با خانواده آنجا رفته بودیم و الآن از نزدیکترین مسافرخانهها است مراجعه و یک اتاقی در اختیار گرفتم و البته کرایه یک روز آن سه هزارتومان بود که پرداختم.
ابتدا حدود نیم ساعت در این مسافرخانه بودم و تجدید وضویی کردم و بعد دوباره به حرم رفتم. دوباره یک دور زیارت را خواندم که حدود یک ساعت طول کشید. حدود ساعت ۱۰٫۱۵ دوباره به خانه آمدم. یک ساعتی مطالعه، دو ساعتی استراحت نمودم و باز، ساعت ۲ بلند شدم، تجدید وضویی نموده و چون جای دیگری باز نبود، به ساندویچی مراجعه کردم و چون از همبرگر میترسیدم که برایم ضرر داشته باشد، … ساندویچ مرغ را سفارش دادم که البته مرغش مثل اینکه چرخ کرده باشند و خیلی روغن روی آن ریخته بودند. گفتم یک ساندویچ تخم مرغ بدهد که وقتی داد، دیدم جوشانده نیست، نیمرو است که آن هم بسیار پرروغن بود و من نتوانستم بخورم. به هرحال به همان مرغش و یک گاز گرفتن از ساندویچ تخم مرغ اکتفا کردم.
شب آخر، شبی خوب!
امشب که شب عید نشد و شب آخر ماه رمضان محسوب گشت، فرصتی پیدا شد سحری دیگر از این ماه در عمر ما باقی مانده باشد. حالا من که در این سحر آخر در کنار ضریح آقا امام هشتم، به نافله و دعا و… پرداختهام، باید خدا را بر این توفیق، ستایش نمایم. با اشک و آه، این شکرگزاری را به جای آوردم.
شب خوبی بود و من بعد از نماز صبح بلافاصله از حرم بیرون آمدم تا به فرودگاه بروم. … با پیکانی که مسافرکشی می کرد، به فرودگاه آمدم و رأس ساعت ۶/۱۵ همان ساعت حرکت به سمت یزد، حرکت نموده و ساعت ۷/۲۵ به فرودگاه یزد رسیدم.
تصمیم اعلام نشده
از چند ماه قبل، بعد از اینکه تصمیم قطعی گرفتم در این دوره چهار ساله، حتی الامکان و در شرایط عادی به خارج حتی عمره و حج نروم (حتی عمره و حج غیر مرتبط با نمایندگی ومجلس ومرتبط با شؤون روحانیت)؛ به هرحال از آن موقع تصمیم گرفتم در فاصلههای کوتاه، دو، سه ماه یک بار، به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام بروم. آن هم به شکلی که از وقت من که باید برای مردم صرف کنم، چیزی خرج نکنم؛ یعنی همان سفرهای چندساعته به مشهد.
این تصمیم را جایی اعلام نکردم ولی تقریباً با این کار فعلاً اجرا کردم.
من لوس امام رضایُم!
همواره در هر مشکلی، به آقا توسل جستهام؛ بارها در ناامیدیها، با تمسک به این حبل الله المتین، مشکلم را حل کردهام. اصولاً اگر در اوج مشکلی که همه چیز فراموشم شده باشد، نام حضرت یادم بیاید، همان وقت مطمئن میشوم که مشکلم حل میشود. اگر هم آقا دعوت کند و بتوانم به پابوس او بروم، امید و نور رجائی در قلبم روشن میگردد که مدتها تحت تاثیر آن قرار میگیرم.
به هرحال نرفتن زیارت معصومین در مدینه النبی، عمره، حج، نرفتن [به] عتبات عالیات، باید در جایی و به شکلی جبران گردد و چه چیزی کارسازتر از زیارت قبله هفتم، امام هشتم علیه السلام که لا جعله الله آخر العهد من زیارته و زیاره الائمه علیهم السلام و رزقنا الله شفاعتهم.
روحت شاد حاج آقا.
انشالله که در آن دنیا نیز با امم رضا(ع) محشور شوی و برای ما نیز دعا کنی.
شادی روحش در این شب جمعه، بخوانید فاتحه مع الصلوات.
انشالله نماینده بعدی شهرستان هم خلوص وسادگی ومرام ایشان راداشته باشدواین ماییم که بایداصلح راانتخاب کنیم.