زینب کربلا، زینب شام

احمد کریمی

جنگ میدانی در کربلای سال ۶۱ به اتمام رسیده است و به نظر برخی، جبهه حق، شکستی ظاهری خورده است در حالی که این جبهه در ظاهر نیز شکست نخورده است، زیرا، حیوانیت گروه کثیری از انسان های “مذهبی نما” و “نماز خوانِ بی بصیرت” را به رخشان کشیده و آنها را در برابر دادگاه وجدان خویش محکوم کرده است و اینان برای سرپوش گذاشتن بر ذهنشان در این حقیقت تلخ و این بی آبرویی عظیم، تمام شب را به خوشی و قهقهه و رقاصی مشغول شدند. و چه فاجعه ای بدتر از این در وجدان انسان رخ می دهد، که بفهمد آنچه نمایانده، نبوده است و آنچه فکر می کرده، نشده، نه تنها نشده، بلکه به حیوانیتی رسیده است که نمونه آن در تاریخ نبوده است…

این پیروزی بزرگ، رسولانی می خواهد تا “شرح حماسه” را از دل بیابانی مقدس به سمت قلب های خفته و ذهنهای کور ببرند. و از این رو است که از عصر عاشورا به بعد سربازان جبهه حق را نه مردانی سلاح بر تن کرده، و سوار بر اسب هایی خسته، بلکه زنان و کودکان و جوانی بیمار  تشکیل می دهند، که مردانه به سمت میدان نبرد خویش می روند، هر چند با دستانی بسته و تنی رنجور و پاهایی زخم خورده …

حزب خدا اینگونه است، در میدان نبرد از کودک شش ماهه تا پیرمرد نود ساله اش نیز سلاخی شود، دست از حرف حق خود بر نمی دارد، و نه تنها همین، بلکه زنی خسته و داغدار، که همه عزیزانش جلوی چشمش سلاخی شده اند، تهمت ها و تازیانه ها و حتاکی ها را نیز تحمل کرده و بارها تن را برای کودکان سپر شلاق دژخیم کرده است، نیز سربازی می شود در قلب سرزمین دشمنانش و خانه آباد و امن شان را ویران می کند …

زینب(س) به مرد نمایان بی بصیرت درس مردی می دهد. او فریاد فرو خفته همه جریان حق است بر سر جریان هایی که از جنگیدن در جبهه حق خسته اند و کسالت دارند. زینبِ کربلا، زینبی است که هر چه مصیبت در ذهن می گنجد بر او تحمیل شده است و هر چه سختی را در ذهن می توان مجسم کرد، چشیده است. این زینب، زنی است که در ادامه نهضت عاشورا، و بعد از برادرش به میدان آمده است و چه ساده اند آنها که زینب شام را از زینب کربلا جدا کرده اند…

زینب کربلا، بعد از برادرش به میدانِ شام آمده است و چنان ضربات شمشیر زبانش بر سر دشمنِ مجهز و درنده خو و بی باک می خورد، که کمر کفر و ظلم را در خانه خود شکسته است…

هیچ کس مانند این زن، نمی توانست مصلحت اندیش شود، زیرا در شرایطی بود که انتظاری از او نمی رفت، اما زینب، آبروی جبهه حق است، آبروی جبهه مقاومت، آبروی جبهه حزب خدا، و چه نیکو آبروداری کرد این زن …

زینب، آبروی “منورالفکرهای تحلیل کننده” عاشورا با فکرهای بیمارشان را برده است، زینب، نه تنها یزید را در کاخ خود، بلکه نظریه پردازان سکولار این عصر را نیز بی آبرو کرده است.

هر کس ادعای حسینی بودن کند، و راهش راه حسین نباشد، زینب و رزم بی نظیرش در میدان شام، برای او بس است. زینب، “اسیری مقتدر” است و همین دو کلمه، دنیایی از معنا را در خود نهفته دارد…

مرحبا بر اسیر قهرمان، مرحبا بر اسیر آزاده و پیروز …