روایت مرحوم یحیی‌زاده از متانت مرحوم حسنعلی پس ازشنیدن خبر فوت فرزندش

کم کم راه افتادیم. در مسیر هم با ایشان صحبت می‌کردیم و بالاخره در یکی از این صحبت‌ها، ایشان گفت: إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون؛ که همه گریه افتادیم و او هم مطالب را فهمید و هم ما فهماندیم!

چهارشنبه ۵ مرداد ۸۴ خجسته میلاد حضرت زهراء سلام الله علیها و امام راحل و روز زن و روز مادر

یک خبر بد!
… از تفت، … زنگ زد و خبر داد پسر چهل ساله امام جمعه، نیمه شب دیشب بر اثر سکته فوت کرده؛ ولی به پدر پیرش که امروز روز دیالیزش بوده، هنوز چیزی نگفته اند! و او درخواست کرد که [اگر] بشود، من هم به تفت بروم!
… بعد از دقایقی آقای … زنگ زد که همه می‌گویند مناسب است که من به یزد بروم، بعد از دیالیز امام جمعه، ساعت ۱۱ در همان بیمارستان به همراه چند نفر دیگر مسأله را به تدریج به ایشان منتقل، تا اگر مسأله‌ای پیش آمد، همان جا پزشکان درمان کنند.
… به سمت بیمارستان سیدالشهداء رفتم.
آقای … که یکی از فرزندان امام جمعه، باجناق اوست با دایی‌اش (سید محترم پیرمرد) آمده بودند، همراه، به بخش دیالیز رفتیم. من به حاج آقا این روز [را] تبریک گفتم. البته گفتم حالا اول که لازم است این روز را تبریک بگوییم. همان جا با مقدمه‌ای خواستم برسانم که مطلب دیگری هم بوده که امروز و اینجا خدمتتان رسیدیم. بعد یکی از آنها گفت: پسرتان در راه سانیچ تصادف کرده! پرسید: حالش چطوره؟ گفت: ضربه مغزی است و زن و بچه‌اش حالشان خوب است.
کم کم راه افتادیم. در مسیر هم با ایشان صحبت می‌کردیم و بالاخره در یکی از این صحبت‌ها، ایشان گفت: إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون؛ که همه گریه افتادیم و او هم مطالب را فهمید و هم ما فهماندیم!
کم کم به تفت رسیدیم. مستقیم به خانه جعفرآقای حسنعلی رفتیم. اکثر بستگان و مسؤولان شهر هم بودند. آنجا آقای حسنعلی امام جمعه نیز کمی گریست؛ ولی هرگز طمأنینه اولیه او در برخورد با قضیه که با استرجاع، به ما درس صبر داد، از یاد نخواهم برد؛ این برخورد، همان لحظه مرا به یاد برخورد امام با شهادت آقا مصطفی انداخت.
وداع با دوست!
با همه مخالفت‌هایی که چند هفته قبل با برگزاری تجلیل از …(رئیس دولت اصلاحات) در یزد داشتیم و همه نماینده‌های استان بدون استثنا و سایر مسؤولان حاضر که همه دوم خردادی بودند، مخالفت کردند، امروز مراسمی تحت عنوان “وداع با دوست” در یزد توسّط استاندار برگزار و از  …(رئیس دولت اصلاحات) تجلیل شد!
این هم آخرین بدعت …(رئیس دولت اصلاحات) که در پایان کارش، از او تجلیل می‌کنند؛ آن هم نه مردم؛ بلکه خودشان از خودشان!
قصه ماست!
امروز کسی به دفتر رفته بود؛ آدمی مستضعف که کارش در دادگاه گره خورده و البته درخواست داشت نامه‌ای برایش به دادگستری میبد بنویسم! او یک ظرف ماست هم داده بود که وقتی من فهمیدم، دستور دادم فوری برگردانند و برگرداندند! و البته من نامه‌ای نوشتم که بذل عنایت شود، احقاق حق گردد.
پنجشنبه ۶ مرداد ۸۴
آب روستایی
… ساعت ۷,۴۵ راه افتادیم. همان ساعت ۸,۵ مقرر به تفت رسیدیم… . به فرمانداری رفتیم. در آنجا علاوه بر فرماندار و سایر مسؤولان مرتبط شهرستان، … مدیرکل آب روستایی و معاونانش نیز بودند. بخشدار نیر و دهدار گاریزات هم حضور داشت. جلسه مربوط به آب آن منطقه بود. حدود یک و نیم ساعت طول کشید و تصمیمات خوبی برای آب آشامیدنی پشتکوه بویژه گاریزات و سخوید و نیز دهستان شیرکوه گرفته شد. قرار شد در پی آن، جلسه‌ای با مدیرکل آب منطقه‌ای نیز داشته باشیم.
… ظهر بود که تصمیم گرفتم به میبد برگردم و البته عصر برای تشییع پسر امام جمعه به تفت مراجعت کنم…
بین راه تلفن‌ها!
در بازگشت مثل غالب اوقات دیگر که در ماشین هستم، به تلفن‌های این طرف، آن طرف پرداختم… به هر حال بی‌جهت نیست که من هر دو ماه یک بار، یکصد و پنجاه هزار تومان پول تلفن می‌پردازم.
تشییع باشکوه
ساعت ۵,۴۰ وارد حسینیه امام تفت شدیم. چند دقیقه بعد حاج آقا [حسنعلی] هم آمد. جمعیّت موج می‌زد. جنازه آوردند. عزاداری کردند. پنج دقیقه‌ای هم من عرض تسلیت و خوش آمد و … داشتم؛ سپس جنازه به سمت گلزار حرکت دادند…
جمعه ۷ مرداد ۸۴
به سمت تفت
… به سمت تفت راه می‌افتیم. قصد ما شرکت در مجلس ختم آقازاده حسنعلی است. ساعت ۹,۴۰ به حسینیه شوده سفلی (محله امام جمعه)می‌رسم. جمعیت بسیار زیاد است؛ جای سوزن انداختن نیست. پهلوی آیت الله وافی می‌نشینم.
… مجلس ادامه دارد و همین طور پر می‌شود و خالی می‌شود! …
شرکت در نماز جمعه
ساعت ۱,۱۵ است که به نماز جمعه می‌رویم. حاج آقا خطبه اول را تمام می‌کند. خطبه دوم هم با تسلّط عجیبی در این ایّام داغدیدگی ایراد می‌کند. بسیار هم به دل می‌نشیند… امروز که حلاوت و حرارت سخنان آقا، آدم را ذوب می‌کند! لذت می‌برم…

قرار بود فردا تهران باشم. آمدن وزیر راه و معاونی که دنبالش می‌گشتیم تا او را به یزد بیاوریم تا جاده‌های روستایی تفت را ببیند، جاده بخ – مهریز ببیند، آقای … در اینجا خواهد بود و ما قرار است با او بازدید و جلسه‌ای داشته باشیم. البته ساعت ۱۶,۱۰ عصر قطار مسافربری یزد – مشهد افتتاح می‌شود. ۱۲ اردیبهشت این مسیر افتتاح شده و حالا قطار مسافربری بعد از چند بار تأخیر این هم حدود هفته‌ای یکبار؛ هنوز هم ریل آماده نیست! به هر حال… ببینیم چه می‌شود. منتظر افتتاح‌های متعدّد در این چند روز باشید. انشاءالله احمدی نژاد تا دو سال دیگر همه این افتتاح‌ها را تکمیل خواهد کرد!